کلمه جو
صفحه اصلی

penknife


معنی : قلمتراش، چاقوی کوچک جیبی
معانی دیگر : چاقوی جیبی

انگلیسی به فارسی

قلمتراش، چاقوی کوچک جیبی


قلقلک، چاقوی کوچک جیبی، قلمتراش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: penknives
• : تعریف: a small folding knife.

• pocketknife, small folding knife
a penknife is a small knife with a blade that folds back into the handle.

مترادف و متضاد

قلمتراش (اسم)
jackknife, penknife

چاقوی کوچک جیبی (اسم)
penknife

جملات نمونه

1. It's a penknife, scissors, corkscrew all rolled into one.
[ترجمه ترگمان]یک قلم تراش، قیچی و بطری باز کن در یکی
[ترجمه گوگل]این یک قلم چاقو، قیچی، کراس اسکرو همه را به یکی ریخته است

2. He had his trusty old penknife with him.
[ترجمه ترگمان]با قلم تراش قابل اعتماد خود در کنار او بود
[ترجمه گوگل]او تا به حال او را دوست داشتنی قدیمی خود را با او بود

3. His scars were tourist penknife doodles.
[ترجمه ترگمان]زخم ها His tourist بودند
[ترجمه گوگل]زخمهای او دودلهای چاقوی توریستی بود

4. He took out his penknife and began whittling a piece of wood.
[ترجمه ترگمان]چاقوی جیبی خود را بیرون آورد و تکه چوبی به آن داد
[ترجمه گوگل]او دست و پا زدن خود را از دست داد و یک قطعه چوب را برداشت

5. Yes, he had his trusty old penknife.
[ترجمه ترگمان]بله، یک قلم تراش لازمش داشت
[ترجمه گوگل]بله، او دارای قلم موی قدیمی بود

6. She pulled out a penknife and started stabbing, hoping to break some vital connection.
[ترجمه ترگمان]یک قلم تراش کوچک بیرون آورد و شروع به چاقو زدن کرد و امیدوار بود که یک ارتباط حیاتی را بشکند
[ترجمه گوگل]او یک پانونایف را بیرون کشید و شروع به ضربه زدن کرد، امیدوار بود که یک اتصال حیاتی را قطع کند

7. Billy used his penknife to fashion a needle sharp point on each of the sticks.
[ترجمه ترگمان]بیلی با استفاده از قلم تراش او یک نقطه تیز سوزن را روی هر یک از تکه های چوب قرار داد
[ترجمه گوگل]بیلی با استفاده از قلموی خود را به یک نقطه تیز سوزن بر روی هر یک از چوب

8. I lent my penknife to someone, but I can't remember who it was now.
[ترجمه ترگمان]چاقوی جیبی خود را به کسی قرض دادم، اما نمی توانم به یاد بیاورم که الان چه کسی بود
[ترجمه گوگل]من قلمم را به کسی دادم، اما نمیتوانم آن را به یاد بیاورم

9. He forced the lock with a penknife.
[ترجمه ترگمان]با قلم تراش، قفل را به زور باز کرد
[ترجمه گوگل]او قفل را با یک قلم موی مجبور کرد

10. In have penknife, bottle opener, peeler, all - powerful handle, kitchen chopping board!
[ترجمه ترگمان]با قلم تراشی، بطری باز کن کننده، لاک کننده، و همه دسته محکم، تخته سلاخی کردن آشپزخانه!
[ترجمه گوگل]دارای پانکویو، درب بازکن بطری، چاقو، دسته بسیار قدرتمند، هیئت مدیره برش آشپزخانه!

11. A: Find me a penknife, can you, please ?
[ترجمه ترگمان]یه چاقوی جیبی برام پیدا کن، میشه لطفا؟
[ترجمه گوگل]من یک قلم مو پیدا کنم، می توانی، لطفا؟

12. Experimental data: Penknife, spider, desk a piece.
[ترجمه ترگمان]داده های تجربی: penknife، عنکبوت، میز
[ترجمه گوگل]داده های تجربی Penknife، عنکبوت، میز یک قطعه

13. Common tools include the trowel, penknife and brush.
[ترجمه ترگمان]ابزار مشترک شامل بیلچه، قلم تراش و قلم مو است
[ترجمه گوگل]ابزارهای معمول شامل قلم، قلم و قلم مو است

14. Scale chart leans basically contour pen, penknife and sizy, on the graph note write down with handwritten.
[ترجمه ترگمان]نمودار مقیاس به طور اساسی به قلم contour، penknife و sizy تکیه می کند، روی خط گراف با دست نوشته
[ترجمه گوگل]نمودار مقیاس اساسا قلم کانتور، قلم و قلم را بر روی نمودار نوشته شده با دست نوشته می نویسد

پیشنهاد کاربران

چاقوی کوچک چند کاره


کلمات دیگر: