کلمه جو
صفحه اصلی

rejoicing


معنی : شادی، خوشی، وجد
معانی دیگر : شادمانی، شادیانه، سرور، شعف

انگلیسی به فارسی

شادی، وجد


شادی، وجد، خوشی


انگلیسی به انگلیسی

• rejoicing is behaviour in which a lot of people show great delight about something, usually in a noisy way; a literary word.

مترادف و متضاد

شادی (اسم)
airiness, happiness, rejoicing, jubilation, gaiety, glee, mirth, caper, curvet, exultation, gala, pleasance, joyance

خوشی (اسم)
fun, rejoicing, gaiety, glee, exhilaration, mirth, merriment, spree, solace, pleasure, delight, joy, enjoyment, gust, ball, frolic, festivity, gasser, jollification, consolation, joyfulness, gladness, jollity, merrymaking, lark, hilarity, jamboree, jocundity, pleasance, joyance, laverock

وجد (اسم)
ploy, ecstasy, rejoicing, curvet

جملات نمونه

1. the mice beat the drum in rejoicing
موشکان طبل شادیانه زدند

2. Rejoicing in hope, patient in tribulation.
[ترجمه سوسن عابدی] شادی در امید، صبر در مصیبت
[ترجمه ترگمان]با امید، بیمار و محنت آلود
[ترجمه گوگل]شادی در امید، بیمار در مصیبت

3. Garbo plays the Queen, rejoicing in the love she has found with Antonio.
[ترجمه ترگمان]Garbo با ملکه بازی می کند و از عشقی که با آنتونیو یافته بود لذت می برد
[ترجمه گوگل]گاربو Queen را بازی می کند، از عشق او با آنتونیو خوشحال است

4. The announcement was met with general rejoicing.
[ترجمه ترگمان]در این موقع بود که ژنرال با شادی و شادی ملاقات کرد
[ترجمه گوگل]اعلامیه با شادی عمومی مواجه شد

5. The bridge was completed in 1811 amidst much rejoicing.
[ترجمه ترگمان]پل در سال ۱۸۱۱ غرق در شادی شد
[ترجمه گوگل]این پل در سال 1811 در خلال خوشبختی کامل شد

6. There was general rejoicing at the news.
[ترجمه ترگمان]ژنرال از شنیدن خبر خوشحال شد
[ترجمه گوگل]در این خبر شادی عمومی بود

7. The motor industry is rejoicing at the cut in car tax.
[ترجمه ترگمان]صنعت موتور از کاهش مالیات اتومبیل لذت می برد
[ترجمه گوگل]صنعت موتور در حال کاهش مالیات بر خودرو است

8. She had a personal cause for rejoicing.
[ترجمه ترگمان]او برای شاد بودن دلیل خاصی داشت
[ترجمه گوگل]او دلایل شخصی برای شادی داشت

9. There was much rejoicing at/over the good news.
[ترجمه ترگمان]از شنیدن خبر خوب، شاد و خوشحال به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]خوشحال شدم در مورد خبر خوب

10. There were scenes of rejoicing after the election.
[ترجمه ترگمان]صحنه هایی از شادی بعد از انتخابات وجود داشت
[ترجمه گوگل]پس از انتخابات، صحنه های شادمانی وجود داشت

11. It should have been an occasion for rejoicing, but she could not feel any real joy.
[ترجمه ترگمان]باید شادی می کرد، اما نمی توانست شادی واقعی را احساس کند
[ترجمه گوگل]این باید یک فرصت برای شادی بود، اما او هیچ شادی واقعی را احساس نمی کرد

12. There was great rejoicing at the victory.
[ترجمه ترگمان]پیروزی بزرگی بود
[ترجمه گوگل]پیروزی بسیار شاد بود

13. It should have been an occasion for rejoicing.
[ترجمه ترگمان]این باید فرصتی بود که شاد و شاد به نظر برسد
[ترجمه گوگل]این باید یک فرصت برای شادی باشد

14. There were scenes of rejoicing at the news.
[ترجمه ترگمان]صحنه های شادی در اخبار دیده می شد
[ترجمه گوگل]صحنه های شادی در اخبار وجود دارد

the mice beat the drum in rejoicing

موشکان طبل شادیانه زدند



کلمات دیگر: