1. the wedding party was nothing but ostentation and rivalry
جشن عروسی آنها چیزی جز خودنمایی و چشم و هم چشمی نبود.
2. he performed his duties diligently and without ostentation
او وظایف خود را با کوشایی و بدون خودنمایی انجام داد.
3. Choose a life of action, not one of ostentation.
[ترجمه ترگمان]یک زندگی اکشن را انتخاب کنید، نه یک خودنمایی
[ترجمه گوگل]یک زندگی از یک عمل را انتخاب کنید، نه یکی از استراتژی ها
4. I don't like the ostentation of their expensive life - style.
[ترجمه اصغر جعفری ] من سبک زندگی متظاهرانه اشرافی آنها را دوست ندارم
[ترجمه ترگمان]از خودنمایی زندگی expensive خوشم نمی آید
[ترجمه گوگل]من دوست ندارم که گرایش زندگی آنها را سبک کنم
5. Their daughter's wedding reception was sheer ostentation.
[ترجمه ترگمان]مراسم عروسی دخترشان پر از خودنمایی بود
[ترجمه گوگل]پذیرش عروسی دخترش محض است
6. Her lifestyle was remarkably free from ostentation.
[ترجمه ترگمان]سبک زندگی او به طرز قابل توجهی از ostentation عاری بود
[ترجمه گوگل]شیوه زندگی او از نظر ظاهری آزاد بود
7. Her luxurious lifestyle and personal ostentation were both hated and envied.
[ترجمه ترگمان]سبک زندگی مجلل و ostentation شخصی او هر دو نسبت به او کینه و حسد داشتند
[ترجمه گوگل]سبک زندگی لوکس و شخصیت او هر دو نفرت و حسادت بود
8. Inside the church, the degree of elaboration and ostentation of both architecture and fittings indicates status and wealth in the community.
[ترجمه ترگمان]داخل کلیسا، درجه پیچیدگی و خودنمایی هر دو معماری و fittings نشان دهنده وضعیت و ثروت در جامعه است
[ترجمه گوگل]در داخل کلیسا، درجه توسعه و ظهور هر دو معماری و اتصالات نشان دهنده وضعیت و ثروت جامعه است
9. Dusseldorf remains the capital of mindless extravagance; ostentation rules the KO.
[ترجمه ترگمان]در دوسلدورف پایتخت of بی فکر باقی می ماند؛ ostentation مقررات KO را می سازد
[ترجمه گوگل]دوسلدورف پایتخت بی عاطفهی بی حد و حصر است ارزیابی KO
10. With the decline of ostentation, or its vulgarization, wealth and hence inequality were no longer flagrantly advertised.
[ترجمه ترگمان]با کاهش of، یا vulgarization، ثروت و از این رو نابرابری دیگر آشکارا تبلیغ نمی شد
[ترجمه گوگل]با تفرقه و تنگ شدن، ثروت و در نتیجه نابرابری دیگر آشکارا تبلیغ نشد
11. His extravagance and ostentation were balanced by a natural dignity and reserve.
[ترجمه ترگمان]ریخت وپاش و خودنمایی او با وقار و احتیاط طبیعی متعادل شده بود
[ترجمه گوگل]عصبانیت و استبداد او با شأن و منزلت طبیعی متعادل شد
12. And there is the look: richness without ostentation and flash.
[ترجمه ترگمان]و نگاه: غنا، خودنمایی و فلاش وجود دارد
[ترجمه گوگل]و غنای ظاهری بدون ظاهر و فلش وجود دارد
13. Consumers are abandoning the excess and ostentation of the 1980s.
[ترجمه ترگمان]مصرف کنندگان بیش از حد و خودنمایی دهه ۱۹۸۰ را رها می کنند
[ترجمه گوگل]مصرف کنندگان از بیش از حد و ظلم در دهه 1980 رها شده اند
14. The statue had beauty without ostentation.
[ترجمه ترگمان]مجسمه بدون خودنمایی، زیبایی داشت
[ترجمه گوگل]مجسمه زیبایی داشت
15. Do you reject his ostentation and glories in this world?
[ترجمه ترگمان]تو ostentation و شکوه اونو در این دنیا رد می کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا او در این دنیا و چهره اش شکوفا می شود؟