کلمه جو
صفحه اصلی

indictable


معنی : قابل تعقیب
معانی دیگر : (حقوق) اتهام پذیر، قابل تعقیب (و صدور کیفر خواست)

انگلیسی به فارسی

(حقوق) قابل تعقیب


قابل محاسبه است، قابل تعقیب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of indict.

• can be charged with a crime (law)
an indictable offence is one for which you can be officially charged; a legal term.

مترادف و متضاد

قابل تعقیب (صفت)
traceable, indictable, prosecutable

جملات نمونه

1. Robbery is an indictable offence.
[ترجمه ترگمان]دزدی، اهانت indictable است
[ترجمه گوگل]سرقت یک جرم است

2. That murder is indictable under our laws, just like that murder on the cruise ship, Achille Lauro.
[ترجمه ترگمان]این قتل، تحت قوانین ما است، درست مانند آن قتل در کشتی تفریحی
[ترجمه گوگل]این قتل، تحت قوانین ما، درست مثل قتل در کشتی کروز، Achille Lauro است

3. This is an indictable offence which carries a two years' prison sentence.
[ترجمه ترگمان]این یک جرم indictable است که محکومیت زندان دو سال زندان را به همراه دارد
[ترجمه گوگل]این یک جرم محسوب می شود که دو سال زندان محکوم می شود

4. In 1989 they were charged with indictable offences relating to the escape.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۸۹، آن ها به جرائم indictable مربوط به فرار متهم شدند
[ترجمه گوگل]در سال 1989 آنها به اتهام جرایم محکومیت مربوط به فرار متهم شدند

5. Evidence suggested that official was indictable for the crime.
[ترجمه ترگمان]شواهد حاکی از آن است که این مقام مسئول این جرم بوده است
[ترجمه گوگل]شواهد نشان می دهد که مقام رسمی برای جرم محکوم شده است

6. Whether the internal administrative sanction is indictable remains one of the problems which has been disputed on the case scope of the Administrative Litigation of China among the academic circles.
[ترجمه ترگمان]این که ضمانت اجرایی داخلی یکی از مشکلاتی باشد که در مورد حوزه قضایی کشور چین در میان محافل دانشگاهی مورد بحث قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]این که آیا تحریم اداری داخلی قابل محاسبه است، یکی از مشکلات است که در مورد محاکمه اداری چین در میان محافل علمی مورد بحث قرار گرفته است

7. Considering on the setting up procedure of the indictable cases in China, the investigation jurisdiction plays the center missions in the criminal jurisdiction.
[ترجمه ترگمان]با در نظر گرفتن روند راه اندازی پرونده های indictable در چین، حوزه قضایی تحقیقات، ماموریت های مرکزی را در حوزه قضایی جنایی به نمایش می گذارد
[ترجمه گوگل]با توجه به راه اندازی پرونده های پرونده های کیفری در چین، صلاحیت تحقیقات مرکز ماموریت در مجامع جنایی است

8. When considering the indictable way of macroeconomic regulation behaviors, besides drawing on the experience of other countries we must be based on a combination of China's national conditions.
[ترجمه ترگمان]هنگام در نظر گرفتن روش indictable رفتارهای قوانین اقتصاد کلان، علاوه بر ایجاد تجربه کشورهای دیگر، ما باید براساس ترکیبی از شرایط ملی چین باشیم
[ترجمه گوگل]با توجه به شیوه قابل توصیف رفتارهای تنظیم مقررات اقتصاد کلان، علاوه بر استفاده از تجربه کشورهای دیگر، ما باید بر اساس ترکیبی از شرایط ملی چین بنا کنیم

9. Ranganathan asserts that releasing a book without an index should be an indictable offence.
[ترجمه ترگمان]رانگاناتان تاکید می کند که انتشار یک کتاب بدون شاخص باید یک جرم indictable باشد
[ترجمه گوگل]Ranganathan ادعا می کند که آزاد کردن یک کتاب بدون یک شاخص باید یک جرم محسوب شود

10. It may well be that indoctrination in the techniques of terror to destroy the Government would be indictable under either statute.
[ترجمه ترگمان]ممکن است این امر به خوبی این باشد که تلقین به تکنیک های ترور برای نابود کردن دولت تحت هر دو اساسنامه اجرا شود
[ترجمه گوگل]ممکن است به خوبی این باشد که تعلیم و تربیت در تکنیک های ترور برای نابود کردن دولت، تحت هر یک از قوانین قابل محکومیت است

11. Facts: convicted of robbery and possessing a firearm with intent to commit an indictable offence.
[ترجمه ترگمان]حقایق: محکوم به سرقت و داشتن سلاح گرم با قصد ارتکاب جرم indictable
[ترجمه گوگل]آمار: محکوم به سرقت و داشتن یک اسلحه گرم با قصد متعهد شدن به جرم قانونی است

12. Therefore 83 percent of those found guilty of, or cautioned for, indictable offences were male and 17 percent female.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ۸۳ درصد کسانی که گناهکار شناخته شدند یا به آن ها هشدار دادند، جرائم indictable مرد و ۱۷ درصد زن بودند
[ترجمه گوگل]بنابراین 83 درصد از کسانی که مرتکب جرم شده اند و یا اخطار داده شده است، جرایم مورد محکومیت مرد و 17 درصد زن هستند

13. The unit costs used in assessing expenditure needs for indictable offences were reduced overall during the three year period.
[ترجمه ترگمان]هزینه واحد مورد استفاده در ارزیابی نیازهای مخارج برای جرائم indictable در طول مدت سه سال کاهش یافت
[ترجمه گوگل]هزینه های واحد مورد استفاده برای ارزیابی هزینه های مورد نیاز برای جرائم قابل محکومیت در طول سه سال کاهش یافته است

14. In this paper, the author use the theory of measure interests, to give a new interpretation of the behavior in the court's modification of indictable offense directly in criminal justice.
[ترجمه ترگمان]در این مقاله، مولف از نظریه منافع اندازه گیری استفاده می کند تا تفسیر جدیدی از رفتار در تغییر قانون توهین به دادگاه به طور مستقیم در عدالت جنایی ارایه دهد
[ترجمه گوگل]در این مقاله، نویسنده از تئوری اندازه گیری منافع استفاده می کند تا تفسیر جدیدی از رفتار در اصلاح دادگاه به جرم معین را مستقیما در عدالت کیفری ارائه دهد

15. He continue to maintain his technical innocence of any indictable offence.
[ترجمه ترگمان]او به حفظ عصمت فنی خود از هر گونه جرم indictable ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]او همچنان به حفظ بی قید و شرط فنی خود از هر گونه تخلف قانونی می پردازد

پیشنهاد کاربران

شدت


Indictable offences:
جرایم قابل کیفر خواست


کلمات دیگر: