کلمه جو
صفحه اصلی

paranoid


دچار پارانویا، کژپندار، کج خیال، بدگمان، همه دشمن پندار (paranoiac هم می گویند)، وابسته به پارانویا، کژپندارانه، همه دشمن پندارانه (paranoidal هم می گویند)، همهی شاگردان از تو بیزار نیستند!

انگلیسی به فارسی

وابسته به پارانویا، کژپندارانه، همه دشمن پندارانه (Paranoidal هم می‌گویند)


دچار پارانویا، کژپندار، کج خیال، بدگمان، همه دشمن پندار (paranoiac هم می‌گویند)


پارانوئید


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: having or exhibiting an unrealistic suspicion and mistrust of others.

- After his accident, he had paranoid thoughts about other drivers wanting to harm him.
[ترجمه رضایی] بعد از حادثه ای که برایش رخ داد افکار بدگمانانه ای درباره رانندگان دیگه ای که می خواستند به او صدمه برسانند داشت .
[ترجمه ترگمان] بعد از تصادف، افکار مشکوکی درباره رانندگان دیگر داشت که می خواستند به او صدمه بزنند
[ترجمه گوگل] پس از تصادف، او در مورد رانندگان دیگری که مایل به آسیب رساندن به او بودند، افکار پارانوئید داشت

• one who suffers from paranoia, person who suffers from delusions of persecution and distrust of others
of paranoia, characteristic of paranoia
paranoid people are very suspicious, distrustful, and afraid of other people.

جملات نمونه

1. Malcolm got really paranoid, deciding that there was a conspiracy out to get him.
[ترجمه ترگمان]مالکوم خیلی توهم زده بود و تصمیم گرفته بود که یه توطئه برای گرفتنش وجود داشته باشه
[ترجمه گوگل]مالکوم واقعا پارانوئید داشت، تصمیم گرفت که یک توطئه برای او بیاورد

2. She's getting paranoid about what other people think of her.
[ترجمه ترگمان]اون داره درباره چیزی که دیگران بهش فکر می کنن دچار توهم شده
[ترجمه گوگل]او درباره آنچه که دیگران از او می اندیشد پارانوئید می کند

3. I'm not going to get paranoid about it.
[ترجمه Pariya Rahmani] من نمیخوام دربارش بدگمانی کنم
[ترجمه ترگمان]من در این مورد توهم نمی زنم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم در مورد آن پارانویایی کنم

4. He was diagnosed as a paranoid schizophrenic.
[ترجمه ترگمان]او به جنون پارانویایی مبتلا شد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک اسکیزوفرنی پارانوئیدی تشخیص داده شد

5. He started feeling paranoid and was convinced his boss was going to fire him.
[ترجمه ترگمان]اون شروع کرد به احساس paranoid و مطمئن شد که رئیسش داره اخراجش می کنه
[ترجمه گوگل]او شروع به احساس پارانوئید کرد و متقاعد شد که رئیس او قصد دارد او را بسوزاند

6. He was suffering from paranoid delusions and hallucinations.
[ترجمه ترگمان]او از توهمات paranoid و توهم رنج می برد
[ترجمه گوگل]او از توهمات و توهمات پارانوییدی رنج می برد

7. She's getting really paranoid about what other people say about her.
[ترجمه ترگمان]اون داره درباره اون چیزی که مردم راجع بهش می گن paranoid می کنن
[ترجمه گوگل]او واقعا در مورد آنچه که دیگران در مورد او می گویند کاملا پارانویاست

8. He has always been paranoid about his personal security.
[ترجمه ترگمان]اون همیشه در مورد امنیت شخصی اون فکر می کرد
[ترجمه گوگل]او همیشه در مورد امنیت شخصی اش پارانوئید بوده است

9. My father is paranoid about being robbed.
[ترجمه ترگمان]پدرم از اینکه ازم دزدی کنه خیالاتی شده
[ترجمه گوگل]پدرم درباره اینکه دزدیده شده است، پارانوئید است

10. He got so paranoid he decided to leg it.
[ترجمه ترگمان]اونقدر توهم زده بود که تصمیم گرفت پاش رو بگیره
[ترجمه گوگل]او خیلی پارانوئید کرد و تصمیم گرفت آن را بپوشد

11. And the Colonel was so paranoid about losing control over Presley that he never would let Presley tour without him.
[ترجمه ترگمان]سرهنگ در مورد از دست دادن کنترل خود نسبت به پریسلی خیلی بدبین بود و هرگز اجازه نداد که او بدون او به تور ادامه دهد
[ترجمه گوگل]و سرهنگ خیلی ناراحت شد که کنترل پرستی را از دست بدهد که هرگز اجازه سفر پریسلی را بدون او نخواهد داد

12. He accused his estranged wife of being paranoid - but said he felt no ill will toward her.
[ترجمه ترگمان]او همسر estranged را متهم کرد که خیالاتی شده - اما گفت که احساس بدی نسبت به او نخواهد داشت
[ترجمه گوگل]او همسر غریبه خود را متهم کرد که پارینه زده شده است - اما گفت که او احساس خجالت نمیکند

13. They have told prosecutors Kaczynski may suffer from paranoid schizophrenia, a mental disorder that can cause intricate delusions.
[ترجمه ترگمان]آن ها به prosecutors گفته اند که Kaczynski ممکن است از paranoid شیزوفرنی رنج ببرد، یک اختلال روانی که می تواند منجر به delusions پیچیده شود
[ترجمه گوگل]آنها به دادستانان گفته اند که Kaczynski ممکن است از اسکیزوفرنی پارانوئیدی، یک اختلال روانی که می تواند باعث دلگرمی های پیچیده شود، رنج می برد

Don't be so paranoid; not every student hates you!

این‌قدر بدگمان نباش، همه‌ی شاگردان از تو بیزار نیستند!


پیشنهاد کاربران

a person who suspect

خیال برش داشته
توهم زده

ترسیدن ، شوکه شدن ، دچار panic شدن

بدبین

شکاک_مشکوک، شدیدآ بدبین و مشکوک به همه چی در زندگی

توی بازی مافیا هست یعنی کسی که به همه شک داره

ترسو بد گمان

Paranoid صفتِ واژه ی Paranoia میباشد
Paranoid : پِرِ نُید
Paranoia : پِرِ نُ یا

تعریف دیکشنری :
noun
[noncount]
🔴 1 medical : a serious mental illness that causes you to falsely believe that other people are trying to harm you
◀️She was diagnosed with delusional paranoia.

🔴 2 : an unreasonable feeling that people are trying to harm you, do not like you, etc.
◀️I had to admit that my fears were just paranoia.

همه خصم اندیش ، همه خصم پندار


کلمات دیگر: