کلمه جو
صفحه اصلی

independently


معنی : سوا، سرخود
معانی دیگر : مستقلا، خودباشانه، به طور ناویخته یا ناوابسته، جداسرانه، بدون وابستگی، مستقلانه، ازادانه، برای خود، پیش خود، بدون منت کشیدن منت از دیگران

انگلیسی به فارسی

به طور مستقل، بدون وابستگی


انگلیسی به انگلیسی

• freely, without dependence on another person or thing

مترادف و متضاد

سوا (قید)
apart, asunder, independently

سرخود (قید)
independently, freely, high-handedly

جملات نمونه

1. independently
مستقلا،خودباشانه،به طور ناویخته یا ناوابسته،جداسرانه،بدون وابستگی

2. The ability to initiate and operate independently.
[ترجمه ترگمان]توانایی آغاز و فعالیت مستقل
[ترجمه گوگل]توانایی شروع و کار مستقل

3. The enquiry must be independently conducted.
[ترجمه ترگمان]تحقیق باید مستقل انجام شود
[ترجمه گوگل]پرس و جو باید مستقل انجام شود

4. The two scientists both made the same discovery independently, at roughly the same time.
[ترجمه ترگمان]هر دوی این دانشمندان به طور مستقل این کشف را به طور مستقل انجام دادند
[ترجمه گوگل]دو دانشمند هر دو همان کشف را به طور مستقل، تقریبا همزمان انجام دادند

5. My limbs seemed to be working independently of each other.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید اعضای بدنم به طور مستقل از هم کار می کنند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید اندام من به طور مستقل از یکدیگر کار می کنند

6. I prefer travelling independently to going on a package holiday.
[ترجمه ترگمان]من ترجیح می دهم به طور مستقل سفر کنم و به تعطیلات بسته ای بروم
[ترجمه گوگل]من ترجیح می دهم به طور مستقل سفر به تعطیلات بسته

7. The two departments work independently of each other.
[ترجمه ترگمان]این دو بخش به طور مستقل از هم کار می کنند
[ترجمه گوگل]دو بخش به طور مستقل از یکدیگر کار می کنند

8. He argued that ideas do not exist independently of the language that expresses them.
[ترجمه ترگمان]او استدلال می کند که ایده ها به طور مستقل از زبان وجود ندارد که آن ها را بیان می کند
[ترجمه گوگل]او استدلال کرد که ایده ها مستقل از زبان که آنها را بیان می کند وجود ندارد

9. Scientists in different countries, working independently of each other, have come up with very similar results.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان در کشورهای مختلف، که مستقل از هم کار می کنند، نتایج مشابهی دارند
[ترجمه گوگل]دانشمندان در کشورهای مختلف، به طور مستقل از یکدیگر کار می کنند، نتایج بسیار مشابهی را به دست آورده اند

10. The two departments operate independently of each other.
[ترجمه ترگمان]این دو بخش مستقل از یکدیگر عمل می کنند
[ترجمه گوگل]دو بخش به طور مستقل از یکدیگر عمل می کنند

11. Older children often like to operate independently.
[ترجمه ترگمان]کودکان بزرگ تر اغلب دوست دارند مستقلا عمل کنند
[ترجمه گوگل]کودکان بزرگتر اغلب دوست به طور مستقل

12. Husbands and wives may be taxed independently/together.
[ترجمه ترگمان]شوهران و شوهران به طور مستقل و مستقل مالیات می گیرند
[ترجمه گوگل]شوهر و زن ممکن است به طور مستقل / با هم مالیات دهند

13. The commission will operate independently of ministers.
[ترجمه ترگمان]این کمیسیون مستقل از وزرا عمل خواهد کرد
[ترجمه گوگل]کمیسیون به طور مستقل از وزرای عمل خواهد کرد

14. The student union is run independently of college authorities.
[ترجمه ترگمان]اتحادیه دانش آموزان مستقل از مقامات دانشگاهی اداره می شود
[ترجمه گوگل]اتحادیه دانشجویی مستقل از مقامات کالج است

15. Most elderly people prefer to live independently if they can.
[ترجمه ترگمان]بیشتر افراد مسن ترجیح می دهند که به طور مستقل زندگی کنند
[ترجمه گوگل]اکثر افراد مسن ترجیح می دهند در صورتی که بتوانند به طور مستقل زندگی می کنند

پیشنهاد کاربران

خودسرانه

آزادانه، بدون وابستگی به شخص یا چیز دیگری، بطور مستقل

بدون در نظر گرفتن حواشی، جدا از سایر مسائل

جدا جدا

ازادانه
بدون وابستگی

صرفنظر

مستقل

بطور مستقل، خودسرانه، ازادانه

بی منت


کلمات دیگر: