1. They were being unnecessarily pedantic by insisting that Berry himself, and not his wife, should have made the announcement.
[ترجمه ترگمان]آن ها به طور غیر ضروری با اصرار بر اینکه بری خود و نه همسرش باید این خبر را اعلام کرده باشند، به طور غیر ضروری به فضل فروشی مشغول بودند
[ترجمه گوگل]آنها اصرار داشتند که خود را بری، و نه همسرش، باید این اعلام را انجام دهند
2. His lecture was so pedantic and uninteresting.
[ترجمه حامد قربانی] سخنرانی اش خرفاضلانه و غیر جالب بود
[ترجمه ترگمان]این سخنرانی آن قدر فاضل و جالب توجه بود
[ترجمه گوگل]سخنرانی او بسیار پرطرفدار و بی اهمیت بود
3. Some people can be very pedantic about punctuation.
[ترجمه ترگمان]برخی افراد در مورد نقطه گذاری بسیار pedantic هستند
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم می توانند در مورد نشانه گذاری بسیار متواضع باشند
4. He is learned, but neither stuffy nor pedantic.
[ترجمه ترگمان]او دانشمند است، اما نه خفه است و نه فضل فروشی دارد
[ترجمه گوگل]او آموخته است، اما نه مشتاق و نه پانتانی
5. The papers wre stacked with pedantic neatness on his desk.
[ترجمه ترگمان]کاغذهای روی میزش مرتب و مرتب روی هم تلنبار شده بودند
[ترجمه گوگل]مقالات با مرتب سازی بر روی میز خود
6. Pedantic people are prone to do this with minor typing errors or spelling mistakes.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مستعد انجام این کار با خطاهای تایپ کم و یا اشتباه ات املایی هستند
[ترجمه گوگل]افراد متفکر مستلزم این هستند که با اشتباهات تایپ جزئی یا اشتباهات املایی کار کنند
7. Her book is informative and scholarly, but never pedantic.
[ترجمه حامد قربانی] کتاب اش آموزنده و علمی هست، اما اصلا فضل فروشانه نیست
[ترجمه ترگمان]کتاب او آموزنده و علمی است، اما هرگز فضل فروشی نمی کند
[ترجمه گوگل]کتاب او آموزنده و علمی است، اما هرگز pedantic
8. Yet in his exacting, almost pedantic manner, he was convinced that it would happen.
[ترجمه ترگمان]با این حال، در عین حال exacting و تقریبا فضل فروشی داشت، یقین داشت که این اتفاق خواهد افتاد
[ترجمه گوگل]با این حال، به طرز وحشیانه و تقریبا پرطرفدار او، متقاعد شد که این اتفاق می افتد
9. Marriage, that desiccated, pedantic, self-satisfied prude.
[ترجمه ترگمان]ازدواج، خشک و فاضل، prude و self
[ترجمه گوگل]ازدواج، که خشک شده، pedandtic، خود راضی غرور
10. D'Arquebus Senior's pedantic excuses made no sense.
[ترجمه ترگمان]عذر و بهانه های سال آخر به هیچ وجه منطقی نبود
[ترجمه گوگل]معذرت خواهی D'Arquebus ارشد به هیچ وجه معنی نداشت
11. Is this a pedantic inconsistency, or does it reflect something more consequential?
[ترجمه ترگمان]آیا این یک تناقض فضل فروشی است یا چیزی مهم تر را منعکس می کند؟
[ترجمه گوگل]آیا این یک ناسازگاری پنداتیک است، یا آیا منعکس کننده چیزی بیشتر است؟
12. To commonplace actions he brought a special pedantic awkwardness.
[ترجمه ترگمان]کاره ای پیش پاافتاده، او را ناراحت می کرد
[ترجمه گوگل]برای اقدامات عادی، او ناخوشایند خاصی را به وجود آورد
13. Don't be so pedantic - does it really matter if I don't pronounce it right?
[ترجمه ترگمان]انقدر فضل فروشی نکن - واقعا مهم نیست که درست تلفظ کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا اینطور نیست؟ آیا واقعا مهم نیست اگر من آن را درست تلفظ نکنم؟
14. Well, let me be a little pedantic ( in the name of science ).
[ترجمه ترگمان] خب، بذار یه کم فضل فروشی کنم (اسم علمی)
[ترجمه گوگل]خوب، اجازه دهید من کمی pedantic (به نام علم) باشد