کلمه جو
صفحه اصلی

peaceful


معنی : ارام، ملایم، مسالمت امیز، صلح امیز
معانی دیگر : صلح جو، آرامش طلب، آشتی گرای، در صلح و صفا، راحت و آسوده، بی سرو صدا و مزاحمت، بی دردسر، (جا) دنج، مسالمت آمیز، آشتی جویانه، وابسته به دوران صلح، آشتی آمیز

انگلیسی به فارسی

مسالمت آمیز، ارام، صلح آمیز


صلح آمیز، صلح امیز، مسالمت امیز، ارام، ملایم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: peacefully (adj.), peacefulness (n.)
(1) تعریف: tranquil; quiet.
مترادف: calm, halcyon, pacific, quiet, restful, serene, tranquil
متضاد: agitated, disorderly, noisy, rowdy, stormy, tempestuous, tumultuous, turbulent
مشابه: composed, placid

- The sleeping baby looked peaceful.
[ترجمه Miss.Raya] کودکی که خواب بود آرام به نظر می رسید
[ترجمه jung kook] کودک خوابیده آرام به نظر میرسید
[ترجمه Elyer] نوزاد در حال خواب ارام به نظر می رسید
[ترجمه Kim teahyung bts🙂] چهره کودکی که در حال خواب بود ارام به نظر میرسید
[ترجمه ترگمان] کودک خفته به نظر آرام می آمد
[ترجمه گوگل] کودک خواب آرام بود
- The terrible wind had died down and all was peaceful again.
[ترجمه ترگمان] باد وحشتناک فروکش کرده بود و همه چیز دوباره آرام بود
[ترجمه گوگل] باد وحشتناکی رفته بود و همه دوباره مسالمت آمیز بود

(2) تعریف: free from war or hostility.
متضاد: aggressive, belligerent, hostile, turbulent
مشابه: calm, pacific, quiet, serene

- The people had only five peaceful years before war broke out again.
[ترجمه پارسا میریوسفی] مردم فقط پنج سال صلح آمیز ( آرام، ملایم ) داشتند قبل از اینکه جنگ دوباره آغاز شد
[ترجمه ترگمان] مردم فقط پنج سال پیش از جنگ بودند و جنگ دوباره آغاز شد
[ترجمه گوگل] مردم قبل از اینکه دوباره جنگ را آغاز کنند، تنها پنج سال صلح آمیز داشتند

• peace-loving, nonviolent; calm, tranquil; quiet
if a place or time is peaceful, it is quiet, calm, and undisturbed.
someone who feels or looks peaceful is calm and not at all worried.
peaceful people are not violent and try to avoid quarrelling or fighting with other people.
a peaceful solution or settlement to a problem is one that results from discussion rather than from violence or armed conflict.

مترادف و متضاد

ارام (صفت)
calm, quiet, silent, imperturbable, moderate, gentle, still, stilly, appeasable, peaceful, placid, tranquil, whist, bland, placable, composed, self-composed, daft, sedate, serene, staid, taciturn, irenic, pacific, peaceable, self-possessed, unruffled, waveless

ملایم (صفت)
good-tempered, easy, calm, quiet, moderate, gentle, meek, soft, peaceful, downy, smooth, benign, mild, bland, clement, sedate, lenient, good-natured, temperate, peaceable

مسالمت امیز (صفت)
peaceful, irenic

صلح امیز (صفت)
peaceful

friendly, serene


Synonyms: all quiet, amicable, at peace, bloodless, calm, collected, composed, constant, easeful, equable, free from strife, gentle, halcyon, harmonious, irenic, level, mellow, neutral, neutralist, nonbelligerent, nonviolent, on friendly terms, on good terms, pacifistic, peaceable, peace-loving, placatory, placid, quiet, restful, smooth, sociable, steady, still, tranquil, undisturbed, unruffled, untroubled, without hostility


Antonyms: clamorous, disturbed, excited, noisy, turbulent, unfriendly, violent


جملات نمونه

1. peaceful coexistance
همزیستی مسالمت آمیز

2. peaceful coexistence
همزیستی مسالمت آمیز

3. peaceful coexistence
همزیستی مسالمت آمیز

4. a peaceful corner where i can read without being disturbed
گوشه ی دنجی که می توانم در آن بدون مزاحمت به قرائت بپردازم

5. everything was peaceful during his watch
در مدت نگهبانی او آرامش کامل برقرار بود.

6. his end was peaceful
مرگ او با آرامش بود.

7. we have only used peaceful tacics
ما فقط از تاکتیک های صلح جویانه استفاده کرده ایم.

8. those rocky shores shelter a peaceful bay
در آن کرانه های پر صخره خلیج با صفایی وجود دارد.

9. let us solve our disputes in a peaceful fashion
بیایید تا اختلافات خود را به روش مسالمت آمیزی حل کنیم.

10. they are still entertaining hopes of a peaceful settlement of the matter
آنان هنوز امید به حل مسالمت آمیز آن مطلب را در سر می پرورانند.

11. I have also forgotten once world, whether a peaceful piece of string sound.
[ترجمه ترگمان]من هم یک بار دنیا را فراموش کرده ام، چه یک تکه موسیقی آرام
[ترجمه گوگل]من نیز یک بار جهان را فراموش کرده ام، یا یک قطعه صلح آمیز از صدای رشته

12. Police opened fire on a peaceful demonstration.
[ترجمه ترگمان]پلیس در یک تظاهرات صلح آمیز آتش گشود
[ترجمه گوگل]پلیس بر روی تظاهرات مسالمت آمیز آتش زد

13. Evening in the country is a very peaceful time.
[ترجمه mohi] شب در روستا بسیار آرامش بخش است .
[ترجمه شهاب] شب در روستا بسیار آرامش بخش است
[ترجمه Mr.One shot] عصر در روستا بسیار آرام بخش است.
[ترجمه ترگمان]عصر در کشور، عصر بسیار آرامی است
[ترجمه گوگل]شب در کشور یک زمان بسیار آرام است

14. I feel quite hopeful that a peaceful solution will be found.
[ترجمه ترگمان]من کاملا امیدوار هستم که یک راه حل صلح آمیز پیدا شود
[ترجمه گوگل]من کاملا امیدوارم که یک راه حل صلح آمیز پیدا شود

15. The aims of the organization are wholly peaceful.
[ترجمه ترگمان]اهداف این سازمان کاملا صلح آمیز است
[ترجمه گوگل]اهداف سازمان کاملا صلح آمیز است

16. They hope for a peaceful settlement of the dispute.
[ترجمه ترگمان]آن ها امیدوارند که به حل مسالمت آمیز مناقشه بپردازند
[ترجمه گوگل]آنها امیدوارند که حل مناقشه مسالمت آمیز را حل کنند

17. It is his fervent hope that a peaceful solution will soon be found.
[ترجمه ترگمان]این امید سوزان اوست که به زودی راه حلی صلح آمیز پیدا خواهد شد
[ترجمه گوگل]امیدوارانه است که به زودی راه حل صلح آمیز پیدا خواهد شد

18. He has attempted to find a peaceful solution to the Ossetian conflict.
[ترجمه ترگمان]او تلاش کرده است که راه حلی صلح آمیز برای درگیری های Ossetian پیدا کند
[ترجمه گوگل]او تلاش کرده است راه حل مسالمت آمیز برای درگیری های اوستیایی پیدا کند

We have only used peaceful tacics.

ما فقط از تاکتیک‌های صلح‌جویانه استفاده کرده‌ایم.


Those rocky shores shelter a peaceful bay.

در آن کرانه‌های پر صخره خلیج باصفایی وجود دارد.


a peaceful corner where I can read without being disturbed

گوشه‌ی دنجی که می‌توانم در آن بدون مزاحمت به قرائت بپردازم


Let us solve our disputes in a peaceful fashion.

بیایید تا اختلافات خود را به روش مسالمت‌آمیزی حل کنیم.


peaceful coexistence

هم‌زیستی مسالمت‌آمیز


پیشنهاد کاربران

دنج


a - tomatoes are less expensive at the rural farm stand
گوجه فرنگی در غرفه کشاورزی روستایی ارزان تر است.

b - Rural areas are not densely populated
مناطق روستایی دارای جمعیت زیاد نیستند.

c - The rural life is much more peaceful than the city one
زندگی روستایی بسیار آرامتر از مناطق شهری است.

Calm and quiet

means calm and quiet

calm &quite


a person that drops litter in a public place

Calm - Quiet

Calm and quuet


به معنی آرام بودن ، امن ، راحت .

ملایم

دلنشین

calm and quiet


Calm and quiet
آروم ، ملایم ، ساکت = )

صلح طلب

Peaceful people

صلح آمیز،
بی سر و صدا و در صلح و صفا

e. g. She lived a very peaceful life

calm and quite
کانون زبان ایران

Peaceful=calm and quite
به معنای آرام و صلح آمیز

Clam or quiet


کلمات دیگر: