کلمه جو
صفحه اصلی

premonition


معنی : اخطار، تحذیر، برحذر داشتن، فکر قبلی
معانی دیگر : پیش آگاهی، خبر، دلشوره، (به دل) برات شدن

انگلیسی به فارسی

تحذیر، اخطار، برحذر داشتن، فکر قبلی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: premonitory (adj.)
(1) تعریف: an advance sign or warning; forewarning.
مشابه: harbinger

- Smoke in the weeks before was a premonition of the volcano's eruption.
[ترجمه پاک روان] در چند هفته گذشته، دود خبر از فوران آتشفشان می داد.
[ترجمه ترگمان] در چند هفته گذشته دود فوران آتشفشان بود
[ترجمه گوگل] پیش از این دود از پیشگیری از فوران آتشفشان بود

(2) تعریف: an intuition of a future occurrence; presentiment.
مشابه: foreboding

• advance feeling, presentiment; forewarning; intuitive flash
if you have a premonition, you have a feeling that something is going to happen, often something which is unpleasant.

مترادف و متضاد

اخطار (اسم)
notification, talking to, notice, monition, alarm, warning, alarum, signal, caveat, premonition, prenotion, tip-off

تحذیر (اسم)
warning, determent, premonition, prenotion, prevision

برحذر داشتن (اسم)
premonition

فکر قبلی (اسم)
premonition

feeling that an event is about to occur


Synonyms: apprehension, apprehensiveness, feeling, feeling in bones, foreboding, forewarning, funny feeling, handwriting on wall, hunch, idea, intuition, misgiving, omen, portent, prenotion, presage, presentiment, sign, sinking feeling, suspicion, vibes, vibrations, warning, wind change, winds, winds of change, worriment


جملات نمونه

1. i had a premonition that something bad would happen
به دلم برات شده بود که اتفاق بدی روی خواهد داد.

2. falling leaves gave a premonition of winter
برگهای خزان از زمستان خبر می دادند.

3. Perhaps he had a premonition about what might happen in London.
[ترجمه بهروز مددی] شاید در مورد اینکه چه اتفاقی ممکن است در لندن بیافتد، دلشوره داشت.
[ترجمه ترگمان]شاید او پیش بینی کرده بود که در لندن چه اتفاقی ممکن است بیفتد
[ترجمه گوگل]شاید او در مورد چیزی که ممکن است در لندن اتفاق بیافتد

4. He had a premonition that he would never see her again.
[ترجمه ترگمان]او پیش بینی کرده بود که دیگر هرگز او را نخواهد دید
[ترجمه گوگل]او پیشگویی کرده بود که هرگز او را نخواهد دید

5. When Anne didn't arrive, Paul had a premonition that she was in danger.
[ترجمه ترگمان]وقتی آن نرسیده بود، پل پیش بینی کرده بود که او در خطر است
[ترجمه گوگل]هنگامی که آن وارد نشد، پل پیش بینی کرد که او در معرض خطر است

6. As we approached the house, I had a premonition that something terrible had happened.
[ترجمه ترگمان]وقتی به خانه نزدیک شدیم، اخطار کرده بودم که اتفاق بدی افتاده است
[ترجمه گوگل]همانطور که ما به خانه نزدیک شدیم، پیشقدم بودم که چیزی بدی اتفاق افتاده بود

7. I bet £10 on a horse called Premonition.
[ترجمه ترگمان]شرط می بندم که ۱۰ پوند روی یک اسب به اسم premonition گذاشته شده باشد
[ترجمه گوگل]من 10 پوند را بر روی یک اسب به نام موعظه می گذارم

8. The day before her accident, she had a premonition of danger.
[ترجمه ترگمان]روز قبل از تصادف، او یک اخطار به خطر انداخته بود
[ترجمه گوگل]روز قبل از حادثه او، پیشگویی از خطر بود

9. He had an unshakable premonition that he would die.
[ترجمه ترگمان]پیش خود پیش بینی کرده بود که او خواهد مرد
[ترجمه گوگل]او یک پیشگویی محکم بود که او می میرد

10. I wonder if she had a premonition of her own fate.
[ترجمه ترگمان]نمی دانم آیا او به سرنوشت خود پی برده بود یا نه
[ترجمه گوگل]من تعجب می کنم که آیا او سرنوشت خود را پیشگویی کرده است

11. Even then I had a premonition of danger, of menace.
[ترجمه ترگمان]حتی اون موقع هم یه اخطار به خطر انداختم که تهدید به تهدید به شم
[ترجمه گوگل]حتی پس از آن من پیش بینی خطر، از تهدید

12. It was illogical, but she had a premonition that Officer Hassan's instinct would prove correct.
[ترجمه ترگمان]این غیر منطقی بود، اما پیش بینی کرده بود که غریزه افسر حسن درست است
[ترجمه گوگل]این غیر منطقی بود، اما او پیشگویی کرده بود که غریزه افسران حسن ثابت می شود

13. She had a premonition that she was going to die, and she did so peacefully.
[ترجمه ترگمان]او پیش بینی کرده بود که او خواهد مرد و این کار را با آرامش انجام داد
[ترجمه گوگل]او تا به حال پیش بینی که او می خواهد به مرگ، و او به طرز صلح آمیز بود

14. Pinza started 5-1 joint favourite with Premonition, who had won at Epsom and York earlier in the season.
[ترجمه ترگمان]Pinza ۵ - ۱ مورد علاقه مشترک خود را با premonition آغاز کرد که قبلا در اوایل این فصل در Epsom و یورک به دست آورده بود
[ترجمه گوگل]پینزا 5-1 پیروزی مشترک را با Premonition آغاز کرد، که پیشتر در فصل قبل در Epsom و York پیروز شده بود

15. They commemorated that earlier tragedy with a premonition that it might happen again.
[ترجمه ترگمان]آن ها این تراژدی را با یک اخطار قبلی که ممکن است دوباره تکرار شود را گرامی داشتند
[ترجمه گوگل]آنها این فاجعه زودگذر را با پیشداوری که ممکن است دوباره اتفاق بیافتد، جشن گرفتند

Falling leaves gave a premonition of winter.

برگ‌های خزان از زمستان خبر می‌دادند.


I had a premonition that something bad would happen.

به دلم برات شده بود که اتفاق بدی روی خواهد داد.


پیشنهاد کاربران

حسی ناخوشایند که در شما ایجاد میشود، زمانی که چیزی بد قرار است اتفاق بیفتد

دلشوره
حس شوم

الهام و خیر از آینده
A warning about a future event that comes in advance

القاء

دلشوره به دل انداختن

دلشوره

# I had a premonition that something bad would happen
# She had a premonition that she would never see him again
# He had a premonition that his plane would crash


کلمات دیگر: