کلمه جو
صفحه اصلی

noviciate


معنی : کاراموزی، تازه کار، مرحله تازه کاری
معانی دیگر : novitiate مرحله تازه کاری

انگلیسی به فارسی

( novitiate ) مرحله تازه کاری، کار اموزی، تازه کار


پیشگویی، مرحله تازه کاری، کاراموزی، تازه کار


مترادف و متضاد

کاراموزی (اسم)
apprenticeship, novitiate, noviciate

تازه کار (اسم)
beginner, novice, tyro, freshman, tiro, novitiate, noviciate, rookie, debutant, ham, jackleg, colt, tenderfoot

مرحله تازه کاری (اسم)
novitiate, noviciate


کلمات دیگر: