کلمه جو
صفحه اصلی

incredulous


معنی : بی اعتقاد، دیر باور
معانی دیگر : حاکی از شک داری، شک دار، شک مند، ناباور، شک اندیش

انگلیسی به فارسی

بی اعتقاد، دیر باور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: incredulously (adv.), incredulousness (n.)
(1) تعریف: in a state of skepticism, wonder, or disbelief.
متضاد: credulous

- He was incredulous when he heard that he had won the lottery.
[ترجمه ترگمان] وقتی شنید که بخت آزمایی برنده شده است، باور نکرد
[ترجمه گوگل] او وقتی که شنید که در قرعه کشی برنده شد، باور نکردنی بود

(2) تعریف: demonstrating such a state.
متضاد: credulous

- an incredulous expression
[ترجمه ترگمان] حالتی ناباورانه به خود گرفت
[ترجمه گوگل] یک بیان باور نکردنی

• disbelieving, skeptical, doubting
if someone is incredulous, they cannot believe what they have just heard.

مترادف و متضاد

بی اعتقاد (صفت)
distrustful, mistrustful, incredulous, unbelieving

دیر باور (صفت)
incredulous, unbelieving, sceptical, skeptical

unbelieving


Synonyms: disbelieving, distrustful, doubtful, doubting, dubious, hesitant, mistrustful, questioning, quizzical, show-me, skeptical, suspect, suspicious, uncertain, unconvinced, unsatisfied, wary


Antonyms: believing, convinced, credulous


جملات نمونه

1. an incredulous look
نگاهی حاکی از ناباوری

2. I am wholly incredulous of the truth of his story.
[ترجمه ترگمان]من کاملا از حقیقت داستان او نا اطمینان دارم
[ترجمه گوگل]من کاملا حقیقت داستان او را باور ندارم

3. 'You sold the car?' she asked, incredulous.
[ترجمه ترگمان]تو ماشین رو فروختی؟ با ناباوری پرسید:
[ترجمه گوگل]شما ماشین را فروختید؟ او پرسید، باور نکردنی

4. A few incredulous spectators watched as Paterson, ranked 23rd in the world, beat the champion.
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از تماشاچیان باور اور به عنوان پترسون که در رده ۲۳ جهان قرار داشت و قهرمان را شکست دادند تماشا کردند
[ترجمه گوگل]چندین تماشاگر باور نکردنی به عنوان پاترسون تماشا کرد، رتبه 23 در جهان، قهرمان را شکست داد

5. She gave me an incredulous glance.
[ترجمه ترگمان]نگاهی ناباورانه به من کرد
[ترجمه گوگل]او به من نگاه نادرستی داد

6. She shot him an incredulous look.
[ترجمه ترگمان]نگاهی ناباورانه به او انداخت
[ترجمه گوگل]او یک نگاه اشتباه به او کرد

7. His voice was whispered, incredulous; something about the curious paths of his own life caused him endless surprise.
[ترجمه ترگمان]صدایش با ناباوری و ناباوری زمزمه می کرد؛ چیزی درباره راه های عجیب زندگی او باعث تعجب بی پایان او شده بود
[ترجمه گوگل]صدای او زمزمه کرد، باور نکردنی؛ چیزی در مورد راه های کنجکاو زندگی خود او باعث تعجب بی پایان او شد

8. I came to sensible awareness; to incredulous understanding.
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیدم که با ناباوری و ناباوری به این موضوع پی بردم
[ترجمه گوگل]من به آگاهی معقول آمدم به درک باور نکردنی

9. In view of the latter's steady, incredulous gaze, I could not blame him.
[ترجمه ترگمان]با نگاه خیره و ناباورانه، نمی توانستم او را سرزنش کنم
[ترجمه گوگل]با توجه به دیدگاه مداوم و غیراخلاقی، من نمیتوانم او را سرزنش کنم

10. The announcement was met by incredulous laughter.
[ترجمه ترگمان]این خبر با خنده incredulous مصادف شد
[ترجمه گوگل]اعلامیه توسط خنده ای غریب ملاقات کرد

11. The judges were so incredulous they twice remeasured the length of the course.
[ترجمه ترگمان]هیات داور آن قدر باور داشتند که دو بار در طول مسیر دو برابر شده بودند
[ترجمه گوگل]قضات اینقدر باور نکردنی بودند که دو بار اندازه دوره را اندازه گیری کردند

12. Everyone looked incredulous when I said I used to drive a taxi.
[ترجمه ترگمان]وقتی که گفتم تاکسی رانندگی می کنم، همه ناباورانه به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]هر کس به نظر من باور نکردنی بود، گفتم که من تاکسی را رانندگی کردم

13. 'Here?' said Kate, incredulous.
[ترجمه ترگمان]اینجا؟ کیت ناباورانه گفت:
[ترجمه گوگل]'اینجا؟' کیت گفت: باور نکردنی

14. Who stare at us with incredulous scorn.
[ترجمه ترگمان]کسی که با ناباوری و ناباوری به ما نگاه می کند
[ترجمه گوگل]چه کسی با نومیدی بی اعتمادی به ما نگاه می کند

an incredulous look

نگاهی حاکی از ناباوری


پیشنهاد کاربران

دیر باور

باور نکردنی، غیر قابل باور، باورناپذیر، غیر قابل قبول


کلمات دیگر: