1. The chairman suffered the indignity of being refused admission to the meeting.
[ترجمه ترگمان]رئیس از اهانت به پذیرش در جلسه رنج برد
[ترجمه گوگل]رئیس ناشی از عدم پذیرش در جلسه است
2. Later, he suffered the indignity of having to flee angry protesters.
[ترجمه ترگمان]بعدا او از توهین به معترضان خشمگین رنج برد
[ترجمه گوگل]بعدها او ناخشنودی از داشتن معترضان عصبانی را رنج داد
3. Two of the diplomats suffered the indignity of being arrested.
[ترجمه ترگمان]دو نفر از دیپلمات ها این توهین را تحمل کردند
[ترجمه گوگل]دو نفر از دیپلماتها دست به دستگیری بازداشت شدند
4. Clint suffered the indignity of being called 'Puppy' in front of his girlfriend.
[ترجمه ترگمان]کلینت \"به خاطر این بود که جلوی دوست دخترش\" سگی \"called\"
[ترجمه گوگل]کلینت عصبانیت خود را به عنوان 'توله سگ' در مقابل دوست دخترش تحمل کرد
5. I had to endure the indignity of being strip-searched for drugs.
[ترجمه ترگمان]من مجبور بودم که the رو تحمل کنم و دنبال مواد می گشتم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم از عصبانیت بودن برای مواد مخدر بی خبر باشم
6. Many women have suffered the indignity of being sexually harassed.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان از بی حرمتی جنسی رنج می برند
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان دچار ناامیدی از ابتلا به آزار جنسی شده اند
7. He did not like to recall the indignity of it.
[ترجمه ترگمان]دوست نداشت the را به یاد بیاورد
[ترجمه گوگل]او دوست نداشت آن را ناامید کند
8. And now comes the final indignity - excommunication from Cluedo.
[ترجمه ترگمان]و اکنون آخرین توهین و تکفیر از Cluedo به دست می آید
[ترجمه گوگل]و در حال حاضر می آید نومیدی نهایی - خروج از Cluedo
9. She forgot the indignity of the position in the advance of a tingling awareness.
[ترجمه ترگمان]او the را که در پیش داشت از یاد برد
[ترجمه گوگل]او از ناامیدی موقعیت در پیشبرد آگاهی سوزنکی فراموش کرده است
10. It was the surprise and indignity of watching the yellow stain spread which made me wince.
[ترجمه ترگمان]تعجب و شرمساری این بود که مبادا لکه زردی که مرا ناراحت کرده بود تماشا کنم
[ترجمه گوگل]شگفتی و ناامیدی تماشای پخش رنگ زرد بود که من را از بین برد
11. After all, I had made him suffer an indignity.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، من او را مجبور کرده بودم که او را ناراحت کنم
[ترجمه گوگل]پس از همه، من او را ساخته بود او را هراس رنج می برند
12. For Annie, this was the final indignity.
[ترجمه ترگمان] برای \"آنی\"، این آخرین indignity بود
[ترجمه گوگل]برای آنی، این خشم نهایی بود
13. An indignity for the noble halibut and a waste of natural resources.
[ترجمه ترگمان]بی حرمتی برای the شریف و هدر دادن منابع طبیعی
[ترجمه گوگل]هتک حرمت ناپذیر و هدر دادن منابع طبیعی است
14. He suffered insult and indignity in silence.
[ترجمه ترگمان]او در سکوت از توهین و هتک حرمت رنج می برد
[ترجمه گوگل]او توبه و خشم را در سکوت تحمل کرد
15. But this bird was spared that indignity.
[ترجمه ترگمان]اما این پرنده از این توهین معاف بود
[ترجمه گوگل]اما این پرنده هذیانی را نادیده گرفت