کلمه جو
صفحه اصلی

pedantic


معنی : موشکاف، ملانقطی
معانی دیگر : وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی

انگلیسی به فارسی

وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: making or characterized by an excessive display of learnedness, or overly insistent on scholarly details and formalities.

- The teacher's dry, pedantic introduction to Greek mythology stifled our natural interest in ancient heroes and gods.
[ترجمه ترگمان] معلم خشک و فضل فروشی در اساطیر یونانی علاقه طبیعی ما را به قهرمانان و خدایان باستانی خفه کرد
[ترجمه گوگل] مقدمه ای خنده دار و آموزنده برای اسطوره یونانی، علاقه ی طبیعی ما به قهرمانان و خدایان قدیم را دچار انحراف کرد

• meticulous; strict, fussy; adhering strictly to information in books without using common sense
someone who is pedantic is too concerned with unimportant details or traditional rules; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

Antonyms: imprecise, informal


موشکاف (صفت)
astute, pedantic, pedantical

ملانقطی (صفت)
pedantic

bookish, precise


Synonyms: abstruse, academic, arid, didactic, doctrinaire, donnish, dry, dull, egotistic, erudite, formal, fussy, hairsplitting, learned, nit-picking, ostentatious, overnice, particular, pedagogic, pompous, priggish, punctilious, scholastic, schoolish, sententious, stilted


جملات نمونه

1. They were being unnecessarily pedantic by insisting that Berry himself, and not his wife, should have made the announcement.
[ترجمه ترگمان]آن ها به طور غیر ضروری با اصرار بر اینکه بری خود و نه همسرش باید این خبر را اعلام کرده باشند، به طور غیر ضروری به فضل فروشی مشغول بودند
[ترجمه گوگل]آنها اصرار داشتند که خود را بری، و نه همسرش، باید این اعلام را انجام دهند

2. His lecture was so pedantic and uninteresting.
[ترجمه حامد قربانی] سخنرانی اش خرفاضلانه و غیر جالب بود
[ترجمه ترگمان]این سخنرانی آن قدر فاضل و جالب توجه بود
[ترجمه گوگل]سخنرانی او بسیار پرطرفدار و بی اهمیت بود

3. Some people can be very pedantic about punctuation.
[ترجمه ترگمان]برخی افراد در مورد نقطه گذاری بسیار pedantic هستند
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم می توانند در مورد نشانه گذاری بسیار متواضع باشند

4. He is learned, but neither stuffy nor pedantic.
[ترجمه ترگمان]او دانشمند است، اما نه خفه است و نه فضل فروشی دارد
[ترجمه گوگل]او آموخته است، اما نه مشتاق و نه پانتانی

5. The papers wre stacked with pedantic neatness on his desk.
[ترجمه ترگمان]کاغذهای روی میزش مرتب و مرتب روی هم تلنبار شده بودند
[ترجمه گوگل]مقالات با مرتب سازی بر روی میز خود

6. Pedantic people are prone to do this with minor typing errors or spelling mistakes.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مستعد انجام این کار با خطاهای تایپ کم و یا اشتباه ات املایی هستند
[ترجمه گوگل]افراد متفکر مستلزم این هستند که با اشتباهات تایپ جزئی یا اشتباهات املایی کار کنند

7. Her book is informative and scholarly, but never pedantic.
[ترجمه حامد قربانی] کتاب اش آموزنده و علمی هست، اما اصلا فضل فروشانه نیست
[ترجمه ترگمان]کتاب او آموزنده و علمی است، اما هرگز فضل فروشی نمی کند
[ترجمه گوگل]کتاب او آموزنده و علمی است، اما هرگز pedantic

8. Yet in his exacting, almost pedantic manner, he was convinced that it would happen.
[ترجمه ترگمان]با این حال، در عین حال exacting و تقریبا فضل فروشی داشت، یقین داشت که این اتفاق خواهد افتاد
[ترجمه گوگل]با این حال، به طرز وحشیانه و تقریبا پرطرفدار او، متقاعد شد که این اتفاق می افتد

9. Marriage, that desiccated, pedantic, self-satisfied prude.
[ترجمه ترگمان]ازدواج، خشک و فاضل، prude و self
[ترجمه گوگل]ازدواج، که خشک شده، pedandtic، خود راضی غرور

10. D'Arquebus Senior's pedantic excuses made no sense.
[ترجمه ترگمان]عذر و بهانه های سال آخر به هیچ وجه منطقی نبود
[ترجمه گوگل]معذرت خواهی D'Arquebus ارشد به هیچ وجه معنی نداشت

11. Is this a pedantic inconsistency, or does it reflect something more consequential?
[ترجمه ترگمان]آیا این یک تناقض فضل فروشی است یا چیزی مهم تر را منعکس می کند؟
[ترجمه گوگل]آیا این یک ناسازگاری پنداتیک است، یا آیا منعکس کننده چیزی بیشتر است؟

12. To commonplace actions he brought a special pedantic awkwardness.
[ترجمه ترگمان]کاره ای پیش پاافتاده، او را ناراحت می کرد
[ترجمه گوگل]برای اقدامات عادی، او ناخوشایند خاصی را به وجود آورد

13. Don't be so pedantic - does it really matter if I don't pronounce it right?
[ترجمه ترگمان]انقدر فضل فروشی نکن - واقعا مهم نیست که درست تلفظ کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا اینطور نیست؟ آیا واقعا مهم نیست اگر من آن را درست تلفظ نکنم؟

14. Well, let me be a little pedantic ( in the name of science ).
[ترجمه ترگمان] خب، بذار یه کم فضل فروشی کنم (اسم علمی)
[ترجمه گوگل]خوب، اجازه دهید من کمی pedantic (به نام علم) باشد

پیشنهاد کاربران

ادمی که چیزهای بی اهمیت براش مهمه

focussing too much on the small details or formal rules.
تمرکز بیش از اندازه بر جزییات کوچک یا قوانین رسمی

*مته به خشخاش گذاری
*میرزا قلمدان
*ملا نقطی

سختگیر ( از لحاظ توجه زیاد به جزییات )

جزئی نگر ، ریزبین، نکته سنج

ملا نقطه ای ( بار معنایی منفی داره )


کلمات دیگر: