کلمه جو
صفحه اصلی

outsmart


معنی : پیشدستی کردن، زرنگی بیشتری بکار بردن
معانی دیگر : بیشتر زرنگی کردن، زبل تر بودن، زرنگ تر بودن، کلک زدن

انگلیسی به فارسی

پیشدستی کردن، زرنگی بیشتری بکار بردن


بی نظیر، پیشدستی کردن، زرنگی بیشتری بکار بردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: outsmarts, outsmarting, outsmarted
عبارات: outsmart oneself
• : تعریف: to gain the advantage of by cleverness; outwit.
مشابه: outwit, trip

• be smarter than; trick; outfox
if you outsmart someone, you cleverly defeat them or gain an advantage over them.

مترادف و متضاد

پیشدستی کردن (فعل)
anticipate, outsmart

زرنگی بیشتری بکار بردن (فعل)
outsmart

get the better of; figure out before another


Synonyms: baffle, bamboozle, beat, bewilder, cap, cheat, circumvent, con, confuse, deceive, defeat, defraud, dupe, end-run, fake out, finagle, fox, goose, gull, have, hoax, hoodwink, lead astray, make a fool of, make a monkey of, mislead, outdo, outfox, outgeneral, outguess, outjockey, outmaneuver, outthink, overreach, pull a fast one on, put one over on, run circles around, swindle, take in, top, trick, worst


جملات نمونه

1. outsmart oneself
با زرنگی بیجا خود را به دردسر انداختن

2. The older kids outsmart the young ones when trading cards.
[ترجمه ترگمان]بچه های بزرگ تر در زمان کارت های معامله از جوانان پیشی می گرفتند
[ترجمه گوگل]بچه های مسن تر وقتی که کارت های بازرگانی را می بینند، پیراهن جوان را لرزاندند

3. Lansdale also helped Diem to outsmart his domestic adversaries.
[ترجمه ترگمان]Lansdale همچنین به Diem کمک کرد تا از دشمنان داخلی خود تجاوز کند
[ترجمه گوگل]لنسدیل نیز به دیم کمک کرد تا دشمنان داخلی خود را بیرون بکشد

4. He can't even outsmart his own electorate, let alone us.
[ترجمه ترگمان]اون حتی نمی تونه کار electorate رو انجام بده و ما رو تنها بذاره
[ترجمه گوگل]او حتی نمیتواند رأی دهندگان خود را بیرون ببرد، به جز ما

5. His only chance is to outsmart Koch's crew in shifty winds.
[ترجمه ترگمان]تنها شانس او این است که جاشو ان کخ را در باده ای موذی بیندازد
[ترجمه گوگل]تنها شانس او ​​این است که خدمه Koch را در باتلاقهای مختلف بچرخانند

6. Pollard and the Dingles try to outsmart each other over the barn development.
[ترجمه ترگمان]پولارد (پولارد)و the می کوشند تا بر روی توسعه طویله از یکدیگر سبقت بگیرند
[ترجمه گوگل]پولارد و دینگل سعی می کنند یکدیگر را در توسعه انبارها سوق دهند

7. The lizard can outsmart predators by leaving its tail behind to confuse them.
[ترجمه ترگمان]مارمولک از شکارچیان outsmart که دمش را به عقب پرت کند تا آن ها را گیج کند
[ترجمه گوگل]مارمولک می تواند شکارچیان را از بین ببرد و دم خود را کنار بگذارد تا آنها را گیج کند

8. It is conceivable that bacteria will someday outsmart our best medical technologies.
[ترجمه ترگمان]قابل تصور است که باکتری ها روزی از بهترین فن آوری های پزشکی ما outsmart
[ترجمه گوگل]قابل تصور است که باکتری ها روزی روزگاری بهترین تکنولوژی های پزشکی ما را از بین ببرد

9. Identify your weaknesses, then use your brain to outsmart them.
[ترجمه ترگمان]نقاط ضعف خود را شناسایی کنید و سپس از مغزتان استفاده کنید تا از آن ها outsmart
[ترجمه گوگل]نقاط ضعف خود را شناسایی کنید، سپس از مغز خود استفاده کنید تا آنها را از بین ببرید

10. Oncologists must try to outsmart tumors that have already begun to metastasize.
[ترجمه ترگمان]oncologists باید از tumors outsmart که قبلا شروع به metastasize کرده باشند
[ترجمه گوگل]انکولوژیست ها باید سعی کنند که تومورهایی را که پیش از این متاستاز را آغاز کرده اند، از بین ببرد

11. Only virgins can outsmart the killer in the big chase scene at the end.
[ترجمه ترگمان]فقط باکره می تونه قاتل رو در صحنه شکار بزرگ شکست بده
[ترجمه گوگل]فقط باکره ها می توانند قاتل را در صحنه تعقیب و گریز بزرگ در انتها سوق دهند

12. She always managed to outsmart her political rivals.
[ترجمه ترگمان]او همیشه موفق می شد از رقبای سیاسی خود پیشی بگیرد
[ترجمه گوگل]او همیشه موفق به رقابت سیاسی خود شد

13. She had to outsmart the enemy.
[ترجمه ترگمان] اون باید از دشمن پیروی می کرد
[ترجمه گوگل]او مجبور شد دشمن را بیرون بکشد

اصطلاحات

outsmart oneself

با زرنگی بیجا خود را به دردسر انداختن


پیشنهاد کاربران

از هوشمندی خارج کردن

رو دست زدن - رو کم کردن ( عامیانه ) ، رو دست بلند شدن، زرنگی بیشتری به خرج دادن

رکب زدن

از حالت هوشمند خارج کردن ( کاربرد برای وسایلی مثل گوشی هوشمند )

از حالت هوشمند خارج کردن گوشی های هوشمند


کلمات دیگر: