کلمه جو
صفحه اصلی

nostalgic


معنی : دلتنگ
معانی دیگر : غریب

انگلیسی به فارسی

نوستالژیک، خاطره‌انگیز، غریب، دلتنگ (وطن یا خانواده و غیره)، در فراق


دلتنگ


انگلیسی به انگلیسی

• full of nostalgia, yearning for the past, sentimental
if you feel nostalgic, you think affectionately about experiences you have had in the past.

مترادف و متضاد

دلتنگ (صفت)
lone, depressed, down, sad, low-spirited, nostalgic, homesick, heavy-hearted, saturnine

longingly remembering


Synonyms: cornball, down memory lane, drippy, homesick, like yesterday, lonesome, longing, mushy, regretful, sappy, sentimental, sloppy, syrupy, wistful, yearning


جملات نمونه

1. he is very nostalgic for his parents
او خیلی دلش برای پدر و مادرش تنگ شده است.

2. He made a nostalgic return visit to Germany.
[ترجمه ترگمان]او برای بازگشت به آلمان احساس دلتنگی کرد
[ترجمه گوگل]او یک سفر بازگشت نومیدی به آلمان انجام داد

3. Although we still depict nostalgic snow scenes on Christmas cards, winters are now very much warmer.
[ترجمه ترگمان]اگرچه ما هنوز صحنه های برفی را در کارت های کریسمس به تصویر می کشیم، اما در حال حاضر بسیار گرم تر است
[ترجمه گوگل]اگرچه هنوز صحنه های برف نزولی بر روی کارت کریسمس را نشان می دهیم، زمستان هم اکنون بسیار گرم است

4. The overall tone of the book is gently nostalgic.
[ترجمه ترگمان]لحن کلی این کتاب به آرامی احساس دلتنگی می کند
[ترجمه گوگل]متن کلی کتاب به آرامی نوستالژیک است

5. The film provided an evening of nostalgic viewing.
[ترجمه ترگمان]این فیلم یک شب برای دیدن دل تنگ کننده را فراهم کرد
[ترجمه گوگل]این فیلم یک شب تماشای دلتنگی را فراهم کرد

6. Many people were nostalgic for the good old days.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم برای روزه ای خوش قدیم دل تنگ بودند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم برای روزهای خوب دلتنگ بودند

7. I get very nostalgic when I watch these old musicals on TV.
[ترجمه ترگمان]احساس دلتنگی می کنم وقتی این musicals قدیمی رو توی تلویزیون می بینم
[ترجمه گوگل]وقتی این موزیک های قدیمی را در تلویزیون تماشا می کنم بسیار دلتنگ می شوم

8. I feel quite nostalgic for the place where I grew up.
[ترجمه ترگمان]دلم برای جایی که بزرگ شدم احساس غربت می کنم
[ترجمه گوگل]برای جایی که من بزرگ شدم احساس دلتنگی می کنم

9. Somehow the place even smelt wonderfully nostalgic.
[ترجمه ترگمان]به هر حال مکان حتی بوی غربت هم می داد
[ترجمه گوگل]به هر دلیلی حتی جاهایی را نیز زیبا می بیند

10. The book takes a nostalgic look at the golden age of the railway.
[ترجمه ترگمان]این کتاب به سن طلایی خط آهن نگاه می کند
[ترجمه گوگل]این کتاب یک نگاه دلتنگی به سن طلایی راه آهن می دهد

11. We'll take a nostalgic look at the musical hits of the '60s.
[ترجمه ترگمان]ما یه نگاهی به موسیقی دهه ۶۰ خواهیم انداخت
[ترجمه گوگل]نگاهی دلتنگانه به نمایشهای موسیقی 60 ساله خواهیم داشت

12. So abroad's always a bit nostalgic for us.
[ترجمه ترگمان]بنابراین در خارج از کشور برای ما کمی دلتنگی می کند
[ترجمه گوگل]بنابراین در خارج از کشور همیشه کمی برای ما دلگرم کننده است

13. Ed: Do you have a nostalgic memory of your childhood home to pass on?
[ترجمه ترگمان]اد: شما خاطره دلتنگی از خانه دوران کودکی خود را دارید که از آن گذر کنید؟
[ترجمه گوگل]اد: آیا شما خاطرات نوستالژی از دوران کودکی خود را برای گذراندن؟

14. This nostalgic retread was, like revenge, a dish best eaten cold.
[ترجمه ترگمان]دل تنگ کننده بود، مثل انتقام، غذایی که بهترین غذا را خورده باشد
[ترجمه گوگل]این بازسازی دلتنگی، مانند انتقام، یک ظرفی بود که خورده شد

Many people were nostalgic for the good old days.

بسیاری از مردم برای روزهای خوب قدیم دلتنگ بودند.


I feel quite nostalgic when I see a tape cassette.

احساس خاطره‌انگیز همراه با دلتنگی می‌کنم وقتی نوار کاست می‌بینم.


پیشنهاد کاربران

ایجاد کننده ی احساس دلتنگی

چیزهای خاطره انگیز

دلتنگی توأم با دلشادی از یادآوری شخص یا چیزی یا رویدادی

صفت: تجربه یا حس غم و اندوهِ توأم با حسرت ناشی از یادآوری فرد، مکان یا دوره ای در گذشته که با شادمانی و رضایت خاطر همراه بوده است.
اسم: ( شخص/فرد ) 1. در آرزو و حسرت گذشته های خوب 2. دلتنگِ وطن یا محله پیشین - دلتنگِ دوری از خانواده، فردی خاص، مکان یا دوره ای خاطره انگیز )

خاطره انگیز

کسی که دلتنگه چیزیه

تداعی کننده خاطرات . . .
تداعی کننده روزهای گذشته

یادآور. . . ( چیزی )
تداعی کننده ی ( چیزی )


کلمات دیگر: