1. Among the factors that stand out in the Orphic construal of a cosmos is the nature of time.
[ترجمه ترگمان]در میان عواملی که در پنداشت Orphic یک کیهان قرار دارند، ماهیت زمان است
[ترجمه گوگل]از جمله عواملی که در محتوای Orphic از کیهان برجسته است ماهیت زمان است
2. In the Orphic cosmogonies, Dionysos was present; thus he has a cosmological location.
[ترجمه ترگمان]در the cosmogonies، Dionysos حضور داشت و در نتیجه دارای یک مکان کیهانی است
[ترجمه گوگل]در دنیای کیهان Orphic، Dionysos حضور داشت؛ بنابراین او یک مکان کیهان شناسی دارد
3. Guthrie has argued for an Orphic-Pythagorean identity, contending that they contain ideas identical to Orphic teachings.
[ترجمه ترگمان]Guthrie برای یک هویت Orphic - Pythagorean استدلال کرده و استدلال می کند که آن ها حاوی عقاید مشابه با آموزه های Orphic هستند
[ترجمه گوگل]گوتری برای هویت اورفیک-فیثاغورس استدلال می کند که ادعا می کنند که ایده هایی مشابه با تعالیم ارواح دارند
4. Second, the Orphic prohibition against killing stands in marked contrast to the Titans' devouring Dionysos.
[ترجمه ترگمان]دوم، منع مشروبات الکلی در برابر کشتن، در مقایسه با the که Dionysos را می بلعد در تضاد است
[ترجمه گوگل]دوم، ممنوعیت Orphic در برابر کشتار، در مقایسه با تیتانها، 'Dionysos' را در بر می گیرد
5. The Orphic materials were also concerned to give a reason for which these two disparate features of human beings were combined.
[ترجمه ترگمان]مواد Orphic نیز به یک دلیل ارایه شدند که این دو ویژگی متمایز از انسان ها با هم ترکیب شدند
[ترجمه گوگل]مواد Orphic نیز نگرانی داشتند که دلیل این که این دو ویژگی متفاوتی از انسان ترکیب شده اند، مطرح شده است
6. A different interpretation of the Orphic cosmogonic accounts is more accurate.
[ترجمه ترگمان]تفسیر متفاوتی از حساب های Orphic cosmogonic دقیق تر است
[ترجمه گوگل]یک تفسیر متفاوت از حساب های کیهانی Orphic دقیق تر است
7. Our earliest piece of Orphic evidence, the Derveni commentary, described the workings of the cosmos as harmonic.
[ترجمه ترگمان]اولین شهادت ما، تفسیر Derveni، عملکرد کیهان را به عنوان هارمونیک توصیف کرد
[ترجمه گوگل]اولین گزیده ی ما از شواهد Orphic، تفسیر درووین، کارهای کیهان را هارمونیک توصیف کرد
8. The specific shape the Orphic cosmogonies give the world have been delineated in this chapter.
[ترجمه ترگمان]شکل خاص the cosmogonies به جهان در این بخش مشخص شده است
[ترجمه گوگل]شکل خاصی که جهانخواران Orphic به جهان داده اند در این فصل مشخص شده است
9. We see, then, that time, in the Orphic cosmological framework, has three valences.
[ترجمه ترگمان]می بینیم که در همان زمان، در چارچوب کیهانی Orphic، سه valences دارد
[ترجمه گوگل]بعدا می بینیم که آن زمان در چارچوب کیهان شناسی Orphic دارای سه ارزش است
10. The Orphic cosmogonies provide information which is helpful at this point.
[ترجمه ترگمان]The cosmogonies اطلاعاتی را ارایه می دهد که در این نقطه مفید است
[ترجمه گوگل]فضانوردان Orphic اطلاعاتی را ارائه می دهند که در این نقطه مفید است
11. But whether the Orphic writers claimed the soul to be divine goes beyond the evidence.
[ترجمه ترگمان]اما آیا نویسندگان Orphic مدعی بودند که روح خداوند فراتر از شواهد می رود یا نه
[ترجمه گوگل]اما آیا نویسندگان Orphic ادعا کردند که روح الهی فراتر از شواهد است
12. The Orphic cosmogonies exhibit a concern to portray humans as well as the world in which they live.
[ترجمه ترگمان]The cosmogonies برای به تصویر کشیدن انسان ها و همچنین دنیایی که در آن زندگی می کنند، نگرانی خود را از خود نشان می دهد
[ترجمه گوگل]Cosmogonies Orphic نگرانی برای نشان دادن انسان و جهان که در آن زندگی می کنند
13. There are many references in classical literature to Orphic poetry and Orphic rites.
[ترجمه ترگمان]اشارات بسیاری در ادبیات کلاسیک به Orphic و مناسک Orphic وجود دارد
[ترجمه گوگل]مراجع متعدد در ادبیات کلاسیک به شعر اورفیک و آیین های ارواح وجود دارد
14. Neither was society the focal point of the Orphic mysteries.
[ترجمه ترگمان]هیچ کدام از این دو نقطه کانونی از اسرار Orphic نبودند
[ترجمه گوگل]جامعه ای نبود که نقطه مرکزی اسرار Orphic باشد