کلمه جو
صفحه اصلی

incorrupt


معنی : درست، درستکار کردن، فاسد نشده، صحیح و بی عیب، درستکار کردن
معانی دیگر : (مهجور) ناپوسیده، ناآلوده، (از نظر اخلاقی) نافاسد، پاک نهاد، رشوه نگیر، درستکار، (متن) بی اشتباه، پاک کردن، سالم کردن

انگلیسی به فارسی

( incorrupted =) درست، فاسد نشده، صحیح و بی عیب،پاک کردن، سالم کردن، درست کارکردن


ناپدید شدن، درستکار کردن، درست، فاسد نشده، صحیح و بی عیب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: free from corruption, taint, or error.
مشابه: immaculate

• not corrupt, morally pure, honest; impossible to corrupt; perfect; pure, innocent

مترادف و متضاد

درست (صفت)
right, upright, straight, true, perfect, genuine, correct, out-and-out, accurate, exact, valid, just, authentic, even, whole, entire, trustworthy, straightforward, plumb, veracious, legitimate, conscionable, orthodox, incorrupt, indefectible, integral, leveling, well-advised

درست کار کردن (صفت)
incorrupt

فاسد نشده (صفت)
incorruptible, incorrupt

صحیح و بی عیب (صفت)
incorrupt

درست کار کردن (فعل)
incorrupt

جملات نمونه

1. These bodies can not be considered truly incorrupt since the tissues are transformed into another substance.
[ترجمه ترگمان]این اجساد را نمی توان واقعا incorrupt در نظر گرفت چون بافت ها به ماده ای دیگر تبدیل می شوند
[ترجمه گوگل]از آنجا که بافت ها به یک ماده دیگر تبدیل می شوند، این بدن ها واقعا نمی توانند نادیده گرفته شوند

2. The qualities of loyalty, discipline, justice, incorrupt, civilization have the connection of the law.
[ترجمه ترگمان]ویژگی های وفاداری، نظم، عدالت، incorrupt، تمدن، ارتباط این قانون را دارند
[ترجمه گوگل]ویژگی های وفاداری، انضباط، عدالت، فساد، تمدن، پیوند این قانون را دارند

3. School incorruption education is the main path that trains the incorrupt consciousness and fair justice character of teenager, can also result the social culture to be incorrupt.
[ترجمه ترگمان]تحصیل School مسیری اصلی است که هوشیاری کامل و شخصیت منصفانه نوجوانان را آموزش می دهد و می تواند به فرهنگ اجتماعی نیز تبدیل شود
[ترجمه گوگل]آموزش مداوم نابسامانی، مسیر اصلی است که آموزش آگاهی ناسازگار و شخصیت عادلانه عادلانه نوجوان را میسر می سازد و همچنین می تواند باعث نابودی فرهنگ اجتماعی شود

4. The concept of public servant which treated incorrupt construction as its main point is the logical start of anti-corruption campaign theory.
[ترجمه ترگمان]مفهوم خدمتکار عمومی که با ساخت incorrupt به عنوان نقطه اصلی خود عمل می کند، شروع منطقی نظریه مبارزه با فساد است
[ترجمه گوگل]مفهوم خدمتگزار دولتی که نهایتا ساخت و ساز را به عنوان نقطه اصلی خود در نظر گرفته، شروع منطقی تئوری مبارزه با فساد است

5. Incorrupt government; Incorrupt government culture; State-owned enterprise.
[ترجمه ترگمان]دولت Incorrupt؛ فرهنگ دولت Incorrupt؛ شرکت دولتی
[ترجمه گوگل]دولت غلط دولت فرهنگ غلط شرکت دولتی

6. The object of incorrupt politics is defined in terms of the rights for exercising public powers according to law.
[ترجمه ترگمان]هدف سیاست incorrupt از لحاظ حقوقی برای اعمال قدرت عمومی طبق قانون تعیین شده است
[ترجمه گوگل]هدف از سیاست نابودگر از لحاظ حقوق استفاده از قدرت های عمومی به موجب قانون تعریف شده است

7. It is very important to carry out incorrupt education among college students.
[ترجمه ترگمان]این بسیار مهم است که آموزش incorrupt را در میان دانشجویان کالج انجام دهیم
[ترجمه گوگل]بسیار مهم است که در میان دانش آموزان کالج آموزش ناکارآمدی انجام شود

8. First, it is demand for building up incorrupt, hardworking and efficient government.
[ترجمه ترگمان]اول، تقاضا برای ساخت incorrupt، سخت کوش و کارآمد است
[ترجمه گوگل]اولا، تقاضا برای ساختن دولت ناتوان، کارگر و کارآمد است

9. The construction of the incorrupt politics is a profound and extensive social activity, which is believed to base on the context of social motives.
[ترجمه ترگمان]ساختار سیاست incorrupt یک فعالیت اجتماعی عمیق و گسترده است که بر مبنای انگیزه های اجتماعی استوار است
[ترجمه گوگل]ساختن سیاست های ناقص فعالیت عمیق و گسترده ای است که بر پایه ی انگیزه های اجتماعی تأکید می شود

10. Incorrupt government management: supervisors can not take part in any activity which may influence carrying out supervision tasks fairly.
[ترجمه ترگمان]مدیریت دولتی Incorrupt: ناظران نمی توانند در هر فعالیتی شرکت کنند که ممکن است به طور عادلانه وظایف نظارت را انجام دهند
[ترجمه گوگل]مدیریت غلط دولت: ناظران نمی توانند در فعالیت هایی شرکت کنند که ممکن است بر عملکرد وظایف نظارتی تأثیر بگذارد

11. Augustine, which had been built upon his recommendations and which has for many centuries enshrined his incorrupt body.
[ترجمه ترگمان]سنت آگوستین که بنا به توصیه های او بنا شده است و چندین قرن است که جسد incorrupt را از آن خود کرده است
[ترجمه گوگل]آگوستین که بر اساس توصیه هایش ساخته شده است و برای چندین قرن، بدن خود را نابود کرده است

12. Osanna of Mantua, the marks became quite pronounced after her death, as verified by her incorrupt hands and feet.
[ترجمه ترگمان]پس از مرگ او، علائم آن پس از مرگش کاملا مشخص شد و با دست و پای her تایید شد
[ترجمه گوگل]Osanna از مانتوایی، علامت پس از مرگ او کاملا مشخص شد، که توسط دست و پا ناپاک او تایید شده است

13. Incorrupt cultural construction is the combination of cultural construction and incorrupt construction, and also a new-style cultural construction.
[ترجمه ترگمان]ساخت فرهنگی Incorrupt ترکیبی از ساخت فرهنگی و ساخت وساز ساز و همچنین یک ساخت فرهنگی سبک جدید است
[ترجمه گوگل]ساخت و ساز فرهنگ غلط است ترکیبی از ساخت و ساز فرهنگی و ساخت و ساز ناتوان و همچنین ساخت و ساز فرهنگی جدید سبک است

14. Zhou Enlai's anti-corruption campaign theory sets a good example of the incorrupt construction of modern society.
[ترجمه ترگمان]تیوری مبارزه با فساد ژو Enlai نمونه خوبی از ساختار incorrupt جامعه مدرن است
[ترجمه گوگل]نظریه مبارزه علیه فساد ژو آنلائی یک مثال خوب از ساخت و ساز ناقص جامعه مدرن است


کلمات دیگر: