کلمه جو
صفحه اصلی

overbalance


معنی : چیز نامساوی، چربیدن بر، سنگین تر بودن از
معانی دیگر : رجوع شود به: outweigh، ناپار سنگ کردن، نامتوازن کردن، از تعادل انداختن

انگلیسی به فارسی

سنگین تر بودن از، چربیدن بر، چیز نامساوی


بیش از حد، چیز نامساوی، سنگین تر بودن از، چربیدن بر


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overbalances, overbalancing, overbalanced
(1) تعریف: to have more importance or weight than; outweigh.
مشابه: outweigh

(2) تعریف: to cause imbalance in; throw off balance.
اسم ( noun )
• : تعریف: an excess of weight or quantity that results in an imbalance.

• fall; cause to fall; lose balance; overcome by weight
if you overbalance, you fall over because you are not in a steady position.

مترادف و متضاد

چیز نامساوی (اسم)
overbalance

چربیدن بر (فعل)
counterweight, overbalance, preponderate

سنگین تر بودن از (فعل)
overbalance, overweigh, outbalance, outweigh

جملات نمونه

1. He overbalanced and fell into the water.
[ترجمه مهدی] او تعادلش را از دست داد و به آب افتاد.
[ترجمه ترگمان]تعادلش را به دست آورد و روی آب افتاد
[ترجمه گوگل]او بیش از حد متعادل و به آب افتاد

2. The advantages overbalance the disadvantages.
[ترجمه ترگمان]این مزایا، معایب را از دست می دهد
[ترجمه گوگل]مزایا معایب را از بین می برد

3. If you stand up you'll overbalance the canoe.
[ترجمه ترگمان]اگر بلند شوید، قایق را از دست خواهید داد
[ترجمه گوگل]اگر شما در حال ایستادن هستید، قایق رانی را از دست می دهید

4. The ladder overbalanced on top of her.
[ترجمه ترگمان]نردبان تعادلش را از دست داد
[ترجمه گوگل]نردبان در بالای او قرار دارد

5. Halfway along the wall he overbalanced and fell.
[ترجمه ترگمان]در نیمه راه، تعادلش را به دست آورد و افتاد
[ترجمه گوگل]در نهایت در امتداد دیوار، او از بین رفته و سقوط کرد

6. He overbalanced and fell head first.
[ترجمه ترگمان]کمی تعادلش را به دست آورد و سرش را به روی خود انداخت
[ترجمه گوگل]او غافلگیر شد و اولین بار سقوط کرد

7. In addition, the elevator may overbalance so that the force needed to move forwards on the stick is abnormally high.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، آسانسور ممکن است تعادلش را از دست بدهد تا نیروی لازم برای حرکت به جلو بر روی میله به طور غیر عادی بالا باشد
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، آسانسور ممکن است بیش از حد متعادل باشد به طوری که نیروی مورد نیاز برای حرکت به جلو بر روی چوب غیرمعمول بالا است

8. His good qualities overbalance his shortcomings.
[ترجمه ترگمان]صفات خوب او در تعادل ناچیز نقایص او بود
[ترجمه گوگل]کیفیت خوب او کمبودهای خود را از دست می دهد

9. Do you want to overbalance hardware furniture?
[ترجمه ترگمان]می خوای وسایل hardware رو از دست بدی؟
[ترجمه گوگل]آیا می خواهید بیش از حد متعادل مبلمان سخت افزار؟

10. Overbalance with opportunity cost and doubtful accounts will influence the operation of enterprises capital and the promotion of benefit.
[ترجمه ترگمان]overbalance با هزینه فرصت و حساب های مشکوک، بهره برداری از سرمایه شرکت ها و ارتقای سود را تحت تاثیر قرار خواهند داد
[ترجمه گوگل]عدم تعادل با هزینه فرصت و حساب های تردید بر سرمایه شرکت سرمایه گذاری و ارتقاء بهره مند خواهد شد

11. Sit down, or you'll overbalance the boat.
[ترجمه ترگمان]بشین، وگرنه قایق رو از دست می دی
[ترجمه گوگل]ساکت بمانید یا قایق را بیش از حد متعادل کنید

12. The acrobat pretended to overbalance and the audience held their breath.
[ترجمه ترگمان]آکروبات باز وانمود کرد که تعادل خود را از دست می دهد و تماشاگران نفس خود را در سینه حبس می کنند
[ترجمه گوگل]آکروبات وانمود می کرد که بیش از حد متعادل باشد و مخاطبان نفس خود را حفظ کردند

13. It is not desirable to overbalance the budget.
[ترجمه ترگمان]تراز کردن بودجه مطلوب نیست
[ترجمه گوگل]مطلوب نباید بیش از حد بودجه باشد

14. Control malposition makes originally balanced interest allocates mechanism overbalance.
[ترجمه ترگمان]کنترل malposition در اصل منافع متوازن را ایجاد می کند و به تعادل دست می دهد و تعادل را از دست می دهد
[ترجمه گوگل]Malposition Control باعث می شود در ابتدا علاقه مند تعادل تعادل مکانیسم را تخصیص می دهد

15. The gains overbalance the losses.
[ترجمه ترگمان]کسب و کارها از دست دادن زیان های ناشی از آن است
[ترجمه گوگل]سود بیش از حد ضرر است


کلمات دیگر: