کلمه جو
صفحه اصلی

commercialize


معنی : بصورت تجارتی دراوردن، جنبه تجارتی دادن به
معانی دیگر : (تداعی منفی) جنبه سود جویی دادن به، پولی و مادی کردن، سود گرای کردن، (انگلیس: commercialise) به صورت تجارتی و انتفاعی در آوردن، جنبه ی بازرگانی دادن به، به روش بازرگانی اداره کردن

انگلیسی به فارسی

به‌صورت تجارتی درآوردن، جنبه تجارتی دادن به


تجاری سازی، بصورت تجارتی دراوردن، جنبه تجارتی دادن به


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: commercializes, commercializing, commercialized
• : تعریف: to make into a commercial enterprise something that is not necessarily commercial in nature.

- Our society has commercialized Christmas.
[ترجمه ترگمان] جامعه ما کریسمس را تبلیغ کرده است
[ترجمه گوگل] جامعه ما کریسمس را تجاری کرده است

• make commercial; exploit something for financial profit; reduce in quality for more profit (also commercialise)

مترادف و متضاد

بصورت تجارتی دراوردن (فعل)
commercialize

جنبه تجارتی دادن به (فعل)
commercialize

prepare for saleability


Synonyms: advertise, cheapen, degrade, depreciate, develop as business, lessen, lower, make bring returns, make marketable, make pay, make profitable, make saleable, market, sell


جملات نمونه

1. It's a pity Christmas has become so commercialized.
[ترجمه ترگمان]حیف که کریسمس این قدر commercialized
[ترجمه گوگل]این ترس کریسمس تبدیل شده است تا تجاری شده است

2. Their music has become very commercialized in recent years.
[ترجمه ترگمان]موسیقی آن ها در سال های اخیر بسیار تجاری شده است
[ترجمه گوگل]موسیقی آنها در سال های اخیر بسیار تجاری شده است

3. Christmas is far too commercialized now.
[ترجمه ترگمان] کریسمس دیگه خیلی commercialized
[ترجمه گوگل]کریسمس اکنون بیش از حد تجاری شده است

4. Rock'n'roll has become so commercialized and safe since punk.
[ترجمه ترگمان]راک اند رول از زمان پانک انقدر تجارتی و امن شده است
[ترجمه گوگل]Rock'n'roll از پانک تا تجاری شدن و ایمن شده است

5. Sport has become much more commercialized in recent years.
[ترجمه ترگمان]ورزش در سال های اخیر بسیار more شده است
[ترجمه گوگل]ورزش در سال های اخیر بسیار تجربی شده است

6. It isn't wise to commercialize sport.
[ترجمه ترگمان]این کار عاقلانه نیست که ورزش کنیم
[ترجمه گوگل]عاقلانه نیست که ورزش را تجاری سازیم

7. Some space launches will be commercialized to help pay for more space research.
[ترجمه ترگمان]برخی پرتاب فضایی برای کمک به پرداخت هزینه برای تحقیقات فضایی بیشتر تجاری خواهند شد
[ترجمه گوگل]برخی از فضانوردان برای کمک به پرداخت هزینه بیشتر برای تحقیقات فضایی تجاری می شوند

8. Baseball has been commercialized in America.
[ترجمه ترگمان]بیسبال در آمریکا تجاری شده است
[ترجمه گوگل]بیسبال در آمریکا تجاری شده است

9. Christmas has become so commercialized.
[ترجمه ترگمان]کریسمس خیلی تجاری شده است
[ترجمه گوگل]کریسمس تبدیل شده است تا تجاری شده است

10. Some space launches will be commercialized in order to help pay for more space research.
[ترجمه ترگمان]برخی پرتاب فضا به منظور کمک به پرداخت برای تحقیقات فضایی بیشتر تجاری خواهند شد
[ترجمه گوگل]برخی از فضانوردها برای کمک به پرداخت هزینه بیشتر برای تحقیقات فضایی به بازار عرضه خواهند شد

11. Federal agencies should commercialize research.
[ترجمه ترگمان]آژانس های فدرال باید تحقیق تجاری را تجارتی کنند
[ترجمه گوگل]آژانس های فدرال باید تحقیقات تجاری کنند

12. Spectator sport may have been partially commercialized but it never became a capitalist leisure enterprise.
[ترجمه ترگمان]این ورزش ممکن است تا حدی تجاری شده باشد اما هرگز به یک شرکت تفریحی سرمایه داری تبدیل نشد
[ترجمه گوگل]ورزش تماشاگر ممکن است تا حدی تجاری شده باشد، اما هرگز به یک سرمایه گذاری در اوقات فراغت تبدیل نمی شود

13. Christmas is getting so commercialized.
[ترجمه ترگمان] کریسمس داره خیلی commercialized میشه
[ترجمه گوگل]کریسمس به گونه ای تجاری شده است

14. Of electronic affairs commercialize run the key is to want change idea.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، تجارتی کردن و تجارتی کردن کلید، نیاز به تغییر ایده است
[ترجمه گوگل]از امور الکترونیک تجاری سازی کلید اصلی این است که می خواهید ایده تغییر را تغییر دهید

We should not let the Olympic Games become further commercialised.

نباید بگذاریم مسابقات المپیک بیش از این جنبه‌ی تجارتی به خود گیرد.


پیشنهاد کاربران

تجاری سازی کردن


کلمات دیگر: