کلمه جو
صفحه اصلی

regretful


معنی : پشیمان، نادم، متاسف، پر تاسف، متاثر، نامراد
معانی دیگر : پر تاسف، پشیمان، متاثر

انگلیسی به فارسی

پر تاسف، پشیمان، متاثر


پشیمان، متاسف، نادم، پر تاسف، متاثر، نامراد


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: regretfully (adv.)
• : تعریف: having sorrow or remorse for a loss, an act, or a disappointment.
متضاد: unrepentant
مشابه: afraid, apologetic, bad, guilty, rueful, sorry

• sorrowful, anguished, remorseful
if you are regretful, you feel sorry about something.

مترادف و متضاد

پشیمان (صفت)
sorry, contrite, regretful, remorseful, penitent

نادم (صفت)
regretful, remorseful, penitent

متاسف (صفت)
sorry, regretful, saddened

پر تاسف (صفت)
regretful

متاثر (صفت)
sorry, regretful, saddened

نامراد (صفت)
regretful, unhappy

sad, sorry


Synonyms: apologetic, ashamed, attritional, compunctious, contrite, disappointed, mournful, penitent, remorseful, repentant, rueful, sorrowful


Antonyms: content, happy, not guilty, satisfied


جملات نمونه

1. he was hoodwinked by the car's appearance and now he is regretful
او گول ظاهر اتومبیل را خورد و حالا پشیمان است.

2. Mr Griffin gave a regretful smile.
[ترجمه zarir] آقای گریفین لبخندی تاسف بار زد.
[ترجمه ترگمان]آقای گریفین لبخندی تاسف بار به او زد و گفت:
[ترجمه گوگل]آقای گریفین لبخند پشیمانی کرد

3. It is regretful to learn of. . .
[ترجمه ترگمان]در نهایت تاسف است که از چه چیزی یاد بگیرید
[ترجمه گوگل]متاسفانه از یاد می بریم

4. He is regretful for what he has done.
[ترجمه ترگمان]برای کاری که کرده پشیمان است
[ترجمه گوگل]او از آنچه که انجام داده است پشیمان است

5. She apologized and sounded genuinely regretful.
[ترجمه ترگمان]او معذرت خواهی کرد و واقعا پشیمان به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او عذرخواهی کرد و واقعا پشیمان شد

6. With a regretful sigh he removed his arm from its protective place around her shoulders and stepped back.
[ترجمه ترگمان]او اهی کشید و دستش را از جای protective دور شانه های او برداشت و عقب رفت
[ترجمه گوگل]با افتخار پشیمانی، بازوی خود را از محل محافظش در اطراف شانه هایش برداشت و به عقب برگشت

7. He did not crave recognition, but was understandably regretful about his lack of it.
[ترجمه ترگمان]او مشتاق به رسمیت شناختن نبود، اما در مورد فقدان آن اندوهگین بود
[ترجمه گوگل]او تمایلی به شناخت نداشت اما از کمبود آن پشیمان بود

8. She cast a regretful look at the big double bed with its luxurious continental quilt.
[ترجمه ترگمان]به تخت بزرگ و تخت بزرگ خود نگاهی انداخت و پشیمان شد
[ترجمه گوگل]او یک نگاه پنهانی به تخت دو نفره بزرگ با یک پوشش قهوه ای لوکس خود داشت

9. Whispered in reverent and regretful tones, the rumors had been floating for the past few weeks that her condition had worsened.
[ترجمه ترگمان]در همان چند هفته اخیر که وضعیت او بدتر شده بود، شایعاتی در من جریان داشت
[ترجمه گوگل]در شگفتی های تاسف و پشیمان، شایعات در چند هفته گذشته شناور بوده اند که وضعیت او بدتر شده است

10. Surprisingly, she didn't feel nervous, or regretful about her actions.
[ترجمه ترگمان]به طرز شگفت انگیزی، او احساس ناراحتی نمی کرد و در مورد کارهایش هم پشیمان نبود
[ترجمه گوگل]به طور شگفت انگیزی، او در مورد اقداماتش عصبی و یا پشیمانی نبود

11. For the Chinese, September 21993 is a reGREtful and unforgettable day.
[ترجمه ترگمان]برای چینی ها در سپتامبر ۲۱۹۹۳ یک روز فراموش نشدنی و فراموش نشدنی است
[ترجمه گوگل]برای چینی ها، سپتامبر 21993، یک روز مجذوب و فراموش نشدنی است

12. Can be very regretful, this square root leaves those who come out is negative number however.
[ترجمه ترگمان]با این حال می تواند خیلی تاسف بار باشد، این ریشه دوم آن هایی را که بیرون می آیند عدد منفی است
[ترجمه گوگل]می توان بسیار متاسف شد، این ریشه مربع کسانی است که بیرون می آیند، تعداد منفی است

13. Mother was most regretful when she saw the remains of the meal.
[ترجمه ترگمان]مادر وقتی بقایای غذا را دید پشیمان شد
[ترجمه گوگل]مادر بعد از دیدن بقایای وعده هایش پشیمان شد

14. How regretful I was for my carelessness the night before!
[ترجمه ترگمان]چقدر تاسف می خوردم که شب پیش به خاطر بی دقتی من بود!
[ترجمه گوگل]چقدر تاسف آور بودم که شب قبل به خاطر بی دقتی من بود!


کلمات دیگر: