کلمه جو
صفحه اصلی

indigence


معنی : فقر، بی چیزی، تنگدستی، لزوم، نداری، نیازمندی، تهی دستی
معانی دیگر : مستمندی، تهیدستی (indigency هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

تنگدستی، نداری، تهیدستی، بی چیزی، فقر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: lack of means to live; poverty.
متضاد: affluence, opulence
مشابه: hardship, necessity, need, poverty, want

- Indigence causes many of the city's people to live in shacks or on the streets.
[ترجمه ترگمان] indigence باعث می شود که بسیاری از مردم شهر در کلبه های یا خیابان ها زندگی کنند
[ترجمه گوگل] بیگناهی باعث می شود بسیاری از مردم این شهر در شیک و یا در خیابان زندگی کنند

• poverty

مترادف و متضاد

فقر (اسم)
poverty, destitution, penury, indigence

بی چیزی (اسم)
destitution, indigence, disinvestment

تنگدستی (اسم)
distress, penury, indigence

لزوم (اسم)
supply, incumbency, need, necessity, indigence, requisiteness

نداری (اسم)
want, indigence

نیازمندی (اسم)
requirement, need, necessity, indigence

تهی دستی (اسم)
poverty, misery, indigence

جملات نمونه

1. Dickens contrasts the opulence of France's nobility with indigence of her peasants.
[ترجمه ترگمان]دیکنز با فقر و تنگدستی peasants، ثروت و اصالت اشرافی فرانسه را مقایسه می کند
[ترجمه گوگل]دیکنز تنوع اعراب فرانسه را با بی دقتی دهقانان خود مقایسه می کند

2. His present indigence is a sufficient punishment for former folly.
[ترجمه ترگمان]فقر کنونی او برای حماقت پیشین مجازات کافی است
[ترجمه گوگل]شایستگی فعلی او مجازات کافی برای غرور سابق است

3. Their indigence appalled him.
[ترجمه ترگمان]فقر آن ها او را به وحشت انداخته بود
[ترجمه گوگل]نابسامان او او را متعجب کرد

4. Dickens contrasts the opulence of Frances nobility with the indigence of her peasants.
[ترجمه ترگمان]دیکنز ثروت of را با فقر of مقایسه می کند
[ترجمه گوگل]دیکنز تنوع نجیب زاده فرانسیس را با بی ثباتی دهقانان مقایسه می کند

5. The luxury of one class is counterbalanced by the indigence of another.
[ترجمه ترگمان]تجمل یک طبقه با تنگدستی دیگری از بین می رود
[ترجمه گوگل]لوکس از یک کلاس با ناتوانی دیگران مقابله می کند


کلمات دیگر: