کلمه جو
صفحه اصلی

penchant


معنی : میل، علاقه، ذوق، میل وافر، امادگی، میل شدید
معانی دیگر : تمایل شدید، رغبت، گرایش

انگلیسی به فارسی

میل شدید، علاقه، ذوق، میل وافر، امادگی


میل جنسی، میل شدید، علاقه، امادگی، ذوق، میل، میل وافر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a strong liking for or inclination towards something.
مترادف: bent, disposition, fondness, inclination, leaning, partiality, predilection, proclivity, propensity, tendency, weakness
مشابه: affinity, bias, predisposition, preference, relish, zest

- She has a penchant for reading in bed and often stays up very late.
[ترجمه ترگمان] او علاقه شدیدی به خواندن در تخت خواب دارد و اغلب دیر بیدار می ماند
[ترجمه گوگل] او برای خواندن در رختخواب خوابیده است و اغلب خیلی دیر است
- He has a penchant for interrupting, and I find it very irritating.
[ترجمه ترگمان] او علاقه شدیدی به قطع کلام دارد و من آن را بسیار ناراحت کننده می یابم
[ترجمه گوگل] او برای رفع خستگی مشتاق است، و من آن را بسیار تحریک کننده می بینم

• liking, affinity; attraction
if someone has a penchant for something, they have a special liking for it or tendency to do it; a formal word.

مترادف و متضاد

fondness, inclination


میل (اسم)
stomach, addiction, bar, desire, liking, tendency, will, shaft, propensity, leaning, goodwill, penchant, relish, axle, rod, bent, vocation, inclining, predilection, zest, hade, milestone, predisposition, proclivity

علاقه (اسم)
attachment, affection, interest, sympathy, concern, fondness, penchant, tie, estate, relation, tenure, communication

ذوق (اسم)
taste, verve, liking, penchant, relish, zeal, gusto, goo, vertu, virtu

میل وافر (اسم)
longing, penchant

امادگی (اسم)
susceptibility, penchant, preparation, vigilance, lurch, readiness, preparedness, tautness, predisposition

میل شدید (اسم)
penchant

Synonyms: affection, affinity, attachment, bias, disposition, druthers, inclining, itch, leaning, liking, partiality, predilection, predisposition, proclivity, proneness, propensity, taste, tendency, tilt, turn, weakness, yen


Antonyms: dislike, hate, hatred, indifference


جملات نمونه

1. a penchant for art
گرایش نسبت به هنر

2. a penchant for criticism that often offended
تمایل به انتقاد که غالبا موجب رنجش می شد

3. Her penchant for disappearing for days at a time worries her family.
[ترجمه ترگمان]میل او برای ناپدید شدن چند روز در یک زمانی خانواده اش را نگران می کرد
[ترجمه گوگل]میل خود را برای ناپدید شدن برای روزها در یک زمان نگرانی خانواده اش

4. She has a penchant for champagne.
[ترجمه ترگمان] اون علاقه خاصی به شامپاین داره
[ترجمه گوگل]او شبیه به شامپاین است

5. She has a penchant for Indian food.
[ترجمه ترگمان]او علاقه شدیدی به غذای هندی دارد
[ترجمه گوگل]او دارای میل به غذای هند است

6. A penchant for setting oneself apart and above mere mortals.
[ترجمه ترگمان]میل به آزاد کردن خودش و بالاتر از همه موجودات فانی
[ترجمه گوگل]رعب و وحشت برای جدا شدن از خود و بالاتر از فانیان

7. But the current penchant for mixing styles has placed new importance on that special little table with an individual personality.
[ترجمه ترگمان]اما علاقه شدید به سبک های مخلوط کردن، اهمیت جدیدی را در آن میز کوچک ویژه با شخصیت فرد قرار داده است
[ترجمه گوگل]اما تمایل کنونی برای مخلوط کردن سبک ها بر روی آن میز کوچک خاص با شخصیت فردی قرار گرفته است

8. If Patsy had a penchant for a pretty frock, Hughie Gallacher had a drink problem.
[ترجمه ترگمان]اگر پتسی علاقه خاصی به فراک زیبا داشت، هیویی مشکل مشروب داشت
[ترجمه گوگل]اگر هیجان انگیز Patsy برای یک خفگی بسیار خوب بود، Hughie Gallacher مشکل نوشیدنی داشت

9. Perhaps a bit miscast, and with a penchant for too many double-takes, Perry none the less is game.
[ترجمه ترگمان]شاید کمی miscast باشد، و با علاقه به too زیاد، پری هم کم تر بازی می کند
[ترجمه گوگل]شاید کمی گمراه کننده و با دلایل زیادی برای دو چندان طول بکشد، پری هیچوقت بازی نیست

10. Another occupation to which Amelia applied her penchant for the unusual and the inventive was cooking.
[ترجمه ترگمان]اشغال دیگری که آملیا به آن علاقه خاص خود را نسبت به the اختراع می کرد، آشپزی بود
[ترجمه گوگل]شغل دیگری که آملیا علاقه خود را برای غیر معمول و اختراع به کار برد، پخت و پز بود

11. It suited my wandering nature, my penchant for traversing the neighborhoods of San Francisco, honing my skills as a boulevardier.
[ترجمه ترگمان]با توجه به طبیعت سرگردان من، علاقه من به گذر از محله های سان فرانسیسکو، تیز کردن مهارت من به عنوان یک boulevardier
[ترجمه گوگل]این طبیعت سرگردان من، تمایل من برای عبور از محله سانفرانسیسکو، خنثی کردن مهارت های من به عنوان یک بلوار بود

12. An auto rally driver with a penchant for crashing cars, Marko Milosevic owns a discotheque and several cafes in the town.
[ترجمه ترگمان]An Milosevic یک راننده یک رالی اتومبیل با علاقه به خرد کردن خودروها، صاحب یک discotheque و چندین کافه در شهر است
[ترجمه گوگل]مارکو میلوشویچ یک راننده خودرو با ریاکاری برای سقوط اتومبیل، دارای یک دیسکو و چندین کافه در شهر است

13. On this occasion, however, his penchant for procrastination is turning into a liability.
[ترجمه ترگمان]با این حال، در این مورد علاقه او به تعویق اندازی به یک مسئولیت تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]با این حال، در این مورد، میل او برای تعویق در حال تبدیل شدن به یک مسئولیت است

14. He carried his penchant for secrecy to great lengths.
[ترجمه ترگمان]میل داشت که میل خود را حفظ کند
[ترجمه گوگل]او علاقه خود را برای حفظ محرمانه به طول های زیاد تحمیل کرد

a penchant for art

گرایش نسبت به هنر


a penchant for criticism that often offended

تمایل به انتقاد که غالباً موجب رنجش می‌شد


پیشنهاد کاربران

علاقه وافر،
Strong liking , a habitual desire, a strong preference or tendency.
This player's penchant for flair shots

میل ، گرایش ، علاقه ( شدید ) ، تمایل

عطش

میل بسیار شدید مخصوصا در مسایل جنسی


کلمات دیگر: