کلمه جو
صفحه اصلی

maternity


معنی : مادری، زایشگاه
معانی دیگر : آبستنی، حاملگی، زایمان، وابسته به آبستنی یا زایمان، مادر بودن، وابسته به مادر و مادری، ویژگی های مادرانه، مادرواری، مادرسانی، (بیمارستان) بخش زایمان، وابسته به زایمان

انگلیسی به فارسی

مادری، زایشگاه، وابسته به زایمان


زایمان، مادری، زایشگاه


انگلیسی به انگلیسی

• motherhood, motherliness
of or pertaining to childbirth, designed for wear during pregnancy
maternity is used to describe things relating to pregnancy and birth.

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state of being a mother; motherhood.

- Maternity had changed her; she had become less selfish and more responsible.
[ترجمه ترگمان] Maternity او را عوض کرده بود، کم تر خودخواه و more شده بود
[ترجمه گوگل] زایمان او را تغییر داده بود؛ او کمتر خودخواه و مسئولیت یافته بود

(2) تعریف: the qualities or characteristics associated with a mother; motherliness.

- Though physically attractive, there was a maternity about the woman that was unsettling to him.
[ترجمه ترگمان] هر چند که از نظر فیزیکی جذاب بود، در مورد زنی که او را ناراحت کرده بود، وجود داشت
[ترجمه گوگل] اگر چه از لحاظ جسمی جذاب بود، در مورد زنانی که برای او ناراحت بود مادر و مادرش بود
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or relating to the period during which a woman is pregnant with and gives birth to a child.

- maternity clothes
[ترجمه ترگمان] لباس حاملگی
[ترجمه گوگل] لباس های حاملگی
- maternity care
[ترجمه ترگمان] مراقبت های مادران
[ترجمه گوگل] مراقبت های زایمان
- a hospital maternity ward
[ترجمه ترگمان] بخش زایمان بیمارستان
[ترجمه گوگل] بخش زایمان بیمارستان

مترادف و متضاد

مادری (اسم)
maternity, motherhood

زایشگاه (اسم)
maternity

period of being pregnant with child


Synonyms: gestation, maternology, motherhood, parenthood


Antonyms: paternity


جملات نمونه

1. maternity dress
پیراهن آبستنی

2. maternity leave
مرخصی آبستنی

3. maternity ward
بخش زایمان

4. the maternity ward of a hospital
بخش زایمان بیمارستان

5. The contract gives a female executive maternity leave rights.
[ترجمه احسان] در این قرارداد برای خانمها ( آن خانم ) حق مرخصی اجباری زایمان داده شده است.
[ترجمه ترگمان]این قرارداد به یک زن اجرایی زن حق مرخصی می دهد
[ترجمه گوگل]این قرارداد حقوق زن و شوهر اجباری اجباری زنان را می دهد

6. Gynaecologists at Aberdeen Maternity Hospital have successfully used the drug on 60 women.
[ترجمه ترگمان]Gynaecologists در بیمارستان مادران آبردین با موفقیت از این دارو در ۶۰ زن استفاده کرده اند
[ترجمه گوگل]متخصص زنان و زایمان در بیمارستان زایمان ابردین موفق به استفاده از دارو در 60 زن شده است

7. Her going on maternity leave will create a temporary vacancy.
[ترجمه ترگمان]رفتن او به مرخصی زایمان، یک جای خالی موقتی را ایجاد خواهد کرد
[ترجمه گوگل]رفتن او به دوران بارداری یک جای خالی موقت ایجاد می کند

8. Are you eligible for early retirement/maternity leave?
[ترجمه ترگمان]آیا برای مرخصی زودهنگام یا مرخصی زایمان واجد شرایط هستید؟
[ترجمه گوگل]آیا واجد شرایط برای بازنشستگی / زایمان زود هنگام هستید؟

9. She spent five days in the maternity ward.
[ترجمه ترگمان]پنج روز را در بخش زایشگاه می گذراند
[ترجمه گوگل]او پنج روز در بخش زایمان صرف کرد

10. She works in the hospital's maternity wing.
[ترجمه ترگمان]او در بخش زایمان بیمارستان کار می کند
[ترجمه گوگل]او در جراحی مادر بزرگ کار می کند

11. Larger corporations are setting the trend for better maternity benefits.
[ترجمه ترگمان]شرکت های بزرگ تر در حال ایجاد گرایش برای منافع مادری بهتر هستند
[ترجمه گوگل]شرکت های بزرگ تر روند مناسب برای مزایای مزایای زایمان را تنظیم می کنند

12. Toronto hospital maternity wards were filled to capacity.
[ترجمه ترگمان]بخش های زایمان بیمارستان تورنتو پر از ظرفیت بود
[ترجمه گوگل]بخش مادران بیمارستان تورنتو به ظرفیت پر شده است

13. For all maternity clothing retailers, most above-the-line promotion is conducted through focused sources such as mother and baby magazines.
[ترجمه ترگمان]برای همه خرده فروشان پوشاک مادران، تبلیغات بیش از حد از طریق منابع متمرکز نظیر مجلات مادر و کودک انجام می شود
[ترجمه گوگل]برای همه خرده فروشان لباس های زایمان، اکثر خطوط تبلیغاتی از طریق منابع متمرکز مانند مجلات مادر و نوزاد انجام می شود

14. To qualify for maternity leave you must have worked for the same employer for two years.
[ترجمه ترگمان]برای واجد شرایط بودن برای زایمان، شما باید مدت دو سال برای یک کارفرما کار کنید
[ترجمه گوگل]برای واجد شرایط بودن برای ازدواج زود هنگام، شما باید برای یک کارفرمای دو ساله کار کنید

15. She's been given sick / compassionate / maternity leave.
[ترجمه ترگمان]او مرخصی استعلاجی \/ مرخصی زایمان به او داده شده است
[ترجمه گوگل]او مرخصی بیمار / مهربان / زایمان داده شده است

the maternity ward of a hospital

بخش زایمان بیمارستان


maternity dress

پیراهن آبستنی


maternity leave

مرخصی آبستنی


پیشنهاد کاربران

Maternity مربوط به دوران حاملگی و بچه در شکم داشتن ،
Maternity , مربوط به دوران مادری و مادر شدن .
Maternity dress , لباس دوران حاملگی
Maternity leave , مرخصی دوران قبل و بعد از زایمان
Maternity benefit , مزایایی که یک زن حامله کارمند در دوران بارداری داره ، مثل بیمه پزشکی ،
Maternity pay, پولی که یک زن حامله در دوران قبل و بعد از زایمان ( که مرخصی گرفته است ) ( برای زنی که شاغل است . ) دریافت میکند

زایمان،
( مربوط به ) مادری یا مادر شدن

1 ) She's on maternity leave
( parental leave )
این خانم در مرخصی زایمان است
2 ) Sylvia's on maternity leave
3 ) The job is a temporary, six - month maternity leave cover
4 ) The company didn't like the fact that I'd taken maternity leave

■ Maternity ■ : مربوط به زایمان و دوره بارداری - مادری ( adj )
Maternity dress : لبلس حاملگی
در مقابل maternal واژه ی paternal را داریم مثل
Maternal aunt : خاله
Paternal aunt : عمه
Maternal uncle : دایی
Paternal uncle : عمو
Maternal cousins : بچه های خاله و دایی
Paternal cousins : بچه های عمه و عمو

■ Monastery ■ : محل اجتماع و خواب راهب های مرد که در مقابلش Convent میاد که نسخه زنانش هست


■ Mandatory ■ : الزامی - اجبازی - بایدی ( adj )
Our presence is mandatory : حضورمون اجباریه
- Voting is not mandatory. رأی دادن اجباری نیست.
- a mandatory waiting period of six months یک دوره ی انتظار اجباری شش ماهه

■ Monetary ■ : پولی ( adj )
- monetary control نظارت بر پول
- monetary policy سیاست پولی

■ Mortuary ■ :
[Noun] سردخانه - مرده شور خونه/که بهش morgue هم میگن که morgue بیشتر بکار میره
[Adjective] که قبل اسم میاد و معنیش میشه مربوط به خاک سپاری و مرده و این داستانا
Usage: always used before a noun
formal : of or relating to death or burial
mortuary ceremonies/customs/rituals
متردافش funerary عست به معنای ترحیمی که از funeral میادش
Mortuary customs = burial customs


کلمات دیگر: