کلمه جو
صفحه اصلی

visceral


معنی : احشایی
معانی دیگر : فطری، غریزی، ویری، سرشتی، از ته دل، با تمام وجود، درونی، وابسته به امعا و احشا، اندرونه ای، آگنه ای، احشائی، اندرونی

انگلیسی به فارسی

وابسته به امعا و احشا، اندرونهای، احشایی، آگنهای


فطری، غریزی، ویری، سرشتی


از ته دل، با تمام وجود، درونی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: viscerally (adv.)
(1) تعریف: of, concerning, or affecting the viscera.

- The patient complained of visceral pain that was felt as an aching in the lower abdomen.
[ترجمه سهراب] بیمار از درد درونی که در قسمت پایینی شکم احساس میشد ناله میکرد
[ترجمه ترگمان] بیمار از درد امعا و احشا شکایت داشت که به عنوان دردی در شکم lower احساس می شد
[ترجمه گوگل] بیمار از درد احشایی شکایت کرد که احساس درد در شکم کمر بود

(2) تعریف: stemming from instinct or intuition rather than the intellect.
مشابه: brute, instinctive

- The detective tended to act on his visceral responses to information.
[ترجمه ترگمان] کارا گاه تمایل داشت که روی واکنش های احشایی خود به اطلاعات عمل کند
[ترجمه گوگل] کارآگاه تمایل دارد بر روی پاسخ های فوری وی به اطلاعات عمل کند

• of the viscus, of or relating to the viscera, splanchnic, of the entrails; affecting the viscera; (of a feeling) instinctive, not rational, not logical, intuitive

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] شکمی - تعلق داشتن یا قرار گرفته بر روی یا در میان اندام های داخلی یک بدن مثلاً برجستگی شکمی “بخشی از بدن یک نرم تن پشت سر و بالای سر و بالای پاها، که در آن اندام های هاضمه و تولید مثل قرار دارند.

مترادف و متضاد

احشایی (صفت)
splanchnic, visceral

instinctive


Synonyms: accustomed, automatic, congenital, habitual, inborn, ingrained, inherent, innate, instinctual, intrinsic, intuitional, intuitive, knee-jerk, natural, reflex, rooted, second-nature


جملات نمونه

1. a visceral reaction
واکنش فطری

2. intense visceral delight
لذت شدید درونی

3. His approach to acting is visceral rather than intellectual.
[ترجمه ترگمان]رویکرد او برای عمل، احشایی است نه ذهنی
[ترجمه گوگل]رویکرد او به بازیگری، به جای فکری، احمقانه است

4. She had a visceral dislike of all things foreign.
[ترجمه ترگمان]او از همه چیزهایی که بیگانه بود نفرت داشت
[ترجمه گوگل]او تا به حال ناسازگار فشاری از همه چیز خارجی است

5. Seldom before had music possessed such hyper-sensitivity, such visceral intensity, such manic-depressive immediacy.
[ترجمه ترگمان]به ندرت پیش از این، موسیقی دارای چنین حساسیت فوق حساسیت، مانند شدت visceral، چنین شدت depressive - بود
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه ریزه اند موسیقی دارای حساسیت بیش از حد، مانند شدت شدید احشاء، مانند سرقت مانیک-افسردگی

6. It s a visceral, visual and musical experience which, for economic reasons, has become a rarity.
[ترجمه ترگمان]این یک تجربه بصری، بصری و موسیقی است که به دلایل اقتصادی به ندرت اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]این یک تجربه احشایی، بصری و موسیقی است که به دلایل اقتصادی به ندرت تبدیل شده است

7. Similar RNA analysis showed that the visceral isoform was not expressed in 20 day fetal rabbit smooth muscle tissues.
[ترجمه ترگمان]آنالیز RNA مشابهی نشان داد که the احشایی در ۲۰ روز بافت ماهیچه ای بافت نرم، بیان نشده است
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل مشابه RNA نشان داد که ایزوفرم احشایی در 20 روزگی بافت ماهیچه ای صاف خرگوش جنین بیان نشده است

8. It is more a gut feeling-a visceral distrust of foreigners.
[ترجمه ترگمان]این یک احساس باطنی است - یک عدم اعتماد بصری نسبت به خارجی ها
[ترجمه گوگل]این بیشتر احساس گلو است - یک بی اعتقادی احتیاطی خارجی

9. We've seen a strong visceral reaction to the flag-burning issue.
[ترجمه ترگمان]ما یک واکنش احشایی قوی نسبت به مساله سوزاندن پرچم دیدیم
[ترجمه گوگل]ما شاهد یک واکنش شدید احشایی به مسئله پرچم سوختگی هستیم

10. Gastric or other visceral crises with severe pain are sometimes a part of the syndrome.
[ترجمه ترگمان]گرفتگی بینی یا سایر بیماری های احشایی با درد شدید گاهی بخشی از این سندروم است
[ترجمه گوگل]معده یا سایر بحران های داخلی ناشی از درد شدید گاهی اوقات بخشی از این سندرم است

11. The experience supposedly deepened his already visceral anti-Semitism.
[ترجمه ترگمان]این تجربه ظاهرا احساسات ضد یهودی خود را عمیق تر می کرد
[ترجمه گوگل]این تجربه ظاهرا عمیقا خود را ضد یهودیت گرایی محکم کرده است

12. I never overcame a visceral antipathy for the monarchy.
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت بر نفرت امعا و احشا آن سلطنت غلبه نکرده ام
[ترجمه گوگل]من هرگز برای پادشاهی ناتوانی فزونی نیافتم

13. It becomes indelibly graced with his tangy inner voicings and mix of the cerebral and the visceral.
[ترجمه ترگمان]آن به صورت محو نشدنی درونی و ترکیبی از مغز و امعا و احشا درونی او می شود
[ترجمه گوگل]با خراش داخلی درخشان و مخلوطی از مغز و عروق ظاهر می شود

14. Genomic DNA sequencing and mapping of the exon-intron boundaries showed that the visceral isoform was the product of cassette-type alternative splicing.
[ترجمه ترگمان]تعیین توالی DNA و نقشه برداری از محدوده exon - intron نشان داد که لایه امعا و احشا محصول of جایگزین نوع کاست است
[ترجمه گوگل]تعیین توالی ژنومی DNA و ترسیم مرزهای اگزون-آنترون نشان داد که ایزوفرم احشایی محصول اسپلینسیون جایگزین نوع کاستی است

a visceral reaction

واکنش فطری


intense visceral delight

لذت شدید درونی


پیشنهاد کاربران

احشایی

Visceral cleaning : پاک کردن و تمیز کردن گوشت حیوانات ( خالی کردن لاشه حیوان از قسمت های غیر خوراکی مثل معده و روده و . . . )

فطری , درونی

# visceral �fear�
# visceral hatred
# visceral excitement
# His approach to acting is visceral rather than intellectual


کلمات دیگر: