کلمه جو
صفحه اصلی

relations


معنی : میانه
معانی دیگر : اقربا، روابط قانون ـ فقه : مناسبات

انگلیسی به فارسی

روابط، میانه


انگلیسی به انگلیسی

اسم جمع ( plural noun )
• : تعریف: the ways that people, groups, or nations communicate or act with each other.

- The company tries to promote good employee relations.
[ترجمه ترگمان] این شرکت تلاش می کند تا روابط کارمند خوبی را ارتقا دهد
[ترجمه گوگل] این شرکت تلاش می کند تا روابط کاری کارکنان را ارتقا بخشد

• connections between people or groups, associations; sexual intercourse

مترادف و متضاد

میانه (اسم)
middle, median, center, relationship, relations

جملات نمونه

1. the relations between the two countries have been deteriorating for sometime
مدتی است که روابط بین دو کشور روبه خرابی می رود.

2. the relations between those two men had been patched up repeatedly
روابط میان آن دو مرد مکررا اصلاح شده بود.

3. brotherly political relations
روابط سیاسی برادرانه

4. establish friendly relations with
روابط دوستانه برقرار کردن با

5. political and commercial relations
روابط سیاسی و بازرگانی

6. an improvement in east-west relations
بهبود روابط شرق و غرب

7. attempts to improve biracial relations
کوشش برای بهبود روابط بین دو نژاد

8. border disputes envenomed the relations between the two countries
مناقشات مرزی روابط میان دو کشور را زهرآلود می کرد.

9. one of my close relations
یکی از خویشاوندان نزدیک من

10. the director of public relations
سرپرست روابط عمومی

11. the rupture of friendly relations
قطع روابط دوستانه

12. a critical situation in international relations
وضعیت نگران کننده در روابط بین المللی

13. the government's failure in establishing friendly relations with . . .
ناکامی دولت در برقراری روابط حسنه با . . . .

14. the thaw in the two countries' relations
برطرف شدن سردی روابط آن دو کشور

15. we are desirous of establishing friendly relations with pakistan
ما خواستار برقراری روابط دوستانه با پاکستان هستیم.

16. we wish to maintain our friendly relations with them
ما خواستار حفظ روابط دوستانه با آنها هستیم.

17. he repeated his country's desire for friendly relations with all neighboring countries
او تمایل کشور خود را برای برقراری روابط دوستانه با همه ی کشورهای همجوار تکرار کرد.

18. the break in the two country's diplomatic relations
قطع روابط سیاسی دو کشور

19. the two countries are trying to normalize relations with each other
دو کشور می کوشند روابط خود با یکدیگر را به صورت عادی در بیاورند.

20. the hope for an early improvement in international relations
امید به بهبود هر چه زودتر روابط بین المللی

21. She invited his relations to dinner.
[ترجمه ترگمان]She را برای شام دعوت کرد
[ترجمه گوگل]او روابط خود را به شام ​​دعوت کرد

22. Greece broke off relations with Turkey.
[ترجمه ترگمان]یونان روابط خود با ترکیه را قطع کرد
[ترجمه گوگل]یونان روابط خود را با ترکیه متوقف کرد

23. The relations have rigidified into fixed patterns.
[ترجمه ترگمان]روابط به الگوهای ثابت تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]روابط به الگوهای ثابت تسریع شده اند

24. She paid a circular visit among her relations.
[ترجمه ترگمان]او به ملاقات او در میان اقوام خود پرداخت
[ترجمه گوگل]او در میان روابط خود دایره ای پرداخت

25. Can the damage done to international relations be repaired?
[ترجمه ترگمان]آیا خسارات وارده به روابط بین الملل تعمیر خواهد شد؟
[ترجمه گوگل]آیا آسیب به روابط بین الملل می تواند تعمیر شود؟

پیشنهاد کاربران

روابط، ارتباطات، پیوندها، مناسبات، وابستگی ها، پیوستگی ها

مناسبات


کلمات دیگر: