کلمه جو
صفحه اصلی

meaningful


معنی : معنی دار
معانی دیگر : پرمعنی، چم دار، چمین، هدف دار، هدفمند

انگلیسی به فارسی

پر معنی، معنی دار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: meaningfully (adv.), meaningfulness (n.)
• : تعریف: full of meaning or significance.
مترادف: meaning, significant
متضاد: empty, hollow, idle, inane, meaningless, senseless, unmeaning
مشابه: consequential, expressive, important, pointed, pregnant, purposeful, sententious

- She gave him a meaningful glance.
[ترجمه ترگمان] زن نگاهی معنی دار به او انداخت
[ترجمه گوگل] او نگاهی معنی داری به او داد
- There were few meaningful comments after the lecture.
[ترجمه ترگمان] بعد از سخنرانی نظرات معنی داری وجود داشت
[ترجمه گوگل] پس از سخنرانی چند نظر معنی دار وجود داشت
- They went out together a few times but never developed a meaningful relationship.
[ترجمه ترگمان] آن ها چند بار با هم بیرون رفتند اما هرگز رابطه ای معنادار ایجاد نکردند
[ترجمه گوگل] آنها چند بار با هم رفتند اما هرگز ارتباط معنی داری نداشتند

• significant, full of meaning; of value, special; able to be defined (logic)
a meaningful sentence or event has a meaning that you can understand.
a meaningful look, expression, or remark is intended to express an attitude or opinion.
something that is meaningful is serious and important.

مترادف و متضاد

معنی دار (صفت)
significant, punctual, meaningful

significant


Synonyms: allusive, big, clear, concise, consequential, considerable, deep, eloquent, essential, exact, explicit, expressive, heavy, important, indicative, intelligible, material, momentous, pointed, pregnant, purposeful, relevant, sententious, serious, substantial, succinct, suggestive, useful, valid, weighty, worthwhile


Antonyms: insignificant, meaningless, useless, worthless


جملات نمونه

1. meaningful computer sounds still lack the ring of natural human speech
صداهای معنی دار کامپیوتر هنوز حالت صحبت طبیعی انسان را ندارند.

2. a meaningful relationship
رابطه ی پربار

3. a meaningful story
داستانی پرمعنی

4. Strive to make every day joyful and meaningful, not for others, but for myself.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید هر روز شاد و با معنی را امتحان کنید نه برای دیگران، بلکه برای خودم
[ترجمه گوگل]تلاش کنید هر روز شاد و معنی دار باشید نه برای دیگران بلکه برای خودتان

5. Without more data we cannot make a meaningful comparison of the two systems.
[ترجمه ترگمان]بدون اطلاعات بیشتر، ما نمی توانیم مقایسه معنی داری با این دو سیستم داشته باشیم
[ترجمه گوگل]بدون اطلاعات بیشتر ما نمی توانیم مقادیر معناداری دو سیستم را ایجاد کنیم

6. Strive to make every day joyful and meaningful.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید هر روز شاد و با معنی را امتحان کنید
[ترجمه گوگل]تلاش کنید که هر روز شاد و معنی دار داشته باشید

7. We have had meaningful negotiations and I believe we are very close to a deal.
[ترجمه ترگمان]ما مذاکرات معنی داری داشتیم و من معتقدم که ما بسیار نزدیک به توافق هستیم
[ترجمه گوگل]ما مذاکرات معناداری داشتیم و من معتقدم که ما خیلی نزدیک به معامله هستیم

8. A sentence can be divided up into meaningful segments.
[ترجمه ترگمان]یک جمله را می توان به بخش های معنی دار تقسیم کرد
[ترجمه گوگل]یک جمله را می توان به بخش های معنی دار تقسیم کرد

9. He raised one eyebrow in a meaningful way.
[ترجمه ترگمان]یکی از ابروهایش را به شکلی معنی دار بالا برد
[ترجمه گوگل]او یک ابرو را به شیوه ای معقول مطرح کرد

10. The couple exchanged meaningful glances but said nothing.
[ترجمه ترگمان]هر دو نگاه معنی داری رد و بدل کردند اما چیزی نمی گفتند
[ترجمه گوگل]این زوج دیدگاه معنی داری را تغییر دادند اما چیزی نگفتند

11. She seems to find it difficult to form meaningful relationships.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد به سختی می توان روابط معنی دار را شکل داد
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسد دشوار است برای ایجاد روابط معنی دار

12. They want a chance to do meaningful work .
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند شانس انجام کار معنی دار را داشته باشند
[ترجمه گوگل]آنها می خواهند فرصتی برای انجام کار معنی دار داشته باشند

13. Sam and Barbara exchanged meaningful glances.
[ترجمه ترگمان]سام و باربارا نگاه های معنی داری رد و بدل کردند
[ترجمه گوگل]سام و باربارا نگاه معنی دار را دیدند

14. Children need meaningful contexts for their work in science.
[ترجمه ترگمان]کودکان به زمینه های معنی دار برای کار خود در علم نیاز دارند
[ترجمه گوگل]کودکان برای کارشان در زمینه علمی ضرورت دارند

15. She gave me a meaningful look.
[ترجمه ترگمان]نگاه معنی داری به من کرد
[ترجمه گوگل]او نگاهی معنی داری به من داد

16. Arnold directed a meaningful look at Irma.
[ترجمه ترگمان]آرنولد نگاه معنی داری به Irma انداخت
[ترجمه گوگل]آرنولد نگاهی معنی دار به ایرما داشت

a meaningful story

داستانی پرمعنی


a meaningful relationship

رابطه‌ی پربار


پیشنهاد کاربران

قابل فهم

مفید، سودمند

متداول

پرمعنی ، معنی دار ، هدف دار
هدف قلب bull's eye
Your own goal
خود هدف خودتی
اصل خود شمایی

کارامد

معنادار، بامعنی

معنی دار، مفید، مهم، ارزشمند

pregnant

معنادار، با مفهوم

ارزشمند

مهمتر

پر مفهوم

مشکل
پر چم و خم دار
دارای ایراد و اشکال


جدی، مهم، سودمند، معنی دار، خوب

تاثیرگذار

پر معنا


با مسمی

به این معنی که. . . .


کلمات دیگر: