کلمه جو
صفحه اصلی

overbear


معنی : مغلوب کردن، بزمین زدن، فائق امدن، زیاد میوه دادن
معانی دیگر : مسلط شدن، تحت سلطه در آوردن، چیره شدن بر، منکوب کردن، سرکوب کردن، تحت فشار قرار دادن، زور آوردن به

انگلیسی به فارسی

بزمین زدن، مغلوب کردن، زیاد میوه دادن


سرزنش، مغلوب کردن، فائق امدن، بزمین زدن، زیاد میوه دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overbears, overbearing, overbore, overborne
(1) تعریف: to bring down, press upon, or crush using force or weight.

(2) تعریف: to dominate or overwhelm; prevail over.
مشابه: overwhelm

- The strong-willed grandmother overbore the entire household.
[ترجمه ترگمان] مادر بزرگ با اراده تمام افراد خانواده را نابود کرد
[ترجمه گوگل] مادربزرگ قدرتمند تمام خانوار را سرپا نگه داشته است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: of plants, animals, or humans, to produce too much fruit or too many offspring for one's own good.

• prevail over, overcome with weight or force; domineer, subdue; outweigh, have greater importance or bearing

مترادف و متضاد

مغلوب کردن (فعل)
conquer, overbear, lick

بزمین زدن (فعل)
floor, fell, overbear

فائق امدن (فعل)
surmount, overbear

زیاد میوه دادن (فعل)
overbear

جملات نمونه

1. She is independent-minded enough not to be easily overborne by her husband.
[ترجمه ترگمان]او به اندازه ای مستقل است که نمی تواند به راحتی توسط همسرش کنار گذاشته شود
[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی مستقل است که به راحتی توسط شوهرش فراتر نمی رود

2. With his huge body, he overbore his opponent under him dead.
[ترجمه ترگمان]با بدن درشتش او را زیر دست مرده قرار داد
[ترجمه گوگل]با بدن بزرگ او، حریف خود را زیر بار او مرده است

3. Milligan had a pompous, overbearing father.
[ترجمه ترگمان]Milligan پدر مغرور و مغرور داشت
[ترجمه گوگل]میلگگن یک پدر پرانرژی و پر قدرت داشت

4. He was a self-opinionated, overbearing tyrant, and he was the last man she should want to tangle with.
[ترجمه ترگمان]او یک ظالم مغرور و مغرور بود و آخرین مردی بود که باید با آن درهم گره خورده باشد
[ترجمه گوگل]او یک مرد مستبد و متعصب و متعصب بود و او آخرین مردی بود که او میخواست با آن روبرو شود

5. She found him rude and overbearing.
[ترجمه ترگمان]او را خشن و مغرور یافته بود
[ترجمه گوگل]او او را بی ادب و حرمت یافت

6. My husband can be quite overbearing with our son.
[ترجمه ترگمان]شوهرم می تواند با پسرم بیش از حد تحقیرآمیز باشد
[ترجمه گوگل]شوهر من می تواند کاملا با پسر ما برتری داشته باشد

7. When socializing with his co-workers he would assume a hearty, over-bearing manner.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که با همکاران خود ارتباط برقرار می کرد، رفتاری صمیمانه و over به خود می گرفت
[ترجمه گوگل]وقتی که با همکاران خود ارتباط برقرار می کنید، یک رویکرد شاد و سربلند به حساب می آید

8. She would not cry over such an overbearing, ill-tempered brute.
[ترجمه ترگمان]او با چنین لحنی خشن و خشن و خشمگین فریاد نمی زد
[ترجمه گوگل]او بیش از چنین غرورآمیز و بی رحمانه گریه نمی کند

9. In argument he never tried to overbear or overwhelm the opponent by intellectual bludgeoning.
[ترجمه ترگمان]در این استدلال، او هرگز سعی نکرد که حریف فکری خود را از بین ببرد یا بر حریف چیره شود
[ترجمه گوگل]در استدلال، او هرگز سعی نکرد با حماقت فکری طرف مقابل را تحمل کند

10. The overbearing sophistication of conceptualism and minimalism did not guarantee success in art for anyone.
[ترجمه ترگمان]پیچیدگی بیش از حد of و مینیمالیسم، موفقیت در هنر برای هر کسی را تضمین نکرد
[ترجمه گوگل]پیچیدگی فرمانروایی مفهومگرائی و مینیمالیسم موفقیت در هنر را برای هر کسی تضمین نمی کند

11. For Branson did not appear pompous, overbearing, practised or City-Slicker smooth in the manner of other captains of industry.
[ترجمه ترگمان]برای برانسون به نظر نمی رسد که در رفتار سایر ناخدایان صنعت با شکوه، مغرور، اجرا کننده و یا شهر به ظاهر آرام به نظر برسد
[ترجمه گوگل]برای برانسون ظاهری غریب، سرزنش، تمرین یا شهر Slicker را به شیوه ای از سران دیگر صنعت ظاهر نشد

12. Some were less overtly overbearing, but no less effective in undermining their colleagues' confidence.
[ترجمه ترگمان]برخی کم تر آشکارا و گستاخ بودند، اما در برهم زدن اعتماد همکاران خود کم تر موثر نبودند
[ترجمه گوگل]بعضی از آنها کمتر آشکارا ادعا می کردند، اما در مواجهه با اعتماد همکارانشان کمتر موثر بودند

13. Perhaps, Carew thought, some overbearing staff officer had once ruffled his feathers.
[ترجمه ترگمان]افسر ستاد با لحن محکمی به او گفت: شاید یکی از افسران ستاد به زور پره ای خود را جمع کرده بود
[ترجمه گوگل]شاید، مراقب فکر کرد، بعضی از افسران فرماندهی اجباری یک بار پرهای خود را خراب کرده بودند

14. The manager can be very overbearing at times, and it's difficult to argue with him.
[ترجمه ترگمان]این مربی گاهی اوقات می تواند بسیار مغرور باشد و بحث کردن با او مشکل است
[ترجمه گوگل]مدیر می تواند در حدی بسیار قدرتمند باشد و با او بحث می کند

The champion overbore the two-headed giant.

قهرمان غول دو سر را مغلوب کرد.



کلمات دیگر: