کلمه جو
صفحه اصلی

chiefly


معنی : بطور عمده، مخصوصا
معانی دیگر : به طور عمده، کلا، اصلا، عمدتا، بیشتر(ین)، رئیس مانند، سالارسان، سالاری، سردستگی

انگلیسی به فارسی

عمدتا، بطور عمده، مخصوصا


به‌خصوص، به‌طور عمده


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: principally.
مترادف: mainly, primarily, principally
مشابه: especially, essentially, generally, largely, particularly

(2) تعریف: mainly; mostly.
مترادف: generally, largely, mainly, mostly, on the whole, usually
مشابه: especially, for the most part, in the main, primarily

- His diet is plain, consisting chiefly of bread, milk, and cheese.
[ترجمه ترگمان] رژیم غذایی او ساده است و عمدتا شامل نان، شیر و پنیر می شود
[ترجمه گوگل] رژیم غذایی او ساده است، عمدتا شامل نان، شیر و پنیر است
- She is remembered chiefly for her contributions to nuclear physics.
[ترجمه امیرمهدی صفدری] اغلب او را بخاطر فعالیت هایش در فیزیک هسته به خاطر می آورند.
[ترجمه ترگمان] او بیشتر به خاطر سهم خود در فیزیک هسته ای به خاطر می آورد
[ترجمه گوگل] او عمدتا برای کمک های او به فیزیک هسته ای به یاد می آید

• mainly, primarily
you use chiefly to indicate the most important cause or feature of something.
if something is done chiefly in a particular way or place, it is done mainly in that way or place.

مترادف و متضاد

بطور عمده (قید)
chiefly

مخصوصا (قید)
chiefly, specially

most importantly


Synonyms: above all, especially, essentially, in general, in the first place, in the main, largely, mainly, mostly, on the whole, overall, predominantly, primarily, principally, usually


Antonyms: unimportantly


جملات نمونه

1. a chiefly rank
رتبه ی سالار

2. he was chiefly interested in buying rugs
او بیشتر مشتاق خریدن فرش بود.

3. syphilis infection is chiefly venereal
ابتلای به سفلیس بیشتر مقاربتی است.

4. The horizon of life is broadened chiefly by the enlargement of the heart.
[ترجمه ترگمان]افق زندگی بیشتر به واسطه بزرگ شدن قلب گسترش می یابد
[ترجمه گوگل]افق زندگی عمدتا توسط بزرگ شدن قلب گسترش می یابد

5. Tea is raised chiefly in China, Japan and India.
[ترجمه ترگمان]چای عمدتا در چین، ژاپن و هند یافت می شود
[ترجمه گوگل]چای به طور عمده در چین، ژاپن و هند مطرح می شود

6. The work consists chiefly of interviewing the public.
[ترجمه ترگمان]کار عمدتا شامل مصاحبه با مردم است
[ترجمه گوگل]این کار عمدتا مصاحبه با عموم است

7. Chiefly the mold of a man's fortune is in his own hands.
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، قالب ثروت یک مرد در دست خودش است
[ترجمه گوگل]به طور کلی، شکل از ثروت انسان در دستان خود است

8. Bread is chiefly made of flour.
[ترجمه ترگمان]نان عمدتا از آرد تشکیل شده است
[ترجمه گوگل]نان عمدتا از آرد ساخته شده است

9. He joined the consular service, chiefly because this was one of the few job vacancies.
[ترجمه ترگمان]او به خدمت کنسولی پیوست، بیشتر به این دلیل که این یکی از معدود فرصت های شغلی بود
[ترجمه گوگل]او به خدمت کنسولگری پیوست، عمدتا به این دلیل که یکی از کمبود های شغلی بود

10. He kept animals, chiefly cattle, with some pigs.
[ترجمه ترگمان]حیوانات را بیشتر نگه می داشت، بیشتر گاوها را، با یک خوک
[ترجمه گوگل]او حیوانات، به ویژه گاوها، با بعضی از خوک ها نگهداری کرد

11. We're packed out and again chiefly to young people.
[ترجمه ترگمان]بار دیگر جمع شدیم و بیشتر به جوان ها نزدیک تر می شویم
[ترجمه گوگل]ما بسته و دوباره به طور عمده به جوانان

12. He's travelled widely, chiefly in Africa and Asia.
[ترجمه ترگمان]او به طور گسترده، عمدتا در آفریقا و آسیا سفر کرده است
[ترجمه گوگل]او به طور گسترده ای سفر می کند، عمدتا در آفریقا و آسیا

13. The tumultuous Cultural Revolution was chiefly responsible for the searing desire for change in China.
[ترجمه ترگمان]انقلاب فرهنگی آشفته عمدتا مسئول آرزوی searing برای تغییر در چین بود
[ترجمه گوگل]انقلاب فرهنگی پر سر و صدایی عمدتا مسئول تمایل به تغییر در چین بود

14. Chiefly, I ask you to remember to write to your elderly mother.
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، از شما می خواهم به یاد داشته باشید که به مادر مسن خود نامه بنویسید
[ترجمه گوگل]به طور عمده، از شما می خواهم به یاد داشته باشید که به مادر مسن شما بنویسید

15. The accident happened chiefly because you were careless.
[ترجمه ترگمان]این حادثه عمدتا به خاطر بی توجهی شما اتفاق افتاد
[ترجمه گوگل]این حادثه عمدتا اتفاق افتاد زیرا شما بی دقت بودید

He was chiefly interested in buying rugs.

او بیشتر مشتاق خریدن فرش بود.


a chiefly rank

رتبه‌ی سالار


پیشنهاد کاربران

عمدتا، بیشتر

عمدتا، بیشتر، مخصوصا

mainly


کلمات دیگر: