کلمه جو
صفحه اصلی

limbed


معنی : حاشیه دار، عضودار
معانی دیگر : دارای تعداد یا نوع بخصوصی دست و پا یا شاخ و برگ

انگلیسی به فارسی

دارای تعداد یا نوع بخصوصی دست و پا یا شاخ و برگ


مرموز، عضودار، حاشیه دار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: having a specified kind of limb (usu. used in combination).

- a four-limbed creature
[ترجمه ترگمان] جانوری که دارای چهار دست و پا است،
[ترجمه گوگل] یک موجود چهارگوش

• having limbs, having a certain type or kind of limb

مترادف و متضاد

حاشیه دار (صفت)
laciniate, frizzy, frizzly, fimbriate, fringy, limbed

عضو دار (صفت)
limbed

جملات نمونه

1. I eased my stiff limbs into the hot bath.
[ترجمه ترگمان]پاهایم را آرام کردم و به حمام داغ رفتم
[ترجمه گوگل]من اندامهای سفت خود را به حمام داغ فروختم

2. I had a sore throat and aching limbs.
[ترجمه ترگمان]گلو درد داشتم و بدنم درد می کرد
[ترجمه گوگل]گلو درد و اندامهای درد داشتم

3. Jim listlessly streeked his limbs after wake - up.
[ترجمه ترگمان]جیم پس از بیدار شدن، پاهایش را با بی حالی تکان می داد
[ترجمه گوگل]جیم بدون هیچ زحمتی اندامهای خود را پس از بیدار شدن به سر می برد

4. Wrap the bandage firmly around the injured limb.
[ترجمه ترگمان]بانداژ را محکم دور دست مجروح ببندید
[ترجمه گوگل]باند را کاملا محکم در اطراف اندام آسیب دیده قرار دهید

5. We now have the technologies to transplant limbs.
[ترجمه ترگمان]ما اکنون این فن آوری ها را برای پیوند دادن اعضای بدن داریم
[ترجمه گوگل]در حال حاضر تکنولوژی هایی برای پیوند عضو وجود دارد

6. He spread-eagled his limbs while lying on the grass.
[ترجمه ترگمان]در حالی که روی علف ها خوابیده بود دست و پایش را باز کرد
[ترجمه گوگل]او گسترش داد و عضلاتش را دراز کشید

7. All the other countries signed the agreement, leaving Britain out on a limb.
[ترجمه ترگمان]تمام کشورهای دیگر این توافقنامه را امضا کردند و بریتانیا را در یک دست رها کردند
[ترجمه گوگل]تمام کشورهای دیگر این توافقنامه را امضا کردند، و انگلستان را بر روی یک عضو می گذارد

8. Men and women have four limbs.
[ترجمه ترگمان]مردان و زنان چهار عضو دارند
[ترجمه گوگل]مردان و زنان دارای چهار اندام هستند

9. He was very tall with long limbs.
[ترجمه ترگمان]قد بلندی داشت
[ترجمه گوگل]او بسیار طولانی با اندامهای طولانی بود

10. The broken limb must be immobilized immediately.
[ترجمه ترگمان]عضو شکسته باید فورا فلج شده باشه
[ترجمه گوگل]اندام شکسته باید فورا متوقف شود

11. She would be able to stretch out her cramped limbs and rest for a few hours.
[ترجمه ترگمان]می توانست چند ساعتی استراحت کند و استراحت کند
[ترجمه گوگل]او قادر خواهد بود که اندامهای کمرنگ خود را بشکند و چند ساعت دیگر بماند

12. For a while, she lost the use of her limbs.
[ترجمه ترگمان]برای مدتی دست و پایش را از دست داد
[ترجمه گوگل]برای مدتی او استفاده از اندام خود را از دست داد

13. The prisoner's limbs flailed violently because of the pain.
[ترجمه ترگمان]دست و پای او به شدت تکان می خورد، به خاطر درد
[ترجمه گوگل]اندام های زندانی به علت درد به شدت از بین رفته اند

14. The limbs swell to an enormous size.
[ترجمه ترگمان]اندامش به اندازه یک اندازه بزرگ است
[ترجمه گوگل]اندامها به ابعاد عظیمی فرو میروند

four-limbed

دارای چهاردست (یا پا یا دست و پا)


straight-limbed

دارای دست و پای راست



کلمات دیگر: