کلمه جو
صفحه اصلی

outskirt


معنی : مرز، حاشیه، حومه، حوالی
معانی دیگر : اطراف (شهر و غیره)، حول و حوش، برون گاه، اکناف (جمع)، گوشه و کنار، دور از مرکز

انگلیسی به فارسی

دور از مرکز، حاشیه، مرز، حوالی، حومه


خارج از منزل، حومه، حاشیه، حوالی، مرز


انگلیسی به انگلیسی

• peripheral region, environ, suburb

مترادف و متضاد

مرز (اسم)
border, bound, abutment, abuttals, edge, brink, boundary, frontier, mark, precinct, balk, rubicon, bourn, bourne, outskirt, ridge, purlieus, rand, selvage, selvedge

حاشیه (اسم)
border, margin, brink, gloss, braid, fringe, verge, margent, listel, purl, brim, fixing, outskirt, marge, rand, selvage, selvedge

حومه (اسم)
vicinity, environs, outskirt

حوالی (اسم)
skirt, outskirt

جملات نمونه

1. Kate's house was on the western outskirts of the town.
[ترجمه ترگمان]خانه کیت در حاشیه غربی شهر بود
[ترجمه گوگل]خانه کیت در حومه غربی شهر بود

2. She found a small, inexpensive motel on the outskirts of the town; it was barren and unlovely.
[ترجمه ترگمان]یک هتل کوچک ارزان قیمتی در حومه شهر پیدا کرد؛ بی حاصل و کریه بود
[ترجمه گوگل]او یک مotel کوچک و ارزان در حومه شهر پیدا کرد؛ آن ناپایدار و ناخوشایند بود

3. We reached the outskirts of town and began to pick up speed.
[ترجمه ترگمان]به حاشیه شهر رسیدیم و سرعت بیشتری را شروع کردیم
[ترجمه گوگل]ما به حومه شهر رسیدیم و شروع کردیم به سرعت

4. As they approached the outskirts of the city, Ella's mood visibly lightened.
[ترجمه ترگمان]همچنان که به حاشیه شهر نزدیک می شدند، حال الا به وضوح دیده می شد
[ترجمه گوگل]با اتکا به حومه شهر، خلق الا واضح و روشن شد

5. They live on the outskirts of Milan.
[ترجمه ترگمان]آن ها در حومه میلان زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها در حومه میلان زندگی می کنند

6. They've got quite a big place on the outskirts of Leeds.
[ترجمه ترگمان]آن ها جایگاه بزرگی در حومه شهر (لیدز)دارند
[ترجمه گوگل]آنها محل بسیار خوبی در حومه لیدز دارند

7. The factory is in/on the outskirts of New Delhi.
[ترجمه ترگمان]این کارخانه در حومه دهلی نو قرار دارد
[ترجمه گوگل]کارخانه در حومه دهلی نو واقع شده است

8. They live on the outskirts of Paris.
[ترجمه ترگمان]آن ها در حومه پاریس زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها در حومه پاریس زندگی می کنند

9. Fierce fighting has continued all day on the outskirts of the town.
[ترجمه ترگمان]نبرد شدید در سراسر روز در حومه شهر ادامه داشته است
[ترجمه گوگل]جنگ های شدید در تمام ساعات شبانه روز در حومه شهر ادامه دارد

10. We bivouacked on the outskirts of the city.
[ترجمه ترگمان]ما در حومه شهر پرسه زدیم
[ترجمه گوگل]ما در حومه شهر بیواک زده ایم

11. Hours later we reached the outskirts of New York.
[ترجمه ترگمان]چند ساعت بعد به حومه نیویورک رسیدیم
[ترجمه گوگل]ساعت ها بعد ما به حومه نیویورک رسیدیم

12. We live on the outskirts of Leeds.
[ترجمه ترگمان]ما در حومه لیدز زندگی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما در حومه لیدز زندگی می کنیم

13. We live on the outskirts of the city.
[ترجمه ترگمان]ما در حومه شهر زندگی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما در حومه شهر زندگی می کنیم

14. Artillery and mortar shells were landing in the outskirts of the city.
[ترجمه ترگمان]توپخانه و گلوله های خمپاره در اطراف شهر فرود آمدند
[ترجمه گوگل]خمپاره های توپخانه و خمپاره در حومه شهر فرود آمدند

15. Our car broke down on the outskirts of the city.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل ما در حومه شهر خراب شد
[ترجمه گوگل]ماشین ما در حومه شهر شکست خورد

the outskirts of the city

اطراف شهر


in the outskirts of consciousness

در مرزهای خودآگاهی


پیشنهاد کاربران

دامن بیرون


حومه

حاشیه شهر


کلمات دیگر: