کلمه جو
صفحه اصلی

numerous


معنی : فراوان، بسیار، بزرگ، بی شمار، زیاد، متعدد، کثیر، پرجمعیت
معانی دیگر : فزون

انگلیسی به فارسی

متعدد، زیاد، فراوان، بیشمار، بسیار، پرجمعیت


چندین، متعدد، فراوان، زیاد، بی شمار، بسیار، بزرگ، کثیر، پرجمعیت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: numerously (adv.), numerousness (n.)
(1) تعریف: existing in great number; many.
مترادف: innumerable, legion, many
متضاد: few
مشابه: countless, manifold, multitudinous, myriad, umpteen, untold, various

- The radio station received numerous phone calls requesting to hear the new song.
[ترجمه ترگمان] ایستگاه رادیویی تماس های تلفنی متعددی دریافت کرد و خواستار شنیدن آهنگ جدید شد
[ترجمه گوگل] ایستگاه رادیویی درخواست های تلفنی فراوانی برای شنیدن آهنگ جدید دریافت کرد
- Numerous people were invited to the event but few actually attended.
[ترجمه ترگمان] افراد بیشماری به این رویداد دعوت شدند اما افراد کمی در آن شرکت کردند
[ترجمه گوگل] تعداد زیادی از مردم به این رویداد دعوت شدند اما تعداد کمی از آنها حضور داشتند

(2) تعریف: consisting of a great number.
مترادف: considerable, great, large, substantive
متضاد: small
مشابه: ample, bountiful, enormous, multifarious, plentiful, prodigious, profuse

- The library has a numerous collection of rare books.
[ترجمه ترگمان] کتابخانه مجموعه زیادی از کتاب های نایاب دارد
[ترجمه گوگل] این کتابخانه دارای مجموعه ای از کتاب های نادر است

• very many, consisting of a great number, multiple
numerous things or people means a lot of them.
if people or things are numerous, there are a lot of them.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] متعدد، زیاد، بی شمار

مترادف و متضاد

فراوان (صفت)
many, plenty, large, abundant, great, plentiful, numerous, manifold, strong, plural, affluent, voluminous, ample, bounteous, exuberant, profuse, copious, fulsome, multiple, prolific, umpteen, massed

بسیار (صفت)
abundant, numerous, extra, damn, manifold, parlous, all, sopping, unco, multifarious

بزرگ (صفت)
mighty, senior, large, gross, great, numerous, extra, head, adult, major, big, dignified, grand, voluminous, extensive, massive, enormous, grave, majestic, bulky, eminent, lofty, egregious, immane, jumbo, king-size, sizable, sizeable, walloping

بی شمار (صفت)
numerous, astronomic, astronomical, countless, myriad, innumerable, multitudinous, uncounted, populous, incomputable, umpteenth, umpteen, measureless, unnumbered

زیاد (صفت)
wide, great, numerous, liberal, manifold, high, thick, vast, rife, heavy, generous, intense, extortionate, copious, fulsome, populous, immane, immoderate, superabundant, supererogatory

متعدد (صفت)
many, plenty, numerous, manifold, plural, multiplex, innumerable, multitudinous, multiple, umpteenth, umpteen, massed

کثیر (صفت)
numerous, multitudinous

پرجمعیت (صفت)
numerous, populous

many, abundant


Synonyms: big, copious, diverse, great, infinite, large, legion, lousy with, multifarious, multitudinal, multitudinous, plentiful, populous, profuse, rife, scads, several, sundry, thick, umpteen, various, voluminous, zillion


Antonyms: deficient, few, lacking, little, small


جملات نمونه

1. Critics review numerous movies every week.
منتقدین، فیلم های زیادی را هر هفته مرور می کنند

2. Dr. Fischer had resisted accepting money from the poor woman on numerous house calls.
دکتر "فیشر" از پذیرفتن پول زن فقیری که او را به بارها در خانه ویزیت کرده بود خودداری کرد

3. The debator used numerous documents to back up his statements.
مناظره کننده از مدارک زیادی برای اثبات ادعای خود استفاده کرد

4. numerous people
اشخاص متعدد

5. numerous tests have proven that this substance is innocuous
آزمایش های متعدد ثابت کرده اند که این ماده بی زیان است.

6. numerous times
بارها

7. they put numerous insults on him
توهین های فراوانی را بار او کردند.

8. we saw numerous cases of carelessness with our own eyes
ما موارد عدیدی از بی دقتی را به چشم خود دیدیم.

9. a mother of numerous offspring
مادری که بچه های متعددی دارد

10. shortage of capital poses numerous problems for the industry
کمبود سرمایه مسائل متعددی را برای صنایع ایجاد می کند.

11. Numerous houses collapsed as a result of the Tangshan Earthquake in 197
[ترجمه ترگمان]خانه های متعددی در اثر زلزله Tangshan در ۱۹۷ شکست خوردند
[ترجمه گوگل]خانه های متعدد به علت زلزله تانگشان در سال 197 به وقوع پیوستند

12. The numerous rivers heart surface, threads a needle the line to suture sadly.
[ترجمه ترگمان]روده ای متعدد و پر از قلب، نخ را با سوزن بخیه می زند و به شکل غم انگیزی بخیه می زند
[ترجمه گوگل]سطوح قلب رودخانه های متعدد، موضوعات سوزن خط به سایش متاسفانه

13. The book contains numerous plagiarized passages.
[ترجمه ترگمان]این کتاب حاوی passages متعدد است
[ترجمه گوگل]این کتاب حاوی پاساژهای بسیاری است

14. Sex crimes were just as numerous as they are today.
[ترجمه ترگمان]جنایات جنسی به همان اندازه که امروز وجود دارند بسیار زیاد است
[ترجمه گوگل]جنایات جنسی به همان اندازه که امروز هستند جنایت می کند

15. Numerous items of correspondence have been received on this subject.
[ترجمه ترگمان]موارد زیادی از مکاتبه در این موضوع مورد استقبال قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از مکاتبات در این موضوع دریافت شده است

16. Party activists with lower middle class pedigrees are numerous.
[ترجمه ترگمان]فعالان حزب با سوابق طبقه متوسط کم تر هستند
[ترجمه گوگل]فعالان حزب با خانواده های طبقه متوسط ​​پایین طبقه بندی می شوند

17. Numerous attempts have been made to hide the truth.
[ترجمه ترگمان]تلاش های زیادی برای پنهان کردن حقیقت صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]تلاش های زیادی برای پنهان کردن حقیقت صورت گرفته است

18. Numerous loving wishes for my wife who will always be my valuable Christmas gift and everything to me.
[ترجمه ترگمان]یک آرزو بزرگ برای همسرم که همیشه هدیه کریسمس من و همه چیز برای من خواهد بود
[ترجمه گوگل]آرزوهای دوست داشتنی من برای همسرم که همیشه هدیه کریسمس ارزشمند من و همه چیز برای من خواهد بود

19. His views have been expressed in numerous speeches.
[ترجمه Fateme] دیدگاه های او در بسیاری از سخنرانی ها بیان شده است
[ترجمه Alice] دیدگاه های او در سخنرانی های بیشماری بیان شده است.
[ترجمه ترگمان]نظرات او در سخنرانی های بسیاری بیان شده است
[ترجمه گوگل]دیدگاه های او در سخنان متعدد بیان شده است

20. The doctor has cured numerous people of appendicitis.
[ترجمه ترگمان]پزشک تعداد زیادی از people را درمان کرده است
[ترجمه گوگل]پزشک بسیاری از آپاندیسیت را درمان کرده است

21. The numerous biographies of Baldwin cast little light on the subject.
[ترجمه ترگمان]بیوگرافی بیشماری از بالدوین این موضوع را روشن کرده بود
[ترجمه گوگل]بیوگرافی های متعدد از بالدوین کمی در مورد این موضوع اندک است

22. It's a difficult piece, with numerous changes of tempo.
[ترجمه ترگمان]این یک قطعه مشکل با تغییرات زیاد در آهنگ است
[ترجمه گوگل]این یک قطعه دشوار است، با تغییرات زیادی از سرعت

numerous times

بارها


numerous people

اشخاص متعدد


پیشنهاد کاربران

انبوه

several; very many

متعدد
فراوان

Many, several


بزرگ ، بسیار
Plentiful.

Ex= corona virus has spreading in the world or universe and has a numerous effect

mighty

متعدد


کلمات دیگر: