1. imported oil is the lifeblood of the japanese economy
نفت وارداتی،عامل حیاتی اقتصاد ژاپن است.
2. Small businesses are the lifeblood of the economy.
[ترجمه ترگمان]تجارت های کوچک نیروی حیاتی اقتصاد هستند
[ترجمه گوگل]کسب و کارهای کوچک زندگی حیوانات از اقتصاد است
3. The wound was draining the lifeblood from him.
[ترجمه ترگمان]زخم داشت خون حیاتی رو از بدنش خالی می کرد
[ترجمه گوگل]زخم خونریزی شدید را از دست داد
4. Tourism is the lifeblood of the city.
[ترجمه ترگمان]گردشگری نیروی حیاتی شهر است
[ترجمه گوگل]گردشگری خون شهری از شهر است
5. Tourism is the lifeblood of Hawaii's economy.
[ترجمه ترگمان]گردشگری نیروی حیاتی اقتصاد هاوایی است
[ترجمه گوگل]گردشگری زندگی حیوانی از اقتصاد هاوایی است
6. Coal and steel were the region's lifeblood.
[ترجمه ترگمان]زغال سنگ و فولاد نیروی حیاتی این منطقه بودند
[ترجمه گوگل]زغال سنگ و فولاد در آن زندگی می کردند
7. Capable workers are the lifeblood of the business.
[ترجمه ترگمان]کارگران توانا خون حیاتی کسب وکار هستند
[ترجمه گوگل]کارگران توانمند، نیروی انسانی کسب و کار هستند
8. From its first day, the lifeblood of Black Mountain was talk.
[ترجمه ترگمان]از همان روز اول، نیروی حیاتی کوه سیاه سخن می گفت
[ترجمه گوگل]از روز اول خود، نیروی دریایی سیاه کوه گفتگو بود
9. Songs are the lifeblood of pop music, and all the artists I have represented have been heavily involved in songwriting.
[ترجمه ترگمان]آهنگ ها، نیروی حیاتی موسیقی پاپ هستند، و تمام هنرمندانی که من نمایندگی کرده ام به شدت در songwriting مشارکت داشته اند
[ترجمه گوگل]آهنگ ها زندگی پر از موسیقی پاپ هستند، و تمام هنرمندان من نشان داده اند که به شدت در آهنگ سازی مشارکت داشته اند
10. Donation by direct debit is now the lifeblood for most charities.
[ترجمه ترگمان]استفاده از بدهی مستقیم در حال حاضر مایع حیات ترین موسسات خیریه است
[ترجمه گوگل]اهدا با پرداخت مستقیم، در حال حاضر نیروی انسانی برای اکثر موسسات خیریه است
11. Trees are our lifeblood, in more ways than one.
[ترجمه ترگمان]درختان خون حیاتی ما هستند، به روش های بیشتری نسبت به یک
[ترجمه گوگل]درختان زندگی ما هستند، در راه های بیشتر از یک
12. Money is the lifeblood of your business.
[ترجمه ترگمان]پول نیروی حیاتی کسب وکار شما است
[ترجمه گوگل]پول خونسردی از تجارت شماست
13. But the power to tax also is the lifeblood of powerful manipulators of the political system.
[ترجمه ترگمان]اما قدرت پرداخت مالیات، نیروی حیاتی کاربران قدرتمند سیستم سیاسی است
[ترجمه گوگل]اما قدرت مالیات نیز نیروی محرک قدرتمند سیستم سیاسی است
14. The lifeblood of Sarajevo will drain away, the television cameras will go home and Bosnia will be forgotten in the West.
[ترجمه ترگمان]خون حیاتی سارایوو فرار خواهد کرد، دوربین های تلویزیونی به خانه خواهند رفت و بوسنی در غرب فراموش خواهد شد
[ترجمه گوگل]خونریزی سارایوو تخلیه خواهد شد، دوربین های تلویزیون به خانه می روند و بوسنی در غرب فراموش می شود
15. Advertising is the lifeblood of newspapers.
[ترجمه ترگمان]تبلیغات خون حیاتی روزنامه است
[ترجمه گوگل]تبلیغات خونین روزنامه ها است