کلمه جو
صفحه اصلی

outdo


معنی : شکست دادن، بهتر از دیگری انجام دادن
معانی دیگر : بهتر کار کردن، دست دیگران را از پشت بستن، جلو زدن

انگلیسی به فارسی

بهتر از دیگری انجام دادن، شکست دادن


بیرون رفتن، شکست دادن، بهتر از دیگری انجام دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: outdoes, outdoing, outdid, outdone
• : تعریف: to do more or better than; surpass or exceed.
مترادف: exceed, excel, outclass, outmatch, surpass, top, transcend
مشابه: ace, beat, best, better, break, cap, eclipse, outreach, outshine, overcome, overshadow, overtop, whip, worst

• surpass, excel
if you outdo someone, you are more successful than they are at a particular activity.
you use the expression not to be outdone to say that someone does something because they want to prove that they are better than or just as good as someone else.
see also outdid.

مترادف و متضاد

شکست دادن (فعل)
crush, smash, checkmate, floor, worst, drub, trounce, skunk, defeat, vanquish, outdo, smite

بهتر از دیگری انجام دادن (فعل)
outdo

better, overcome


Synonyms: beat, best, blow out of water, bulldoze, bury, cook, cream, defeat, do in, down, eclipse, exceed, excel, fake out, go one better, leave behind, lick, outclass, outdistance, outfox, outgun, outjockey, outmaneuver, outrival, outshine, outsmart, outstrip, pull a fast one, shake off, shoot ahead, snow, surpass, top, transcend, trash


Antonyms: fail, lose


جملات نمونه

1. outdo oneself
1- سخت کوشیدن 2- از همیشه بهتر بودن

2. Both sides have tried to outdo each other to show how tough they can be.
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف سعی کرده اند از یکدیگر پیشی بگیرند تا نشان دهند چقدر می توانند سخت باشند
[ترجمه گوگل]هر دو طرف تلاش کرده اند تا یکدیگر را تحسین کنند تا نشان دهند که چقدر دشوار است

3. Sometimes small firms can outdo big business when it comes to customer care.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات، شرکت های کوچک می توانند در هنگام رسیدگی به مراقبت مشتری از کسب وکار بزرگ پیشی بگیرند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات شرکت های کوچک می توانند وقتی که به مراقبت از مشتری می آیند، کسب و کار بزرگی را تجربه کنند

4. He always tries to outdo everybody else in the class.
[ترجمه امیری] او همیشه سعی میکنه در کلاس از همه بهتر باشه
[ترجمه ترگمان]اون همیشه سعی می کنه که از دست بقیه تو کلاس برداره
[ترجمه گوگل]او همیشه تلاش می کند همه افراد دیگری را در کلاس فراموش کند

5. Every clansman was determined to outdo the Campbells in display, and looked to his finery.
[ترجمه ترگمان]هر clansman مصمم بود از کمبل ها جلو بگیرد و به زرق و برق خودش نگاه کند
[ترجمه گوگل]هر مرد عنکبوتی مصمم بود که Campbells را در نمایشگاه بیرون بکشد و به دکوراسیون خود نگاه کرد

6. Each regiment tried to outdo all others in its appearance and its marching.
[ترجمه ترگمان]هر هنگ سعی می کرد که از دست همه در ظاهر و رژه خود دست بردارد
[ترجمه گوگل]هر قلعه سعی کرد همه چیز را در ظاهر و راهپیمایی خود بیفزاید

7. Kids always try to outdo each other in attracting the teacher's attention.
[ترجمه ترگمان]کودکان همیشه سعی می کنند در جلب توجه معلم از یکدیگر پیشی بگیرند
[ترجمه گوگل]بچه ها همیشه سعی می کنند در جذب توجه معلم یکدیگر را از بین ببرند

8. Each state seems to be trying to outdo its neighbors in cutting health services.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که هر کشوری می کوشد تا در کاهش خدمات بهداشتی از همسایگان خود پیشی بگیرد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد هر کشوری تلاش می کند تا همسایگان خود را در قطع خدمات بهداشتی سوق دهد

9. These sons are in turn strong and outdo other weaker male offspring to reproduce - thus ensuring survival of the fittest and of the family line.
[ترجمه ترگمان]این پسران به نوبه خود قوی هستند و از دیگر پسران ضعیف تر در مقابل تولید مجدد پیشی می گیرند و بدین ترتیب بقای شایسته ترین و افراد خانواده را تضمین می کنند
[ترجمه گوگل]این پسران به نوبه خود قوی هستند و دیگر فرزندان مرد ضعیف تر از خود باز تولید می کنند و از این رو حصول اطمینان از بقای مناسب ترین و خطوط خانوادگی را تضمین می کنند

10. Holly: Not to outdo you, Taylor, but I have something to say, too.
[ترجمه ترگمان]از دستت بدم نمیاد، تیلور، اما من هم یه چیزی دارم که باید بگم
[ترجمه گوگل]هالی به شما اجازه نداد، تیلور، اما من نیز چیزی برای گفتن دارم

11. He tried to outdo his opponents.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد رقیب خود را شکست دهد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد مخالفان خود را از بین ببرد

12. Competitive spirit is the desire to outdo running mates.
[ترجمه ترگمان]روحیه رقابتی تمایل به شکست دادن mates است
[ترجمه گوگل]روح رقابت تمایل است برای فرار از همسران در حال اجرا است

13. Now it thinks it can outdo them.
[ترجمه ترگمان]حالا فکر می کنه که می تونه از them برداره
[ترجمه گوگل]حالا فکر می کند می تواند آنها را از بین ببرد

14. That LeBron attempted to outdo him later in the week was nothing more than meaningless bravado, which the media ate up hook line and sinker.
[ترجمه ترگمان]آن کار لی بورن سعی کرد در اواخر هفته از او پیشی بگیرد، چیزی نبود جز خودستایی بی معنا که رسانه ها آن را به سر قلاب و sinker می خوردند
[ترجمه گوگل]این که LeBron تلاش کرد بعدا در هفته او را از بین ببرد، چیزی بیش از بی پروایی است که رسانه ها از خط قلاب و غرق شدن می ترسند

اصطلاحات

outdo oneself

1- سخت کوشیدن 2- از همیشه بهتر بودن


پیشنهاد کاربران

عملکرد بهتری داشتن


کلمات دیگر: