کلمه جو
صفحه اصلی

outcry


معنی : حراج، فریاد، بیداد، غریو، داد، داد زدن
معانی دیگر : جیغ، نهیب، فریاد اعتراض، داد و بیداد، مزایده

انگلیسی به فارسی

فریاد، داد، غریو، حراج، مزایده، بیداد


اعتراض، فریاد، حراج، بیداد، غریو، داد، داد زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: outcries
(1) تعریف: a loud cry, shout, or uproar.
مترادف: commotion, uproar
مشابه: call, clamor, clangor, cry, holler, hubbub, hullabaloo, outburst, racket, shout, yell

(2) تعریف: a strong public protest.
مترادف: clamor
مشابه: commotion, complaint, cry, disapproval, dissension, hue and cry, objection, opposition, protest, remonstrance, uproar

• scream; shout; protest
an outcry is a strong reaction of disapproval or anger by many people.

مترادف و متضاد

حراج (اسم)
auction, sale, outcry, public sale

فریاد (اسم)
call, clamor, cry, shout, noise, squawk, hue, outcry, bawl, scream, exclamation, squall, squeal, shriek, whoop, vociferance, hollo, vociferation

بیداد (اسم)
cruelty, outcry, oppression, injustice

غریو (اسم)
uproar, cry, outcry, roar, hullabaloo

داد (اسم)
shout, outcry, justice, squeal, ruction, vociferation

داد زدن (فعل)
cry, shout, root, outcry, roar, bawl, hoot

scream, exclamation


Synonyms: clamor, commotion, complaint, convulsion, cry, ferment, flak, hoo-ha, howl, hubba-hubba, hullabaloo, noise, objection, outburst, protest, screech, tumult, uproar, upturn, yell


Antonyms: quiet, silence


جملات نمونه

1. an outcry of despair
فریاد حاکی از نومیدی

2. the outcry against cruel treatment of prisoners
اعتراض پر سر و صدا نسبت به رفتار ظالمانه با زندانیان

3. a public outcry
اعتراض همگانی

4. The bombing caused an international outcry.
[ترجمه ترگمان]این بمب گذاری موجب اعتراض بین المللی شد
[ترجمه گوگل]بمب گذاری موجب اعتراض بین المللی شد

5. The new tax provoked a public outcry.
[ترجمه ترگمان]این مالیات جدید موجب اعتراض عمومی شده است
[ترجمه گوگل]مالیات جدید موجب اعتراض عمومی شد

6. A public outcry secured her release from detention.
[ترجمه ترگمان]یک فریاد عمومی آزادی وی را از بازداشت به دست آورد
[ترجمه گوگل]یک اعتراض عمومی موجب آزادی او از بازداشت شد

7. The decision prompted an outcry among prominent US campaigners.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم منجر به فریاد برخی از مبارزان برجسته ایالات متحده شد
[ترجمه گوگل]این تصمیم موجب اعتراض در میان فعالان برجسته ایالات متحده شد

8. There was a public outcry about the building of a new airport.
[ترجمه ترگمان]صدای اعتراض عمومی در مورد ساختمان فرودگاه جدید به گوش رسید
[ترجمه گوگل]یک تظاهرات عمومی در مورد ساخت یک فرودگاه جدید وجود داشت

9. There is sure to be a massive outcry against the proposals.
[ترجمه ترگمان]مطمئنا اعتراض عظیمی علیه این پیشنهادها وجود دارد
[ترجمه گوگل]مطمئنا عذاب عظیم علیه پیشنهادات وجود دارد

10. There was a public outcry about the shooting.
[ترجمه ترگمان]فریادهای عمومی در مورد تیراندازی وجود داشت
[ترجمه گوگل]یک تظاهرات عمومی در مورد تیراندازی وجود داشت

11. An outcry went pealing through the night.
[ترجمه ترگمان]در تمام شب فریاد و فریاد به گوش رسید
[ترجمه گوگل]یک حادثه ای از شب به خواب رفته بود

12. The government was afraid of a public outcry.
[ترجمه ترگمان]دولت از فریاد عمومی می ترسید
[ترجمه گوگل]دولت از تظاهرات عمومی ترسید

13. An increase in taxes produced an outcry from the voters.
[ترجمه ترگمان]افزایش مالیات ها منجر به اعتراض از سوی رای دهندگان شد
[ترجمه گوگل]افزایش مالیات موجب ترس از رای دهندگان شد

14. There was a massive public outcry against the harsh prison sentence.
[ترجمه ترگمان]اعتراض عمومی شدیدی علیه محکومیت شدید زندان وجود داشت
[ترجمه گوگل]اعتراض عامه مردم علیه مجازات سختگیرانه زندان بود

15. There was outcry at the judge's statement.
[ترجمه ترگمان]صدای قاضی به گوش رسید
[ترجمه گوگل]صدای اعتراض قاضی بود

an outcry of despair

فریاد حاکی از نومیدی


the outcry against cruel treatment of prisoners

اعتراض پر سر و صدا نسبت به رفتار ظالمانه با زندانیان


پیشنهاد کاربران

جنجال، جار و جنجال

مخالفت شدید

a loud cry. Mer

clamor. ibid

اعتراض

هم معنی با protest
اعتراض


کلمات دیگر: