کلمه جو
صفحه اصلی

licking


معنی : شلاق زنی، لیس، لیس زنی، بشکل دراوری
معانی دیگر : لیسیدن، لیسش

انگلیسی به فارسی

لیس زنی، لیس، شلاق زنی، بشکل دراوری


لیس زدن، لیس، لیس زنی، شلاق زنی، بشکل دراوری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: (informal) a thrashing or beating, esp. given as punishment.

- His father gave him a licking for breaking the window.
[ترجمه نسیم] پدرش او را به خاطر شکستن پنجره شلاق زد
[ترجمه ترگمان] پدرش دستش را لیس زد که پنجره را بشکند
[ترجمه گوگل] پدرش او را برای شکستن پنجره به لیس زد

(2) تعریف: a setback or defeat.

- Our team took a licking today.
[ترجمه ترگمان] تیم ما امروز لیس زدن
[ترجمه گوگل] تیم ما لیس زدن امروز را انجام داد

• act of licking; beating; whipping; defeat (slang)
if you take a licking, you are heavily defeated in a fight, battle, or competition; an informal word.
a licking is a punishment which involves beating someone several times; an old-fashioned use; an informal word.
see also lick.

مترادف و متضاد

شلاق زنی (اسم)
whipping, lashing, flagellation, licking

لیس (اسم)
lick, licking

لیس زنی (اسم)
licking

بشکل دراوری (اسم)
licking

جملات نمونه

1. flames were licking the logs
شعله های آتش بر هیزم ها زبانه می کشیدند.

2. waves were licking about her feet
موج ها به آهستگی به پایش می خوردند.

3. her father gave her a good licking
پدرش کتک حسابی به او زد.

4. the puppy was frisking its tail and licking my hand
توله سگ دم خود را تکان می داد و دست مرا می لیسید.

5. The steak is so delicious that he's licking his lips.
[ترجمه ترگمان]استیک خیلی خوش مزه است که لب هایش را می لیسید
[ترجمه گوگل]استیک خیلی خوشمزه است که لب هایش را لیس می زند

6. The little boy is licking the ice - cream cone.
[ترجمه ترگمان]پسر کوچولو مخروط cream را لیس می زند
[ترجمه گوگل]پسر کوچک لیسیدن مخروط یخ کرم است

7. The cat sat licking its paws.
[ترجمه ترگمان]گربه روی پنجه هایش نشسته بود
[ترجمه گوگل]گربه سیب را لمس کرد

8. He has an endearing habit of licking his lips when he'snervous.
[ترجمه ترگمان]او عادت بسیار خوبی دارد که لب هایش را لیس بزند
[ترجمه گوگل]او عادت دارد که وقتی لبخند می زند لب هایش را لکه بزند

9. The dog bounded up to me and started licking my hand.
[ترجمه ترگمان]سگ به طرف من آمد و شروع به لیسیدن دستم کرد
[ترجمه گوگل]این سگ به من محدود شد و شروع به من لیس زدن کرد

10. I'm tired of licking envelopes.
[ترجمه ترگمان]از لیس زدن نامه ها خسته شدم
[ترجمه گوگل]من از پاکت نامه لیس زدم خسته شدم

11. The flames were licking out of the door and windows.
[ترجمه ترگمان]شعله های آتش از در و پنجره ها زبانه می کشید
[ترجمه گوگل]شعله های آتش از در و پنجره ها بیرون ریختند

12. The dog sat licking its chops.
[ترجمه ترگمان]سگ نشست و chops را لیس زد
[ترجمه گوگل]سگ سیب را سیراب کرد

13. The waves were licking the seawall.
[ترجمه ترگمان]امواج دیواره ساحلی را می لیسید
[ترجمه گوگل]امواج سیلند را لیس زدند

14. The home team were given a good licking.
[ترجمه ترگمان]تیم خانگی لیسیدن خوبی به آن ها داده شد
[ترجمه گوگل]تیم خانگی به خوبی لیس داده شد

15. The cat was licking its fur.
[ترجمه ترگمان]گربه موی خود را لیس می زد
[ترجمه گوگل]گربه خزه اش را ریخت

پیشنهاد کاربران

لیس زدن

همریشه با لیسیدن


کلمات دیگر: