کلمه جو
صفحه اصلی

incurious


معنی : بی تفاوت، نا کنجکاو
معانی دیگر : بی علاقه

انگلیسی به فارسی

نا کنجکاو


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: incuriously (adv.), incuriosity (n.), incuriousness (n.)
• : تعریف: feeling or showing no curiosity or interest.
متضاد: curious, inquisitive

- a dull, incurious student
[ترجمه ترگمان] دانش آموز بی اعتنا و بی توجه،
[ترجمه گوگل] دانش آموز خسته کننده و مضطرب

• not curious, disinterested, uninquisitive, indifferent
someone who is incurious does not pay very much attention to what is happening, either near them or in the world in general; a formal word.

مترادف و متضاد

بی تفاوت (صفت)
apathetic, incurious, apathetical

نا کنجکاو (صفت)
incurious

جملات نمونه

1. He's strangely incurious about what goes on around him.
[ترجمه ترگمان]او به طرز عجیبی نگران چیزی است که در اطراف او می گذرد
[ترجمه گوگل]او عجیب و غریب در مورد آنچه در اطراف او اتفاق می افتد

2. Through the passage of time and their incurious nature, the townspeople had completely forgotten where the name came from.
[ترجمه ترگمان]اهالی شهر از میان گذر زمان و incurious به کلی فراموش کرده بودند که این اسم از کجا آمده است
[ترجمه گوگل]از زمان گذشت زمان و ماهیت غم انگیز آن، شهروندان به طور کامل فراموش کرده اند که از آن نام می آیند

3. Hood himself seems incurious where his arrows will strike, or at least unwilling to be specific.
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که شنل پوش او از جایی که تیره ای او حمله می کنند، یا حداقل بی میل باشند که خاص باشند
[ترجمه گوگل]هود خود را به نظر می رسد مواجه است که در آن فلش او اعتصاب، و یا حداقل مایل نیست که خاص باشد

4. She is incurious after she had glanced at a few of these.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه به چند تا از اینا نگاه کرد، اون بی incurious
[ترجمه گوگل]او پس از اینکه چند نفر از اینها را دید، دچار مصائب شد

5. He conveys vividly the absurdity of a situation, but he is incurious about the underlying processes which shape it.
[ترجمه ترگمان]او به وضوح پوچی یک موقعیت را منتقل می کند، اما بی توجه به فرآیندهایی که آن را شکل می دهند، بی توجه است
[ترجمه گوگل]او به وضوح پوچ بودن یک وضعیت را بیان می کند، اما او در مورد فرایندهای اساسی که آن را شکل می دهد، درگیر است

6. My show is an exercise in will - fully ignorant, emotionally based, non intellectual, incurious passion about things.
[ترجمه ترگمان]برنامه من تمرینی است که در آن به طور کامل از نظر احساسی، عاری از احساسات، غیر عقلانی، عاری از علاقه و بی توجه نسبت به چیزها انجام می شود
[ترجمه گوگل]نمایش من یک تمرین در اراده است - کاملا نادان، احساساتی مبتنی بر، غیر فکری، اشتیاق مضر در مورد چیزها

7. So we wound up being totally dependent on a system about which are terminally incurious.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما کاملا وابسته به سیستمی هستیم که بدون توجه به سیستم مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]بنابراین ما به طور کامل وابسته به یک سیستم است که در آن به طور مؤثری درگیر است

8. But you could just as easily argue that their are incurious because they're cowed.
[ترجمه ترگمان]اما شما می توانید به سادگی استدلال کنید که آن ها بی توجه هستند، زیرا آن ها مرعوب شده اند
[ترجمه گوگل]اما شما فقط می توانید به راحتی استدلال کنید که آنها از دست رفته اند، زیرا آنها گاو هستند

9. In this regard East Asian students are among the most clueless: too often incurious and self-absorbed, they are notoriously out of touch with American society, and also slow to form advocacy groups.
[ترجمه ترگمان]در این رابطه، دانش آموزان آسیای شرقی در میان the هستند: بیش از حد بی توجه و خود مجذوب، آن ها به شدت از تماس با جامعه آمریکایی خارج هستند و همچنین به دنبال تشکیل گروه های حمایتی هستند
[ترجمه گوگل]در این راستا دانشجویان شرق آسیا از جمله بیقراری هستند: اغلب متجاوز و خود جذب می شوند، آنها عمیقا از ارتباط با جامعه آمریکا خارج می شوند و همچنین برای تشکیل گروه های تبلیغاتی کاملا آزار دهنده هستند

10. Their sad, Mongolian faces gazed out over the sides of the trucks utterly incurious.
[ترجمه ترگمان]چهره مغولی و مغولی آن ها از هر دو طرف کامیون ها به کام لا عاری از کنجکاوی می نگریستند
[ترجمه گوگل]آنها غم انگیز مغولستانی هستند که از طرف کامیون ها کاملا مضطرب شده اند


کلمات دیگر: