1. the pensive look in his eyes
نگاه فکورانه ی چشمان او
2. she became pensive
سر به جیب تفکر فرو برد.
3. she was in a pensive mood
او حالت افسرده ای داشت.
4. She became withdrawn and pensive, hardly speaking to anyone.
[ترجمه ترگمان]خاموش شد و متفکر شد، به زحمت با کسی حرف می زد
[ترجمه گوگل]او تبدیل به عقب افتاده و دنج شد، به سختی با کسی صحبت می کرد
5. The woman in this painting has a pensive smile.
[ترجمه ترگمان]زن این نقاشی لبخند pensive دارد
[ترجمه گوگل]زن در این نقاشی لبخند دلپذیر دارد
6. He became so pensive that she didn't like to break into his thought.
[ترجمه ترگمان]به قدری متفکر شد که مایل نبود افکارش را به هم بزند
[ترجمه گوگل]او چنان غم انگیز بود که دوستش نداشت که فکرش را بشکند
7. She looked pensive when she heard the news.
[ترجمه ترگمان]وقتی خبر را شنید، به فکر فرو رفت
[ترجمه گوگل]هنگامی که او خبر را شنید، نگاهش دل انگیز بود
8. He looked suddenly sombre, pensive.
[ترجمه ترگمان]ناگهان متفکر و متفکر به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او به طور ناگهانی نگاه کرد، مشتاق و دلپذیر
9. Suddenly you seem very pensive, Paula.
[ترجمه ترگمان]\"یه دفعه به نظر خیلی ناراحت میای،\" پائولا
[ترجمه گوگل]ناگهان به نظر می رسد پائولا خیلی دنج است
10. The men looked pensive as the carriage approached the final leg of the trip to the big house on the hill.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که کالسکه به آخرین قسمت سفر به سوی خانه بزرگ روی تپه نزدیک می شد، مردها متفکر به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]این مردان به نظر میرسید که حمل و نقل به پای نهایی سفر به خانه بزرگ در تپه نزدیک می شود
11. She appeared pensive and uneasy after the visit.
[ترجمه ترگمان]بعد از ملاقات با او متفکر و متفکر به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]پس از دیدار او ظاهرا غافلگیر شد
12. Some Territorials who were standing near me became pensive.
[ترجمه ترگمان]بعضی از Territorials که نزدیک من ایستاده بودند متفکر به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]بعضی از قلمروهایی که در نزدیکی من ایستاده بودند، غافلگیر شدند
13. For a compulsively pensive person, to be fully alert but free of thought is a form of ecstasy. . . .
[ترجمه ترگمان]برای یک فرد pensive، باید کاملا هوشیار باشد اما عاری از فکر نوعی خلسه است
[ترجمه گوگل]برای یک فرد محتاطانه دنج، به طور کامل هشدار داده می شود، اما بدون تفکر، نوعی اذکار است
14. He kept looking over at her sad, pensive face.
[ترجمه ترگمان]به چهره غمگین و اندیش ناک خود نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او به دنبال چهره غمگین و دنج خود بود
15. He made a pensive sound like a distant bugle.
[ترجمه ترگمان]مثل یک شیپور دور به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او یک صدای غم انگیز را مانند حباب دور ساخته بود
16. She has a pensive, almost sad look about her.
[ترجمه ترگمان]او یک نگاه اندیش ناک و تقریبا غمگین دارد
[ترجمه گوگل]او یک نگاه غم انگیز و تقریبا غم انگیز در مورد او دارد