کلمه جو
صفحه اصلی

reformed


معنی : تصحیح شده، مهذب، تعمیرشده، ارشاد شده
معانی دیگر : اصلاح شده، بهسازی شده، سامان یافته

انگلیسی به فارسی

تصحیح شده، تعمیرشده، ارشاد شده، مهذب


اصلاح شده، مهذب، تصحیح شده، تعمیرشده، ارشاد شده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: purged of faults, abuses, and errors.

(2) تعریف: marked by improvement in conduct.

(3) تعریف: (cap.) denoting Protestant movements based upon the teachings of Calvin and Zwingli, or Protestant churches with such doctrine.

مترادف و متضاد

تصحیح شده (صفت)
corrected, reformed

مهذب (صفت)
polite, cultured, reformed, refined

تعمیر شده (صفت)
reformed, remade, repaired, restored

ارشاد شده (صفت)
reformed

جملات نمونه

1. reformed addicts often relapse
معتادان اصلاح شده اغلب دوباره دچار می شوند.

2. reformed gasoline
بنزین بازساخته

3. Greeley says he's a genuinely reformed character .
[ترجمه ترگمان]گر یلی می گوید او یک شخصیت کاملا اصلاح شده است
[ترجمه گوگل]گریلی می گوید او شخصیت اصیل واقعی است

4. The law needs to be reformed.
[ترجمه ترگمان]قانون باید اصلاح شود
[ترجمه گوگل]این قانون باید اصلاح شود

5. The health service must be radically reformed.
[ترجمه ترگمان]خدمات بهداشتی باید کاملا اصلاح شوند
[ترجمه گوگل]خدمات بهداشتی باید اصلاح شود

6. He has reformed his bad habits.
[ترجمه ترگمان]او عادات بد خود را اصلاح کرده است
[ترجمه گوگل]او عادت های بد خود را اصلاح کرده است

7. Capitalism has been reformed almost out of all recognition.
[ترجمه ترگمان]سرمایه داری تقریبا از همه جهت به رسمیت شناخته شده است
[ترجمه گوگل]سرمایه داری تقریبا بدون شناختن اصلاح شده است

8. He has completely reformed after three years' imprisonment.
[ترجمه ترگمان]او بعد از سه سال حبس کاملا اصلاح شد
[ترجمه گوگل]او پس از سه سال زندان به طور کامل اصلاح کرده است

9. The coinage was reformed under Elizabeth I .
[ترجمه ترگمان]این سکه در دوره الیزابت اول اصلاح شد
[ترجمه گوگل]سکه تحت الیزابت اول اصلاح شد

10. A large area of desert was reformed to turn to fertile soil in the northwest region.
[ترجمه ترگمان]منطقه وسیعی از کویر برای تبدیل به خاک حاصلخیز در منطقه شمال غربی به وجود آمد
[ترجمه گوگل]منطقه وسیع بیابان اصلاح شد تا به خاک بارور در منطقه شمال غربی تبدیل شود

11. A reformed party would have to win the approval of the people.
[ترجمه ترگمان]یک حزب اصلاح باید موافقت مردم را جلب کند
[ترجمه گوگل]یک حزب اصلاح شده باید بر تصدیق مردم پیروز شود

12. The 40-year-old singer reformed his band.
[ترجمه ترگمان]این خواننده ۴۰ ساله ارکستر خود را اصلاح کرد
[ترجمه گوگل]خواننده 40 ساله گروه خود را اصلاح کرد

13. He's a reformed criminal who may yet backslide.
[ترجمه ترگمان]او یک مجرم reformed است که ممکن است هنوز زنده باشد
[ترجمه گوگل]او یک جنایتکار اصلاح شده است که هنوز ممکن است به عقب برگردد

14. He's given up drink and is now a reformed character.
[ترجمه ترگمان]مشروب را رها کرده و حالا یک شخصیت اصلاح شده ست
[ترجمه گوگل]او نوشیدنی است و اکنون شخصیت اصلاح شده است

پیشنهاد کاربران

اصلاحات یافته


کلمات دیگر: