کلمه جو
صفحه اصلی

muffle


معنی : صدا خفه کن، چیزی که صدا را از بین ببرد، دم دهان کسی را گرفتن، چشم بستن، پیچیدن، خاموش کردن
معانی دیگر : (برای گرم نگهداشتن یا نهان سازی یا حفاظت) پتو پیچ کردن، شال پیچ کردن، (برای خفه کردن صدا) دور چیزی را بستن، پوشاندن، پارچه پیچ کردن، لفاف پیچ کردن، (صدا را) خفه کردن، (برخی نشخوار کنندگان مانند خرگوش) لب فرازین و بینی، لوچه ی بالا، (نادر) دور سر کسی را بستن (برای جلوگیری از دیدن و حرف زدن)، چشم و دهان کسی را بستن، (نادر) هر چیزی که برای پوشاندن و گرم کردن یا خفه کردن صدا به کار رود، کوره ی سفالگری بی شعله، ساکت کردن

انگلیسی به فارسی

چیزی که صدا را از بین ببرد، صدا خفه کن، پیچیدن،دم دهان کسی را گرفتن، چشم بستن، خاموش کردن، ساکت کردن


صدا خفه کن، چیزی که صدا را از بین ببرد، چشم بستن، پیچیدن، خاموش کردن، دم دهان کسی را گرفتن


انگلیسی به انگلیسی

• furnace, kiln (art); cover, covering; something that muffles
silence or lessen a sound; cover, wrap; cover oneself, wrap oneself
if something muffles a sound, it makes it quieter and more difficult to hear.

مترادف و متضاد

صدا خفه کن (اسم)
muffler, muffle, silencer

چیزی که صدا را از بین ببرد (اسم)
muffle

دم دهان کسی را گرفتن (فعل)
muffle

چشم بستن (فعل)
blindfold, muffle

پیچیدن (فعل)
envelop, impact, twinge, fake, wind, resonate, tie up, fold, roll, swathe, wrap, muffle, screw, twist, nest, involve, swab, wattle, reverberate, enfold, complicate, furl, convolve, lap, infold, enwrap, tweak, kink, trindle

خاموش کردن (فعل)
snub, out, dumb, stanch, silence, quench, stifle, smother, extinguish, muffle, put out, hush, make silent, slake, snub out, suffocate

suppress, make quiet


Synonyms: conceal, cover, cushion, dampen, deaden, decrease, drown, dull, envelop, gag, hide, hush, mellow, mute, muzzle, put the lid on, quieten, shut down, silence, sit down on, smother, soften, soft-pedal, squelch, stifle, subdue, tone down, wrap


Antonyms: blab, let loose, tell


جملات نمونه

1. the muffle of thunder coming from the other side of the hill
صدای خفه ی رعد که از آن سوی تپه به گوش می رسید.

2. we must muffle all these gossips
ما بایستی همه ی این شایعات را خفه کنیم.

3. the heavy curtains muffle the sound of the street
پرده های سنگین صداهای خیابان را خفه می کند.

4. those arrests were designed to muffle all criticism
آن بازداشت ها برای خاموش کردن هر گونه انتقاد بود.

5. Blake held his handkerchief over the mouthpiece to muffle his voice.
[ترجمه ترگمان]بلیک دستمالش را روی گوشی نگه داشت تا صدایش را خفه کند
[ترجمه گوگل]بلک دستمال خود را روی دهان گذاشت تا صدای او را خفه کند

6. The house's windows are double-glazed to muffle the noise of aircraft.
[ترجمه ترگمان]پنجره های خانه دو جداره هستند تا صدای هواپیما را خفه کنند
[ترجمه گوگل]پنجره های خانه دو لعاب برای سر و صدا سر و صدا از هواپیما است

7. He did his utmost to muffle his feelings.
[ترجمه ترگمان]حداکثر تلاشش را کرد تا احساساتش را خفه کند
[ترجمه گوگل]او تمام تلاش خود را برای غلبه دادن احساساتش انجام داد

8. You'd better muffle up, it's cold outside.
[ترجمه ss] بهتره حسابی شال و کلاه کنی، بیرون هوا سرده.
[ترجمه ترگمان]بهتر است خفه شوی، بیرون هوا سرده
[ترجمه گوگل]شما بهتر است سرفه کنید، در خارج سرد است

9. Muffle up, boys! We need quiet here.
[ترجمه ترگمان]! خفه شید، بچه ها اینجا به آرامش احتیاج داریم
[ترجمه گوگل]خفه شو، پسران! ما اینجا آرام هستیم

10. They might muffle his body and cover his face as they would, but they could not hide Harry Talvace from Aelis.
[ترجمه ترگمان]آن ها ممکن بود بدن او را خفه کنند و صورتش را همان طور که ممکن بود بپوشاند، اما نمی توانست هری را از Aelis پنهان کند
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است بدن خود را مخفی نگه دارند و چهره خود را به عنوان پوشش می دهند، اما آنها نمی توانند هری Talvace از Aelis را پنهان کند

11. Surface characteristics of cokes from thermogravimetric apparatus and muffle burner were described.
[ترجمه ترگمان]مشخصات سطحی cokes از دستگاه thermogravimetric و burner آن توضیح داده شد
[ترجمه گوگل]خصوصیات سطحی کوک ها از دستگاه ترموگرافیمتری و سوزن خنک کننده توضیح داده شده است

12. The link conveyor type heat treating furnace without muffle is a new developed furnace in China.
[ترجمه ترگمان]نوار انتقال حرارت جابجایی داغ کوره را بدون خفه کردن یک کوره در حال توسعه جدید در چین انجام می دهد
[ترجمه گوگل]کوره های حرارتی بدون کولر بدون کولر، یک کوره پیشرفته جدید در چین است

13. She knows how to muffle herself up well.
[ترجمه ترگمان]اون می دونه چجوری خودش رو خفه کنه
[ترجمه گوگل]او می داند چگونه خود را به خوبی مخفی نگه دارد

14. Results The difference of temperature of the muffle oven was proportio. . .
[ترجمه ترگمان]نتایج تفاوت دمای یک فر آشپزخانه proportio است
[ترجمه گوگل]نتایج: تفاوت دمای اجاق گاز سوپاپ نسبتا معنی دار بود

15. My blossom - printed pillow does little to muffle my mother's screams.
[ترجمه ترگمان]بالش پرینت شده من خیلی کم می شه تا صدای جیغ مادرم رو خفه کنه
[ترجمه گوگل]شکوفه من - بالش چاپ شده کوچک می شود تا صدای فریاد مادرم را خفه کند

The weather was cold and we were all muffled up in scarves.

هوا سرد بود و ما همه شال گردن پیچیده بودیم.


Dark, heavy curtains muffled the windows.

پرده‌های تیره‌رنگ و سنگین پنجره‌ها را پوشانده بود.


The heavy curtains muffle the sound of the street.

پرده‌های سنگین صداهای خیابان را خفه می‌کند.


We must muffle all these gossips.

ما بایستی همه‌ی این شایعات را خفه کنیم.


Those arrests were designed to muffle all criticism.

آن بازداشت‌ها برای خاموش‌کردن هرگونه انتقاد بود.


The muffle of thunder coming from the other side of the hill.

صدای خفه‌ی رعد که از آن سوی تپه به گوش می‌رسید.


پیشنهاد کاربران

گنگ

شدت، وضوح و یا شفافیت چیزی را کم کردن

Cambridge:
to make something less strong or clear


کلمات دیگر: