کلمه جو
صفحه اصلی

indignity


معنی : هتک ابرو
معانی دیگر : بی احترامی، توهین، خوارداشت، تحقیر

انگلیسی به فارسی

هتک ابرو


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: indignities
• : تعریف: something that offends or injures one's dignity; humiliation or insult.
مترادف: affront, humiliation, insult, slight
مشابه: cut, discourtesy, offense, outrage, wound

• humiliation, insult, injury to dignity, affront
an indignity is something that makes you feel embarrassed or humiliated; a formal word.

مترادف و متضاد

embarrassment, humiliation


Synonyms: abuse, affront, backhanded compliment, contumely, discourtesy, dishonor, disrespect, grievance, injury, injustice, insult, obloquy, opprobrium, outrage, put-down, reproach, slap, slight, slur, snub, take-down, taunt


Antonyms: dignity, esteem, honor, regard, respect


هتک ابرو (اسم)
indignity

جملات نمونه

1. The chairman suffered the indignity of being refused admission to the meeting.
[ترجمه ترگمان]رئیس از اهانت به پذیرش در جلسه رنج برد
[ترجمه گوگل]رئیس ناشی از عدم پذیرش در جلسه است

2. Later, he suffered the indignity of having to flee angry protesters.
[ترجمه ترگمان]بعدا او از توهین به معترضان خشمگین رنج برد
[ترجمه گوگل]بعدها او ناخشنودی از داشتن معترضان عصبانی را رنج داد

3. Two of the diplomats suffered the indignity of being arrested.
[ترجمه ترگمان]دو نفر از دیپلمات ها این توهین را تحمل کردند
[ترجمه گوگل]دو نفر از دیپلماتها دست به دستگیری بازداشت شدند

4. Clint suffered the indignity of being called 'Puppy' in front of his girlfriend.
[ترجمه ترگمان]کلینت \"به خاطر این بود که جلوی دوست دخترش\" سگی \"called\"
[ترجمه گوگل]کلینت عصبانیت خود را به عنوان 'توله سگ' در مقابل دوست دخترش تحمل کرد

5. I had to endure the indignity of being strip-searched for drugs.
[ترجمه ترگمان]من مجبور بودم که the رو تحمل کنم و دنبال مواد می گشتم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم از عصبانیت بودن برای مواد مخدر بی خبر باشم

6. Many women have suffered the indignity of being sexually harassed.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان از بی حرمتی جنسی رنج می برند
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان دچار ناامیدی از ابتلا به آزار جنسی شده اند

7. He did not like to recall the indignity of it.
[ترجمه ترگمان]دوست نداشت the را به یاد بیاورد
[ترجمه گوگل]او دوست نداشت آن را ناامید کند

8. And now comes the final indignity - excommunication from Cluedo.
[ترجمه ترگمان]و اکنون آخرین توهین و تکفیر از Cluedo به دست می آید
[ترجمه گوگل]و در حال حاضر می آید نومیدی نهایی - خروج از Cluedo

9. She forgot the indignity of the position in the advance of a tingling awareness.
[ترجمه ترگمان]او the را که در پیش داشت از یاد برد
[ترجمه گوگل]او از ناامیدی موقعیت در پیشبرد آگاهی سوزنکی فراموش کرده است

10. It was the surprise and indignity of watching the yellow stain spread which made me wince.
[ترجمه ترگمان]تعجب و شرمساری این بود که مبادا لکه زردی که مرا ناراحت کرده بود تماشا کنم
[ترجمه گوگل]شگفتی و ناامیدی تماشای پخش رنگ زرد بود که من را از بین برد

11. After all, I had made him suffer an indignity.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، من او را مجبور کرده بودم که او را ناراحت کنم
[ترجمه گوگل]پس از همه، من او را ساخته بود او را هراس رنج می برند

12. For Annie, this was the final indignity.
[ترجمه ترگمان] برای \"آنی\"، این آخرین indignity بود
[ترجمه گوگل]برای آنی، این خشم نهایی بود

13. An indignity for the noble halibut and a waste of natural resources.
[ترجمه ترگمان]بی حرمتی برای the شریف و هدر دادن منابع طبیعی
[ترجمه گوگل]هتک حرمت ناپذیر و هدر دادن منابع طبیعی است

14. He suffered insult and indignity in silence.
[ترجمه ترگمان]او در سکوت از توهین و هتک حرمت رنج می برد
[ترجمه گوگل]او توبه و خشم را در سکوت تحمل کرد

15. But this bird was spared that indignity.
[ترجمه ترگمان]اما این پرنده از این توهین معاف بود
[ترجمه گوگل]اما این پرنده هذیانی را نادیده گرفت

The prisoners suffered many indignities.

زندانیان متحمل توهین‌های فراوانی شدند.


پیشنهاد کاربران

هتک حرمت

شرم، تحقیر، خواری، حقارت.

shame
embarrassment
humiliation
mortification

loss of self - respect
loss of pride
degradation
disgrace
dishonour


کلمات دیگر: