کلمه جو
صفحه اصلی

regiment


معنی : خیل، هنگ، گروه بسیار، دسته دسته کردن، تنظیم کردن
معانی دیگر : تحت نظام درآوردن، ساماندهی کردن، انضباط دادن، نظم و ترتیب دادن، سازمان دادن، سخت مهار کردن، شدیدا کنترل کردن، مثل سرباز رفتار کردن (با)، عده ی کثیر، گروه انبوه، فوج، (مهجور) حکومت، دولت، تبدیل به هنگ کردن، هنگ بندی کردن، به هنگ گسیل داشتن، مامور هنگ یا فوج کردن

انگلیسی به فارسی

(نظامی) هنگ


(مجازی) فوج، لشکر، خیل عظیم، گروه بسیار


(به طعنه) گروه‌بندی کردن، تحت فشار قرار دادن، سختگیری کردن نسبت به، تحت انضباط درآوردن، با انضباط ارتشی برگزار کردن، دسته‌دسته کردن


کلنگ، هنگ، خیل، گروه بسیار، دسته دسته کردن، تنظیم کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a troop of infantry consisting of at least two battalions.
مشابه: troop
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: regiments, regimenting, regimented
مشتقات: regimental (adj.), regimentally (adv.), regimentation (n.)
(1) تعریف: to impose rigid, authoritarian order upon.
مشابه: control, discipline

(2) تعریف: to organize in a uniform and systematic manner.
مشابه: marshal, methodize, order, organize, regulate, systematize

(3) تعریف: to group into regiments.

• military unit composed of two or more battalions
organize, arrange systematically; control, impose authority on
a regiment is a large group of soldiers commanded by a colonel.

مترادف و متضاد

خیل (اسم)
troop, tribe, strain, bivouac, camping, regiment, cavalry, camp, camping ground, drove of horses

هنگ (اسم)
regiment, legion

گروه بسیار (اسم)
regiment, multitude

دسته دسته کردن (فعل)
sort, group, regiment, windrow

تنظیم کردن (فعل)
order, adjust, modulate, regulate, redact, formulate, frame, control, regularize, regiment, make out, edit, line up

جملات نمونه

1. a regiment of horse
هنگ سواره نظام

2. our regiment maneuvered for several days before it was ready to attack
قبل از آن که آماده ی حمله بشود،هنگ ما چندین روز مانور داد.

3. our regiment was dispersed by the enemy attack
حمله ی دشمن هنگ ما را تار و مار کرد.

4. the regiment dibanded in great disorder
لشگر با بی نظمی زیاد از هم پاشیده شد.

5. to regiment the industries of a country
صنایع یک کشور را به نظم درآوردن

6. an infantry regiment
هنگ پیاده

7. they reinforced our regiment with fresh soldiers
هنگ ما را با سربازان تازه نفس تقویت کردند.

8. to recruit a regiment
هنگ را تقویت کردن

9. he commanded a motorized regiment
او یک هنگ موتوری را فرماندهی می کرد.

10. the commander of the regiment
فرمانده هنگ

11. the commander reviewed the regiment
فرمانده از هنگ سان دید.

12. a division is larger than a regiment
لشکر از تیپ بزرگتر است.

13. the 1st battalion of the infantry regiment
گردان اول هنگ پیاده

14. reinforcements were sent to help the surrounded regiment
برای کمک به هنگ محاصره شده نیروهای امدادی گسیل شدند.

15. He was a dishonor to his regiment.
[ترجمه ترگمان]او برای هنگ او ننگین و ننگین بود
[ترجمه گوگل]او خلع سلاح خود را به هنگ شد

16. Our regiment will garrison the town.
[ترجمه ترگمان]هنگ ما شهر را پادگان خواهد کرد
[ترجمه گوگل]رژیم ما این شهر را حراست خواهد کرد

17. One regiment was trapped behind enemy lines .
[ترجمه ترگمان]یک هنگ پشت خطوط دشمن گیر افتاده بود
[ترجمه گوگل]یک هنگ در پشت خطوط دشمن به دام افتاده بود

18. The regiment was virtually wiped out in the first battle.
[ترجمه ترگمان]هنگ در آغاز پیکار عملا هنگ را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]این هنگ در نبرد اول عملا از بین رفته بود

19. The regiment was stationed in Singapore for several years.
[ترجمه ترگمان]هنگ چندین سال در سنگاپور در سنگاپور بود
[ترجمه گوگل]این هنگ در چندین سال در سنگاپور بود

20. At the end of the war the regiment disbanded.
[ترجمه ترگمان]در پایان جنگ هنگ متفرق شد
[ترجمه گوگل]در پایان جنگ، هنگ فرار کرد

to regiment the industries of a country.

صنایع یک کشور را به نظم درآوردن.


an education that regiments children.

آموزش و پرورشی که بچه‌ها را منضبط می‌کند.


a regiment of horse.

هنگ سواره نظام.


the 1st battalion of the infantry regiment.

گردان اول هنگ پیاده.


he commanded a motorized regiment.

او یک هنگ موتوری را فرماندهی می‌کرد.


پیشنهاد کاربران

( پزشکی ) دستورات. مثل:
Medical regiment:دستورات دارویی

Regimen : پرهیز غذایی ( رژیم غذایی پرهیزی و دستوری )
Diet : رژیم غذایی ( یعنی مجموعه چیزهایی که یک انسان یا حیوان معمولا میخوره. همه ی ما باید dietی سالم و مقوی داشته باشیم
Regiment : هَنگ ( یک واحد نظامی هست. مقل گردان، جوخه، تیپ یا دسته و . . . )

تعداد افراد هنگ از ارتش به ارتش و از کشور به کشور فرق میکنه
ولی معمولا از گردان ( Battalion ) و تیپ ( Brigade ) کمتره
البته برخی ها میگن Battilion کوچکتره از هنگ

noun
[count] : a military unit that is usually made of several large groups of soldiers ( called battalions )
◀️ infantry/cavalry regiments

بنا به کامنت یکی از نیتیوها تعداد Regiment سه برابر Infantry battalion هست. یعنی حدود ۳ هزار نفر

رِ جِمِنت


کلمات دیگر: