شبح زده، روح زده، (خانه و غیره) دارای ارواح
haunted
شبح زده، روح زده، (خانه و غیره) دارای ارواح
انگلیسی به فارسی
شبح زده، روح زده، (خانه و غیره) دارای ارواح
خالی از سکنه، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: inhabited or visited by ghosts.
- They say this old mansion is haunted.
[ترجمه nnn] انها می گویند این عمارت قدیمی جن زده است
[ترجمه ترگمان] میگن که این عمارت قدیمی تسخیر شده[ترجمه گوگل] آنها می گویند این عمارت قدیمی خالی از سکنه است
- Wouldn't you like to explore a haunted house?
[ترجمه ترگمان] دوست نداری یک خانه جن زده را سیاحت کنی؟
[ترجمه گوگل] آیا نمی خواهید یک خانه خالی از سکنی را کشف کنید؟
[ترجمه گوگل] آیا نمی خواهید یک خانه خالی از سکنی را کشف کنید؟
• (2) تعریف: obsessed or preoccupied, as by an idea, memory, or the like.
- His haunted mind tortured him with its memories of the war.
[ترجمه ترگمان] ذهن haunted او را با خاطرات جنگ شکنجه می داد
[ترجمه گوگل] ذهن خائنانه او او را با یاد خاطرات جنگ شکنجه کرد
[ترجمه گوگل] ذهن خائنانه او او را با یاد خاطرات جنگ شکنجه کرد
• obsessed or terrified in a strange manner; visited or populated as if by ghosts (as a "haunted house")
a haunted building or other place is one where people believe that a ghost regularly appears.
someone who has a haunted expression looks very worried or troubled.
see also haunt.
a haunted building or other place is one where people believe that a ghost regularly appears.
someone who has a haunted expression looks very worried or troubled.
see also haunt.
مترادف و متضاد
frequented
Synonyms: visited by, preyed upon, obsessed
جملات نمونه
1. a haunted castle
کاخ دارای ارواح
2. a haunted house
خانه ی دارای ارواح
3. a soldier haunted by the images of battle
سربازی که خاطرات جنگ او را رنجه می دارد
4. the murderer haunted the scene of his crime
جانی مرتبا به محل جنایت خود سر می زد.
5. he loved and haunted the theater
او تئاتر را دوست داشت و مرتبا به آن می رفت.
6. that terrible question haunted his heart
آن پرسش مهیب دائما به قلبش هجوم می آورد.
7. everywhere she went, lovers haunted that beautiful woman
عشاق دور آن زن زیبا را هر کجا که می رفت می گرفتند.
8. headless horseriders and phantom dogs and haunted houses
اسب سواران بی سر و سگ های تاردیس و خانه های جن زده
9. the river is said to be haunted by certain evil spirits
می گویند رودخانه میعادگاه ارواح خبیثه است.
10. he was afraid of the fatality that haunted his family
از سرنوشت شومی که در تعقیب خانواده ی او بود می ترسید.
11. He was a Vietnam veteran with a haunted mien.
[ترجمه ترگمان]اون یه سرباز کهنه کار جنگ ویتنام بود که یه شبح جن زده شده بود
[ترجمه گوگل]او یک جانباز ویتنام بود
[ترجمه گوگل]او یک جانباز ویتنام بود
12. He'll be haunted by the crash for the rest of his life.
[ترجمه ترگمان]تا آخر عمرش دچار سانحه خواهد شد
[ترجمه گوگل]او برای سقوط به طول عمر خود به دنبال خلع سلاح خواهد بود
[ترجمه گوگل]او برای سقوط به طول عمر خود به دنبال خلع سلاح خواهد بود
13. The village is haunted by the ghosts of the dead children.
[ترجمه ترگمان]این دهکده ارواح بچه های مرده را تسخیر کرده است
[ترجمه گوگل]روستای ارواح کودکان مرده است
[ترجمه گوگل]روستای ارواح کودکان مرده است
14. His parents' obsession with keeping up appearances haunted his childhood.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش به خاطر حفظ ظاهر در دوران کودکی وسواس به خرج می دادند
[ترجمه گوگل]وسواس پدر و مادر او با نگه داشتن ظاهر خالی از سکنه دوران کودکی اش بود
[ترجمه گوگل]وسواس پدر و مادر او با نگه داشتن ظاهر خالی از سکنه دوران کودکی اش بود
15. This room is said to be haunted.
[ترجمه ترگمان] این اتاق گفته شده که تسخیر شده
[ترجمه گوگل]گفته شده است که این اتاق خالی از سکنه است
[ترجمه گوگل]گفته شده است که این اتاق خالی از سکنه است
16. There was a haunted look in his eyes.
[ترجمه ترگمان]در چشمانش حالتی شبح گونه دیده می شد
[ترجمه گوگل]یک نگاه خالی از سکنه در چشم او وجود داشت
[ترجمه گوگل]یک نگاه خالی از سکنه در چشم او وجود داشت
a haunted castle
کاخ دارای ارواح
پیشنهاد کاربران
جن زده، در تصرف جن، مترادف با possessed
تسخیر شده
Inhabited by ghosts
Source:four corners
Source:four corners
خالی از سکنه
ترسیده، نگران، آشفته
غافلگیر
showing signs of worry or anxiety:
haunted eyes
https://dictionary. cambridge. org/
نگران و مضطرب
haunted eyes
https://dictionary. cambridge. org/
نگران و مضطرب
گرفتارِ روح/جن
درگیر روح/جن
گرفتار ، گرفتار شده ، درگیر ، درگیر شده
درگیر روح/جن
گرفتار ، گرفتار شده ، درگیر ، درگیر شده
کلمات دیگر: