کلمه جو
صفحه اصلی

mealtime


معنی : موقع صرف غذا
معانی دیگر : وقت خوراک (معمولا صبح و ظهر و شب)، وقت خوراک( خوردن)

انگلیسی به فارسی

موقع صرف غذا


زمان غذا، موقع صرف غذا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the customary time for eating a meal.

• regular time of day when food is usually consumed (breakfast, lunch, dinner)
a mealtime is an occasion when you eat a meal.

مترادف و متضاد

موقع صرف غذا (اسم)
mealtime

جملات نمونه

1. Emotional nurturing may occur at family mealtime, snacks after school, or with notes tucked into lunchboxes.
[ترجمه ترگمان]تغذیه عاطفی ممکن است در زمان ناهار خانواده، اسنک بعد از مدرسه، یا با نت ها در lunchboxes رخ دهد
[ترجمه گوگل]پرورش عاطفی ممکن است در هنگام غذا خوردن غذای خانواده، تنقلات پس از مدرسه یا یادداشت هایی که در جعبه های ناهار ظاهر می شود، رخ دهد

2. At every mealtime there was food on the table.
[ترجمه ترگمان]در هر موقع غذا روی میز غذا بود
[ترجمه گوگل]در هر وعده غذایی غذا روی میز بود

3. Mealtime created quite a mixture of aromas.
[ترجمه ترگمان]Mealtime آمیزه ای از رایحه خوش را به وجود آورد
[ترجمه گوگل]غذای آماده کاملا مخلوطی از عطرها را ایجاد کرد

4. If you eat sufficient at each mealtime you shouldn't need anything for later on!
[ترجمه ترگمان]اگر در هر موقع غذا به اندازه کافی غذا بخوری، لازم نیست بعدا به چیزی احتیاج پیدا کنی!
[ترجمه گوگل]اگر در هر وعده غذا به اندازه کافی غذا بخورید، نباید بعدا به آن نیاز داشته باشید!

5. Cleans all spillage during mealtime and at closing.
[ترجمه ترگمان]هر گونه نشت را در طول زمان صرف غذا و در هنگام بستن آن متوقف کنید
[ترجمه گوگل]تمام دفع زباله را در طول غذا و بسته شدن پاک می کند

6. The following day, mealtime arrives and another can of tuna is opened.
[ترجمه ترگمان]روز بعد، زمان صرف غذا می رسد و قوطی ماهی تن دیگر باز می شود
[ترجمه گوگل]بعد از ظهر روز غذا می رسد و دیگر می توانید ماهی تن را باز کنید

7. The cat makes a punctual appearance at mealtime.
[ترجمه ترگمان]موقع غذا دادن سر و کله گربه ظاهر درست و حسابی پیدا می کند
[ترجمه گوگل]گربه ظاهری ظاهری در هنگام غذا می دهد

8. Suggested Use: One tablet daily at a mealtime.
[ترجمه ترگمان]استفاده پیشنهادی: یک قرص در هر روز در زمان صرف غذا
[ترجمه گوگل]استفاده پیشنهادی: یک قرص روزانه در هنگام غذا خوردن

9. What do polite monsters say at mealtime?
[ترجمه ترگمان]هیولاهای مودبانه در موقع غذا چی میگن؟
[ترجمه گوگل]هیولاهای مودبانه در هنگام غذا چه می گویند؟

10. The vulture is one step closer to mealtime than jackal, but it's not home free yet.
[ترجمه ترگمان]کرکس یک قدم جلوتر از شغال است، اما هنوز آزاد نیست
[ترجمه گوگل]گرگ یک قدم به غذا نزدیکتر از شغال است، اما هنوز هم در خانه نیست

11. A new discovery of a "mealtime clock" in our brains suggests that a short fast from eating could allow people to cope with jet lag and nightshift grogginess.
[ترجمه ترگمان]کشف جدید یک \"ساعت ناهار\" در مغز ما نشان می دهد که فاصله کمی از خوردن غذا می تواند به افراد اجازه دهد تا با تاخیر جت و nightshift grogginess سازگار شوند
[ترجمه گوگل]کشف جدید ساعت 'غذای روزانه' در مغز ما نشان می دهد که سریع غذا خوردن می تواند به مردم کمک کند تا با تکان دادن جت و غواصی شبانه مواجه شوند

12. Don't make mealtime a battleground - now, when she's 2 years old, or ever.
[ترجمه ترگمان]وقتی ۲ سالش باشه، وقت غذا صرف غذا نکن
[ترجمه گوگل]وقت نوشیدن یک نبرد نکنید - حالا، زمانی که او 2 ساله یا همیشه است

13. The bell rings 10 minutes before mealtime.
[ترجمه ترگمان]۱۰ دقیقه قبل از غذا زنگ خورد
[ترجمه گوگل]زنگ حلقه 10 دقیقه قبل از غذا است

14. Be able to pray at mealtime and at bedtime.
[ترجمه ترگمان]قادر باشید در زمان ناهار و هنگام خواب دعا کنید
[ترجمه گوگل]قادر به دعا در زمان غذا و هنگام خواب

پیشنهاد کاربران

A mealtime is an occasion when you eat a meal

We weren't allowed to talk during mealtime

وقت غذا خوردن


کلمات دیگر: