معنی : خود نما، خود ستا، خود فروش، متظاهر
معانی دیگر : متظاهر، خودنما، خودفروش
ostentatious
معنی : خود نما، خود ستا، خود فروش، متظاهر
معانی دیگر : متظاهر، خودنما، خودفروش
انگلیسی به فارسی
ظاهری، خود نما، متظاهر، خود فروش، خود ستا
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: ostentatiously (adv.)
مشتقات: ostentatiously (adv.)
• : تعریف: done or designed with the intention of impressing others and consequently overly showy or grandiose; pretentious.
• مترادف: pretentious, showy
• متضاد: chaste, conservative, elegant, simple, unostentatious
• مشابه: affected, bombastic, camp, chichi, flamboyant, flashy, gallant, garish, gaudy, grandiose, immodest, pompous, vulgar
• مترادف: pretentious, showy
• متضاد: chaste, conservative, elegant, simple, unostentatious
• مشابه: affected, bombastic, camp, chichi, flamboyant, flashy, gallant, garish, gaudy, grandiose, immodest, pompous, vulgar
- The young millionaire enjoyed his ostentatious display of wealth.
[ترجمه ترگمان] میلیونر جوان از نمایش پر زرق و برق خود لذت می برد
[ترجمه گوگل] میلیونر جوان از نمایشگر ظاهری ثروت خود لذت برد
[ترجمه گوگل] میلیونر جوان از نمایشگر ظاهری ثروت خود لذت برد
- His second wife found the mansion ostentatious and desired a simpler home.
[ترجمه ترگمان] زن دومش این عمارت را پر زرق و برق می دید و از خانه ای ساده تر آرزو می کرد
[ترجمه گوگل] همسر دومش عمارت را نشان داد و خانه ای ساده تر را امتحان کرد
[ترجمه گوگل] همسر دومش عمارت را نشان داد و خانه ای ساده تر را امتحان کرد
• showy, pretentious; bombastic, pompous; garish
something that is ostentatious is very expensive and is intended to impress people; a formal word, used showing disapproval.
people who are ostentatious try to impress other people with their wealth or importance; a formal word, used showing disapproval.
an ostentatious action is done in an exaggerated way in order to attract people's attention; a formal word, used showing disapproval.
something that is ostentatious is very expensive and is intended to impress people; a formal word, used showing disapproval.
people who are ostentatious try to impress other people with their wealth or importance; a formal word, used showing disapproval.
an ostentatious action is done in an exaggerated way in order to attract people's attention; a formal word, used showing disapproval.
مترادف و متضاد
خود نما (صفت)
airy, showy, ostentatious, posing, sparking, foppish, blatant, cocky, jaunty, grandstanding, hot-shot, la-di-da, posturing, priggish
خودستا (صفت)
ostentatious, braggart, blowhard, boastful, swank, vainglorious, self-opinionated, self-praising, stuck-up
خود فروش (صفت)
purulent, ostentatious, venal, prostitute, bribable, hireling, rotten-hearted, swollen-headed, top-lofty
متظاهر (صفت)
ostentatious, braggart, boastful, hypocritical, pretending, simulating, making believe, prudish
flashy, showy
Synonyms: boastful, chichi, classy, conspicuous, crass, dashing, egotistic, exhibitionistic, extravagant, flamboyant, flatulent, flaunted, fussy, garish, gaudy, gay, glittery, grandiose, highfaluting, jaunty, loud, obtrusive, peacocky, pompous, pretentious, spectacular, splashy, splurgy, sporty, swank, swanky, theatrical, tinsel, tony, uptown, vain, vulgar
Antonyms: modest, plain, quiet, reserved
جملات نمونه
1. She carried her car keys on an ostentatious gold key ring.
[ترجمه ترگمان]کلید ماشینش را روی یک حلقه کلید طلایی پر زرق و برق برد
[ترجمه گوگل]او کلیدهای ماشین خود را بر روی حلقه کلید طلای ظریف نشان داد
[ترجمه گوگل]او کلیدهای ماشین خود را بر روی حلقه کلید طلای ظریف نشان داد
2. They criticized the ostentatious lifestyle of their leaders.
[ترجمه ترگمان]آن ها سبک زندگی رهبران خود را مورد انتقاد قرار دادند
[ترجمه گوگل]آنها از شیوه های شگفت انگیز رهبرانشان انتقاد کردند
[ترجمه گوگل]آنها از شیوه های شگفت انگیز رهبرانشان انتقاد کردند
3. They were neither aggressive nor ostentatious.
[ترجمه ترگمان]نه aggressive و نه زرق و برق
[ترجمه گوگل]آنها نه تهاجمی و نه ظاهری بودند
[ترجمه گوگل]آنها نه تهاجمی و نه ظاهری بودند
4. They built themselves huge, ostentatious houses.
[ترجمه ترگمان]خودشان را بزرگ و پرزرق و برق ساختند
[ترجمه گوگل]آنها خانه های بزرگ و ظریف خود را ساخته اند
[ترجمه گوگل]آنها خانه های بزرگ و ظریف خود را ساخته اند
5. Buying an airline seemed foolhardy and unnecessarily ostentatious: it affronted his sense of proportion.
[ترجمه ترگمان]خریدن یک شرکت هواپیمایی به نظر جسورانه و بدون نیاز بود: این احساس نسبت به تناسب امور را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل]خرید هواپیمایی به نظر می رسید احمقانه و بی اهمیت ظاهری آن را از خود حساس نسبت نسبت داد
[ترجمه گوگل]خرید هواپیمایی به نظر می رسید احمقانه و بی اهمیت ظاهری آن را از خود حساس نسبت نسبت داد
6. He was vain and ostentatious.
[ترجمه ترگمان]او بی هوده و ostentatious بود
[ترجمه گوگل]او بیهوده و ظریف بود
[ترجمه گوگل]او بیهوده و ظریف بود
7. She wore a white blouse with an ostentatious frilly jabot and a big paste spray on one lapel.
[ترجمه ترگمان]پیراهن سفیدی به تن داشت که پر زرق و برق بود و یک اسپری چسب گنده روی یقه
[ترجمه گوگل]او یک پیراهن سفید با یک جابوت شگفت انگیز و یک اسپری خمیر بزرگ بر روی یک لکه گذاشته بود
[ترجمه گوگل]او یک پیراهن سفید با یک جابوت شگفت انگیز و یک اسپری خمیر بزرگ بر روی یک لکه گذاشته بود
8. Purely ostentatious outlays, especially on dwellings, yachts and associated females, were believed likely to incite the masses to violence.
[ترجمه ترگمان]هزینه های کلی قیمتی، به خصوص در خانه ها، قایق بادبانی و زنان در ارتباط با زنان، به احتمال زیاد موجب تحریک توده ها به خشونت شد
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این بود که صرفه جویی های ظریف، به خصوص در خانه ها، قایق ها و زنان وابسته، توده ها را به خشونت تحریک می کند
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این بود که صرفه جویی های ظریف، به خصوص در خانه ها، قایق ها و زنان وابسته، توده ها را به خشونت تحریک می کند
9. Functional rather than ostentatious, for telling the time rather than for telling others who he was.
[ترجمه ترگمان]به جای اینکه به دیگران بگوید که او کیست
[ترجمه گوگل]به جای اینکه نشان دهد، برای گفتن زمان و نه برای گفتن به دیگران که او بود، کارکردی بود
[ترجمه گوگل]به جای اینکه نشان دهد، برای گفتن زمان و نه برای گفتن به دیگران که او بود، کارکردی بود
10. Ostentatious expenditure focused the attention of the poor on the wealth of the wealthy, for this of course was its purpose.
[ترجمه ترگمان]صرف هزینه، توجه فقرا را بر ثروت ثروتمندان معطوف داشت، زیرا این البته هدف آن بود
[ترجمه گوگل]هزینه های مشخصی توجه فقرا به ثروت ثروتمندان را جلب کرد، زیرا هدف اصلی آن بود
[ترجمه گوگل]هزینه های مشخصی توجه فقرا به ثروت ثروتمندان را جلب کرد، زیرا هدف اصلی آن بود
11. The plantation-style home is comfortable, not ostentatious, furnishings a rustic combination of flea market antiques and Storehouse chic.
[ترجمه ترگمان]خانه - سبک خانه راحت است، نه به خاطر زرق و برق، و یک ترکیب روستایی از عتیقه جات در بازار کهنه فروشان و لباس های شیک و شیک
[ترجمه گوگل]خانه سبک گیاهی است راحت، نه ظاهری، مبلمان ترکیبی روستایی از عتیقه بازار کلوئیدی و Storehouse شیک
[ترجمه گوگل]خانه سبک گیاهی است راحت، نه ظاهری، مبلمان ترکیبی روستایی از عتیقه بازار کلوئیدی و Storehouse شیک
12. Stretch limousines were an ostentatious symbol of wealth in the '80s.
[ترجمه ترگمان]لیموزین های کشیده یک نماد پر زرق و برق در دهه ۸۰ بودند
[ترجمه گوگل]کشش لیموزین ها یک نماد ظاهری ثروت در دهه 80 بود
[ترجمه گوگل]کشش لیموزین ها یک نماد ظاهری ثروت در دهه 80 بود
13. The most ostentatious team in professional sports made the decision to play football and let the histrionics take care of themselves.
[ترجمه ترگمان]The تیم در ورزش های حرفه ای تصمیم گرفتند فوتبال بازی کنند و اجازه دهند که the از خودشان مراقبت کنند
[ترجمه گوگل]تیم زیباترین تیم در ورزش حرفه ای، تصمیم به بازی فوتبال گرفت و اجازه داد که هری جونیک ها از خود مراقبت کنند
[ترجمه گوگل]تیم زیباترین تیم در ورزش حرفه ای، تصمیم به بازی فوتبال گرفت و اجازه داد که هری جونیک ها از خود مراقبت کنند
14. Breakspear was both more venerable and less ostentatious than most colleges.
[ترجمه ترگمان]Breakspear هم بسیار محترم و less از most دانشگاه ها بود
[ترجمه گوگل]Breakspear هر دو بیشتر وفادار و کمتر نشان دهنده از بسیاری از کالج ها بود
[ترجمه گوگل]Breakspear هر دو بیشتر وفادار و کمتر نشان دهنده از بسیاری از کالج ها بود
15. He gave an ostentatious yawn.
[ترجمه ترگمان]خمیازه ای کشید و گفت:
[ترجمه گوگل]او یک ژاکت ظریف نشان داد
[ترجمه گوگل]او یک ژاکت ظریف نشان داد
پیشنهاد کاربران
فخرفروش
فخرفروشانه
متظاهر، خودنما، خودفروش
کلمات دیگر: