کلمه جو
صفحه اصلی

matriarch


معنی : مادر، رئیسه خانواده
معانی دیگر : گیس سفید، زن کهنسال و محترم

انگلیسی به فارسی

رئیسه خانواده، مادر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: matriarchal (adj.), matriarchic (adj.), matriarchalism (n.)
• : تعریف: a woman who acts as head of a family, tribe, or other group of people.

- The matriarch had made her decision, and her husband and sons were obliged to obey.
[ترجمه ترگمان] رئیسه دیر تصمیم خود را گرفته بود و شوهرش و پسران مجبور بودند اطاعت کنند
[ترجمه گوگل] ماتریال تصمیم خود را گرفته بود، و شوهر و پسران موظف به اطاعت بودند

• female head of a family or tribe; reigning mother
a matriarch is a woman who rules in a society in which power passes from mother to daughter.
a matriarch is an old and powerful female member of a family, for example, a grandmother.

مترادف و متضاد

مادر (اسم)
mamma, mum, mother, mama, mater, matriarch, stepmother

رئیسه خانواده (اسم)
patriarch, matriarch

ruler


Synonyms: dame, dignified woman, dowager, grande dame, matron, mother, queen


Antonyms: patriarch


جملات نمونه

1.
مادرسالار،(زن) بزرگ خانواده

2. Bossy matriarch Pauline Faaahhhhler finds out she's the real grandma of Sonia's baby and sticks her nose right in.
[ترجمه ترگمان]ارباب ارشد ین، ین، ین، ین، ین، ین، مادر بزرگ ین، پی داش می کنه که مادر بزرگ بچه سونیا است و دماغش را درست به داخل خودش فرو می کنه
[ترجمه گوگل]پاتین فااهلهلر، ماتریال Bossy می گوید او مادر بزرگ واقعی کودک سونیا است و دست راست او را می کشد

3. When the matriarch dies, one of the oldest offspring takes her place.
[ترجمه ترگمان]وقتی رئیس اصلی می میرد، یکی از قدیمی ترین فرزندان جای او را می گیرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که مادریخواه می میرد، یکی از قدیمی ترین فرزندش جای او را می گیرد

4. Robyn Erbesfield is a matriarch of modern sport climbing.
[ترجمه ترگمان]روبین Erbesfield رئیس اصلی صعود ورزشی مدرن است
[ترجمه گوگل]رابین اربفیلد ماتریالیسم کوهنوردی ورزشی مدرن است

5. Dark Templar: I am sure the Matriarch will be eager to hear your tale as well.
[ترجمه ترگمان]مطمئن هستم که matriarch مشتاق شنیدن داستان شما هستند
[ترجمه گوگل]Templar تیره: مطمئن هستم که متریار مشتاق است که داستان شما را نیز بشنود

6. The Matriarch was among the vendors that received a welcome compensation cheque.
[ترجمه ترگمان]The در میان فروشندگانی بود که چکی به مبلغ گزافی را دریافت کردند
[ترجمه گوگل]Matriarch در میان فروشندگان بود که یک چک تأیید خوش آمدید دریافت کرد

7. The group's silver-haired matriarch quietly reigned over the gathering, with everyone else poised to supply her needs.
[ترجمه ترگمان]مادر ارشد دسته نقره ای گروه در حال جمع شدن بود و همه آماده بودند تا نیازهای او را تامین کنند
[ترجمه گوگل]گروه ماتریال موی نقره ای بی سر و صدا در سراسر این مجموعه سلطنت کرد، و هر کس دیگری آماده بود تا نیازهایش را تامین کند

8. Magna Aegwynn, Matriarch of Tirisfal, was one of the greatest Guardians of Tirisfal.
[ترجمه ترگمان]Magna Aegwynn \"،\" matriarch Tirisfal \"یکی از بزرگ ترین نگهبان ها\" Tirisfal \"بود\"
[ترجمه گوگل]Magna Aegwynn، Matriarch Tirisfal، یکی از بزرگترین نگهبانان تیریسفال بود

9. The most severe punishment a matriarch can dispense is exile from the house.
[ترجمه ترگمان]شدیدترین تنبیه، رئیس قبیله می تواند از خانه خارج شود
[ترجمه گوگل]مجازات شدید که یک مادری می تواند اعطا کند، تبعید از خانه است

10. She had been the rock of our whole family, the matriarch, a marvellous, marvellous woman.
[ترجمه ترگمان]او سنگ تمام خانواده ما بود، رئیسه، زن رئیسه، یک زن عالی و عالی
[ترجمه گوگل]او سنگ تمام خانواده ما، مادری، زن شگفت انگیز و شگفت انگیز بوده است

11. Yet it seems unlikely that a return to the matriarch ate is either possible or the way ahead.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، بعید به نظر می رسد که بازگشت رئیس قبیله، چه ممکن است و چه راهی پیش رو
[ترجمه گوگل]با این حال به نظر میرسد بعید به نظر میرسد که بازگشت به مادریخچال ممکن است یا راه پیش رو باشد

12. I learned my sense of quality and performance from my grandmother, the matriarch of the family.
[ترجمه ترگمان]من حس کیفیت و عملکرد مادربزرگم، رئیس خانواده، را یاد گرفتم
[ترجمه گوگل]من احساس کیفیت و عملکردم را از مادربزرگم، مادر بزرگ خانواده آموختم

13. This painting speaks with burning honesty of man's love, and of his fear, of the overpowering matriarch.
[ترجمه ترگمان]این نقاشی با صداقت سوزان عشق مردی سخن می گوید و از ترس او، از مادر بزرگ غیرقابل تحمل
[ترجمه گوگل]این نقاشی با صداقت سوزان از عشق انسان و ترس او از ماتریال قدرتمند سخن می گوید

14. When the bull elephant desires sexual activity, he approaches the matriarch - led herd.
[ترجمه ترگمان]زمانی که فیل نر تمایل به فعالیت جنسی داشته باشد، او به گله رهبر اصلی نزدیک می شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که فیل فیل گاو را به فعالیت جنسی می اندازد، او به گله هدایت می شود

15. It is this male - leaving behavior that highlights the matriarch elephant family.
[ترجمه ترگمان]این رفتار ترک مرد است که خانواده elephant را برجسته می کند
[ترجمه گوگل]این رفتار مردانه است که خانواده ی فیلد مادری را برجسته می کند

پیشنهاد کاربران

کلان زن

کلانتر زن ( کردی :کلانتر ژِن )

مادر سالار

ملکه


کلمات دیگر: