کلمه جو
صفحه اصلی

meantime


معنی : ضمنا، در ضمن، ضمائم، در این ضمن، در اثناء، در خلال
معانی دیگر : در این مدت، در این فاصله، در این اثنا (meanwhile هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

در همین حال، در ضمن، ضمنا، در این ضمن، در اثناء، در خلال، ضمائم


ضمنا، در این ضمن، درضمن، در اثنا ، در خلال


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the specified interval of time.

- My new computer will arrive soon, but I'm using my roommate's computer in the meantime.
[ترجمه امین] به زودی کامپیوتر جدید من خواهد رسید، اما در این مدت من دارم از کامپیوتر هم اتاقی ام استفاده می کنم.
[ترجمه ترگمان] کامپیوتر جدیدم به زودی می رسه، اما من دارم از کامپیوتر my استفاده می کنم
[ترجمه گوگل] کامپیوتر جدید من به زودی وارد خواهد شد، اما در عین حال از رایانه هم اتاقی خود استفاده می کنم
قید ( adverb )
• : تعریف: during the specified interval of time; meanwhile.

• time in between, intervening time
in the intervening time, at the same time, meanwhile
in the meantime means in the period of time between two events.
standard time according to the time at greenwich (england)

مترادف و متضاد

ضمنا (قید)
nevertheless, however, simultaneously, at the same time, meantime, meanwhile, by the way, in the interim, withal

در ضمن (قید)
meantime, meanwhile

ضمائم (قید)
meantime

در این ضمن (قید)
meantime, meanwhile

در اثناء (قید)
meantime, meanwhile

در خلال (قید)
meantime, meanwhile

in the intervening time


Synonyms: at the same time, concurrently, for now, for the duration, for the moment, for then, interim, interregnum, interruption, interval, in the interim, in the interval, in the meanwhile, meanwhile, recess, simultaneously, while


جملات نمونه

1. The doctor will be here soon. In the meantime, try and relax.
[ترجمه Yas] دکتر به زودی میاد اینجا در این فاصله سعی کن آرام باشی
[ترجمه ترگمان]دکتر به زودی میاد اینجا در حال حاضر، سعی کن آروم باشی
[ترجمه گوگل]دکتر به زودی اینجا خواهد بود در عین حال سعی کنید و استراحت کنید

2. Please call a taxi, and in the meantime I'll pack some food.
[ترجمه ترگمان]لطفا به تاکسی زنگ بزن و در ضمن من چند تا غذا هم جمع می کنم
[ترجمه گوگل]لطفا با یک تاکسی تماس بگیرید، و در عین حال، من برخی از غذاها را می خورم

3. I continued working. Meantime, he went out shopping.
[ترجمه ترگمان]همچنان به کار ادامه دادم در این ضمن، از مغازه بیرون رفت
[ترجمه گوگل]من ادامه دادم در همین حال، او رفت و خرید

4. I'll contact them soon. Meantime don't tell them I'm back.
[ترجمه ترگمان]به زودی باهاشون تماس می گیرم در این ضمن به آن ها نگو که من برگشتم
[ترجمه گوگل]من به زودی با آنها تماس خواهم گرفت در ضمن به آنها نگو من برگشتم

5. I continued working, meantime, he went out shopping.
[ترجمه ترگمان]در ضمن به کار کردن ادامه دادم، در ضمن رفته بیرون خرید
[ترجمه گوگل]در ضمن، کار خودم ادامه دادم، او رفت و خرید کرد

6. The Prime Minister has, for the meantime, seen off the challenge of the opposition.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر در حال حاضر شاهد مبارزه با مخالفان است
[ترجمه گوگل]در عین حال نخست وزیر، چالش مخالفان را دیده است

7. In the meantime, the shares will continue to trade on the open market.
[ترجمه ترگمان]در همین حال، سهام به تجارت در بازار آزاد ادامه خواهد داد
[ترجمه گوگل]در عین حال، سهام در بازار آزاد ادامه خواهد یافت

8. It now hopes to hold elections in February. Meantime, the state will continue to be run from Delhi.
[ترجمه ترگمان]این کشور اکنون امیدوار است که انتخابات را در ماه فوریه برگزار کند در این اثنا، دولت همچنان از دهلی اداره خواهد شد
[ترجمه گوگل]اکنون امیدوار است که انتخابات در ماه فوریه برگزار شود در ضمن، دولت همچنان از دهلی اداره می شود

9. In the meantime the war of nerves seems likely to continue.
[ترجمه ترگمان]در عین حال، به نظر می رسد که جنگ اعصاب همچنان ادامه دارد
[ترجمه گوگل]در عین حال جنگ عصب ها همچنان ادامه دارد

10. Meantime he was loading the pistols.
[ترجمه ترگمان]در این اثنا he را پر می کرد
[ترجمه گوگل]در همین حال او تپانچه را بارگیری کرد

11. In the meantime, the Government should adopt a far more dynamic approach to fiscal policy.
[ترجمه ترگمان]در همین حال، دولت باید یک رویکرد پویاتر به سیاست مالی اتخاذ کند
[ترجمه گوگل]در عین حال، دولت باید رویکرد پویای بیشتری نسبت به سیاست مالی را اتخاذ کند

12. In the meantime, I hope you will allow me and my family a few hours of peace to think about things.
[ترجمه ترگمان]در ضمن، امیدوارم اجازه بدهید به من و خانواده ام چند ساعت آرامش بدهم تا درباره چیزها فکر کنم
[ترجمه گوگل]در عین حال، امیدوارم که من و خانواده ام چند ساعت صلح را برای فکر کردن درباره چیزها به من بدهید

13. In the meantime, other members of the cast were involved with projects for the deaf and for prisoners.
[ترجمه ترگمان]در همین حال، سایر اعضای این گروه درگیر پروژه هایی برای ناشنوایان و برای زندانیان بودند
[ترجمه گوگل]در عین حال، اعضای دیگر بازیگران درگیر پروژه هایی برای ناشنوایان و زندانیان بودند

14. In the meantime, a sudden cloud had appeared, and a few large drops of rain spattered the courtyard.
[ترجمه ترگمان]در این میان ابری از باران به حیاط آمد و چند قطره درشت باران بر حیاط افتاد
[ترجمه گوگل]در عین حال یک ابر ناگهانی ظاهر شد و چند قطره بارانی از حیاط پراکنده شد

15. 'GMT' stands for Greenwich Mean Time.
[ترجمه ترگمان]وقت گرینویچ نماد وقت گرینویچ است
[ترجمه گوگل]'GMT' به معنای گرینویچ است

16. In the mean time laparoscopic cholecystectomy has rapidly become a popular method.
[ترجمه ترگمان]در زمان متوسط laparoscopic cholecystectomy به سرعت به یک روش معروف تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]در طول زمان، کولسیستکتومی لاپاروسکوپی به سرعت به یک روش محبوب تبدیل شده است

17. You could have set Greenwich Mean Time by the great vaudeville comedians.
[ترجمه ترگمان]شما می توانستید به وقت گرینویچ وقت را با نمایش بزرگ کمدین های خود تعیین کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید زمان کمال گرینویچ را کمدین های بزرگ وویدیل تنظیم کنید

18. The mean time between road vehicles is r seconds.
[ترجمه ترگمان]میانگین زمان بین وسایل نقلیه جاده ای r ثانیه است
[ترجمه گوگل]میانگین زمان بین وسایل نقلیه جاده ای r ثانیه است

19. The mean time interval between completion of radiation treatment and surgery was 10 days.
[ترجمه ترگمان]فاصله زمانی متوسط بین تکمیل درمان تشعشع و جراحی ۱۰ روز بود
[ترجمه گوگل]میانگین فاصله زمانی بین اتمام درمان پرتو و جراحی 10 روز بود

20. At the mean time of the high-voltage current-limiting fuse cutting off the current, the fuse will melt and boil away, and it will generate electric arc with high temperature and high pressure.
[ترجمه ترگمان]در زمان متوسط فیوز کنترل جریان با ولتاژ بالا، فیوز در حال ذوب شدن است، فیوز آب می شود و جوش خواهد خورد و قوس الکتریکی با درجه حرارت بالا و فشار بالا ایجاد خواهد کرد
[ترجمه گوگل]در زمان متوسط ​​فیوز محدود کننده ولتاژ بالا ولتاژ قطع جریان، فیوز ذوب می شود و جوش می شود، و قوس الکتریکی با دمای بالا و فشار بالا تولید می کند

21. Based on the mean time to repair, the reconfiguration control model of spare satellites is presented, and the impact on .
[ترجمه ترگمان]براساس زمان متوسط تعمیر، مدل کنترلی پیکربندی مجدد ماهواره های اضافی ارایه می شود و تاثیر آن
[ترجمه گوگل]بر اساس میانگین زمان تعمیر، مدل کنترل مجدد از ماهواره های یدکی ارائه شده است و تاثیر آن بر روی

22. In the mean time the foreshadowed political storm was brewing.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان که خبر طوفان سیاسی در شرف تکوین بود
[ترجمه گوگل]در همان زمان، طوفان سیاسی پیش بینی شده دم کرده بود

23. In the mean time, we should strength the special audit of the management and use of basic medical insurance fund for urban residents, and timely rectify the problems, if any.
[ترجمه ترگمان]در این زمان، ما باید حسابرسی خاص مدیریت و استفاده از صندوق بیمه پزشکی اولیه برای ساکنان شهرها را تقویت کرده و به موقع مشکلات را حل کنیم
[ترجمه گوگل]در عین حال، ما باید ممیزی ویژه ای از مدیریت و استفاده از صندوق بیمه های اساسی اولیه برای شهروندان داشته باشیم و به موقع مشکلات را اصلاح کنیم

24. The mean time to repair of armored equipment has been demonstrated and an example illustrates the effectiveness of these methods.
[ترجمه ترگمان]میانگین زمان تعمیر تجهیزات زرهی به اثبات رسیده است و یک نمونه نشان دهنده کارایی این روش ها می باشد
[ترجمه گوگل]میانگین زمان تعمیر تجهیزات زره پوش نشان داده شده است و نمونه ای از اثربخشی این روش ها را نشان می دهد

25. In the mean time, this paper also gives new explanations for some traditional categories of synthesis and analyses, finiteness and infiniteness, etc.
[ترجمه ترگمان]در این زمان، این مقاله همچنین توضیحات جدیدی را برای برخی از دسته های سنتی سنتز و تجزیه و تحلیل، finiteness و infiniteness ارایه می دهد
[ترجمه گوگل]در عین حال، این مقاله همچنین توضیحات جدیدی را برای برخی از سنتز سنتز و تجزیه و تحلیل، محدودیت و بی نهایت و غیره ارائه می دهد

26. Mean time to failure is the average continuously operational period -- i. e. the average period between the end of one failure and the beginning of the next.
[ترجمه ترگمان]میانگین زمان برای شکست، متوسط دوره عملیاتی است - - i ای دوره متوسط بین پایان یک شکست و آغاز سال بعدی
[ترجمه گوگل]متوسط ​​زمان شکست به طور متوسط ​​دوره پیوسته عملیاتی - i است e میانگین دوره بین پایان یک شکست و شروع بعدی

27. The plasma hypotonicity began to develop at a mean time of about 20 days after injury and then continue to discharge.
[ترجمه ترگمان]پلاسمای پلاسما با زمان متوسط حدود ۲۰ روز بعد از آسیب دیدگی شروع به رشد کرد و سپس به تخلیه ادامه داد
[ترجمه گوگل]هیپوتونیک پلاسما شروع به رشد در حدود 20 روز پس از آسیب و سپس ادامه تخلیه

28. If you have mean time to failure and mean time to recovery information, enter that and the spreadsheet will calculate the availability for you in the "Calculated availability contributions" lines.
[ترجمه ترگمان]اگر میانگین زمان برای شکست و میانگین زمان برای بازیابی اطلاعات را دارید، وارد آن شوید و صفحه گسترده موجود بودن را برای شما در \"کمک های موجود در دسترس بودن\" محاسبه خواهد کرد
[ترجمه گوگل]اگر زمان معینی برای شکست و زمان بازپرداخت اطلاعات دارید، آن را وارد کنید و صفحه گسترده به شما در «مشاغل مشارکت محاسبه شده» در دسترس شما محاسبه خواهد شد

29. In the mean time, the incorrect opinions of teachers while teaching and the resulted conflict and inharmony between school culture and children culture were also discussed.
[ترجمه ترگمان]در همین زمان، عقاید نادرست معلمان در حین تدریس و درگیری بین فرهنگ مدرسه و فرهنگ کودکان مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه گوگل]در عین حال، نظرات نادرست معلمان در حین آموزش و همچنین منازعه و اختلافات بین فرهنگ مدرسه و فرهنگ کودکان مورد بحث قرار گرفت

The train is going to be late; in the meantime, let us take a nap.

قطار تأخیر دارد، بیایید در این مدت قدری چرت بزنیم.


پیشنهاد کاربران

ضمنا - در این بین - در این اثنا - در خلال

دراین مدت

در این مدت
meanwhile و meantime دقیقا یه معنی دارن معنیشون میشه ( در این مدت )

the train is going to be late; in the meantime, let us take a nap
قطار تاخیر می کنه بیاید در این مدت ( تا قبل از این که قطار بیاد ) یه چرت بزنیم.

تا اون زمان ، تا اون موقع

در همین حال

در این میان ، در این اثنا ، در همین اثنا ، در این زمان ، در این مدت

در این بین ، در این فرصت

میانگین زمان، زمان متوسط


کلمات دیگر: