1. a liaison officer
افسر رابط
2. close liaison between the army and the police
ارتباط نزدیک میان ارتش و شهربانی
3. to establish liaison with
رابطه برقرار کردن با
4. Liaison between police forces and the art world is vital to combat art crime.
[ترجمه ترگمان]ارتباط بین نیروهای پلیس و دنیای هنر برای مبارزه با جرائم هنری حیاتی است
[ترجمه گوگل]ارتباط بین نیروهای پلیس و دنیای هنر برای مبارزه با جرایم هنری حیاتی است
5. It's important that we work in close liaison with other charities in this field.
[ترجمه ترگمان]مهم است که ما در رابطه نزدیک با سازمان های خیریه دیگر در این زمینه کار کنیم
[ترجمه گوگل]مهم است که ما در ارتباط با دیگر موسسات خیریه در این زمینه کار کنیم
6. We maintained a close liaison with the trade union.
[ترجمه ترگمان]ما رابطه نزدیکی با اتحادیه مبادله رو حفظ کردیم
[ترجمه گوگل]ما ارتباط نزدیکی با اتحادیه صنفی داشتیم
7. She served as a liaison between the different groups.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان رابط بین گروه های مختلف عمل می کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک ارتباط بین گروه های مختلف خدمت کرده است
8. He blamed the lack of liaison between the various government departments.
[ترجمه ترگمان]او عدم ارتباط بین ادارات مختلف دولتی را مقصر دانست
[ترجمه گوگل]او عدم ارتباط بین ادارات دولتی مختلف را متهم کرد
9. We work in close liaison with the police.
[ترجمه ترگمان]ما با پلیس رابطه نزدیکی داریم
[ترجمه گوگل]ما در ارتباط نزدیک با پلیس کار می کنیم
10. She was having a romantic liaison with her husband's best friend.
[ترجمه ترگمان]او رابطه عاشقانه با بهترین دوست شوهرش داشت
[ترجمه گوگل]او رابطه دوستانه و عاشقانه با بهترین دوست شوهرش داشت
11. We are hoping to establish better customer liaison.
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که روابط بهتر با مشتری برقرار کنیم
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم ارتباطات مشتری بهتر برقرار کنیم
12. The project has been set up in liaison with the art department.
[ترجمه ترگمان]این پروژه با دپارتمان هنری در ارتباط بوده است
[ترجمه گوگل]این پروژه در ارتباط با بخش هنر ایجاد شده است
13. More liaison between the old manager and the new one should ensure greater continuity.
[ترجمه ترگمان]ارتباط بیشتر بین مدیر قدیمی و فرد جدید باید تداوم بیشتر را تضمین کند
[ترجمه گوگل]ارتباط بیشتر بین مدیر قدیمی و جدید، باید تداوم بیشتری را تضمین کند
14. She is responsible for liaison with researchers at other universities.
[ترجمه ترگمان]او مسیول ارتباط با محققان دیگر در دانشگاه های دیگر است
[ترجمه گوگل]او مسئول ارتباط با محققان دانشگاه های دیگر است
15. In either case there needs to be close liaison between those responsible for training and those responsible for operations.
[ترجمه ترگمان]در هر صورت باید ارتباط نزدیکی بین کسانی که مسیول آموزش هستند و کسانی که مسیول عملیات هستند، وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]در هر دو مورد، بین کسانی که مسئول آموزش و کسانی که مسئول عملیات هستند، ارتباط نزدیکی دارند