درحال ظهور، درحال پدیدار، درحال توسعه، درحال رشد
emerging
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• starting to appear, coming into view; coming to maturity; coming into existence; emergent
جملات نمونه
1. the road emerging from the park
راهی که از میان پارک به چشم می خورد
2. The emerging science of photography was already changing fashions in art.
[ترجمه ترگمان]علم پیدایش عکاسی از قبل در حال تغییر مد در هنر بود
[ترجمه گوگل]علم ظهور عکاسی در حال تغییر در سبک های هنری بود
[ترجمه گوگل]علم ظهور عکاسی در حال تغییر در سبک های هنری بود
3. The world is only slowly emerging from recession.
[ترجمه ترگمان]جهان به کندی از رکود خارج می شود
[ترجمه گوگل]جهان تنها به آرامی از رکود در حال ظهور است
[ترجمه گوگل]جهان تنها به آرامی از رکود در حال ظهور است
4. The 1970s saw the first backlash against the emerging women's movement.
[ترجمه مریم] دهه ۱۹۷۰ اولین واکنش منفی به جنبش زنان را دید
[ترجمه مهسا] دهۀ 1970 شاهد نخستین واکنش شدید نسبت به جنبش درحال ظهور زنان بود
[ترجمه ترگمان]دهه ۱۹۷۰ اولین واکنش شدید علیه جنبش زنان در حال ظهور بود[ترجمه گوگل]دهه 1970 اولین بار در برابر جنبش زنان ظهور دید
5. Operational Research is a newly emerging subject.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات عملیاتی یک موضوع نوظهور است
[ترجمه گوگل]تحقیقات عملیاتی یک موضوع تازه در حال ظهور است
[ترجمه گوگل]تحقیقات عملیاتی یک موضوع تازه در حال ظهور است
6. The picture emerging in reports from the battlefield is one of complete confusion.
[ترجمه ترگمان]تصویری که از جنگ در حال ظهور است یکی از هرج و مرج کامل است
[ترجمه گوگل]تصویر در حال ظهور در گزارش از میدان جنگ یکی از سردرگمی های کامل است
[ترجمه گوگل]تصویر در حال ظهور در گزارش از میدان جنگ یکی از سردرگمی های کامل است
7. A new order seems to be emerging.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که یک دستور جدید در حال ظهور است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد یک نظم جدید در حال ظهور است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد یک نظم جدید در حال ظهور است
8. Two candidates are emerging as contestants for the presidency.
[ترجمه ترگمان]دو نامزد برای ریاست جمهوری در حال پدیدار شدن هستند
[ترجمه گوگل]دو نامزد به عنوان رقیب برای ریاست جمهوری ظاهر می شوند
[ترجمه گوگل]دو نامزد به عنوان رقیب برای ریاست جمهوری ظاهر می شوند
9. A clear split over tactics appears to be emerging between doves and hawks in the party.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که جدایی بین کبوترها و بازها در حزب در حال ظهور است
[ترجمه گوگل]ظاهرا تفکیک واضح میان تاکتیک ها میان کتک و خروس ها در حزب ظاهر می شود
[ترجمه گوگل]ظاهرا تفکیک واضح میان تاکتیک ها میان کتک و خروس ها در حزب ظاهر می شود
10. A grass-roots regionalism appears to be emerging.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که یک regionalism ریشه ای در حال ظهور است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد یک منطقهنویسی عامیانه در حال ظهور است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد یک منطقهنویسی عامیانه در حال ظهور است
11. The author has a vision of an emerging worldwide Christian communion.
[ترجمه ترگمان]نویسنده تصویری از جهان در حال ظهور مسیحی در جهان دارد
[ترجمه گوگل]نویسنده دارای دیدگاهی از کمونیسم مسیحی در حال ظهور است
[ترجمه گوگل]نویسنده دارای دیدگاهی از کمونیسم مسیحی در حال ظهور است
12. The emerging caution over numbers is perhaps only to be expected.
[ترجمه ترگمان]شاید این احتیاط در حال ظهور فقط باید مورد انتظار باشد
[ترجمه گوگل]احتمالات در حال ظهور بر تعداد، احتمالا انتظار می رود
[ترجمه گوگل]احتمالات در حال ظهور بر تعداد، احتمالا انتظار می رود
13. Advanced figures are emerging in multitude in this era of ours.
[ترجمه ترگمان]چهره های پیشرفته در این عصر از کشور ما پدیدار می شوند
[ترجمه گوگل]چهره های پیشرفته در این دوره از ما در حال ظهور هستند
[ترجمه گوگل]چهره های پیشرفته در این دوره از ما در حال ظهور هستند
14. Two main candidates are emerging as contestants for the presidency.
[ترجمه ترگمان]دو نامزد اصلی به عنوان رقابت کنندگان برای ریاست جمهوری در حال پدیدار شدن هستند
[ترجمه گوگل]دو نامزد اصلی به عنوان رقیب برای ریاست جمهوری ظاهر می شود
[ترجمه گوگل]دو نامزد اصلی به عنوان رقیب برای ریاست جمهوری ظاهر می شود
دانشنامه عمومی
پدیدار شدن، در حال ظهور
پیشنهاد کاربران
در آینده ی بسیار نزدیک
در حال بروز
نوظهور
در حال رشد
در حال توسعه
مثال:
emerging importance
اهمیت روز افزون
emerging importance
اهمیت روز افزون
در حال پدیدار شدن
روبه رشد
ظهور
نو پدید
نوظهور و درحال توسعه
( صنعت، نگرانی، فرهنگ یا چیز دیگه که قبلا خبری ازش نبود، الان داره پدیدار می شه و گسترش پیدا می کنه )
( صنعت، نگرانی، فرهنگ یا چیز دیگه که قبلا خبری ازش نبود، الان داره پدیدار می شه و گسترش پیدا می کنه )
درحال ظهور
روبه گسترش، روبه پیدایش، نویافته
در حال نمایش، ددر حال ظهور
درحال شکلگیری
تازه تاسیس
نوظهور
نوپا
نوظهور
نوپا
ظاهرشدنی ( در برابر چیزی که برای آن برنامه ریزی شده )
پدیدآمدنی
سربرآورده
پدیدآمدنی
سربرآورده
کلمات دیگر: