کلمه جو
صفحه اصلی

domesticated


(verb transitive) اهلی کردن، رام کردن

انگلیسی به فارسی

اهلی، رام، دست‌آموز


اهل خانه و زندگی


اهلی شده، رام کردن، اهلی کردن


انگلیسی به انگلیسی

• tamed, housebroken, trained; accustomed to life with mankind
domesticated animals are kept on farms and used for work or food.
if someone is domesticated, they willingly do household tasks such as cleaning.
see also domesticate.

جملات نمونه

1. after his marriage, reza became completely domesticated
بعد از ازدواج رضا کاملا اهل خانه و زندگی شد.

2. He is thoroughly domesticated and cooks a delicious chicken casserole.
[ترجمه ترگمان]او به طور کامل اهلی شده است و غذای خوش مزه مرغ درست می کند
[ترجمه گوگل]او به طور کامل اهلی شده و آشپزخانهای خوشمزه مرغ دارد

3. These animals are only partly domesticated.
[ترجمه ترگمان]این حیوانات تا حدودی اهلی شده اند
[ترجمه گوگل]این حیوانات تنها تا حدی از نظر اهلی هستند

4. She was fully domesticated by then,washing the dishes and taking out the garbage.
[ترجمه ترگمان]او در آن زمان به طور کامل اهلی شده بود، ظرف ها را می شوید و زباله ها را بیرون می آورد
[ترجمه گوگل]پس از آن، او به طور کامل اهلی شد، شستن ظروف و اخراج زباله

5. Cows were domesticated to provide us with milk.
[ترجمه ترگمان]گاوها اهلی شده بودند تا ما را با شیر فراهم کنند
[ترجمه گوگل]گاوها برای شیر دادن به ما اهلی شدند

6. The domesticated cat retains its predatory instincts.
[ترجمه ترگمان]گربه اهلی، غرایز predatory خود را حفظ می کند
[ترجمه گوگل]گربه اهلی شده غرایز غارتگر خود را حفظ می کند

7. Cattle were first domesticated in Neolithic times.
[ترجمه ترگمان]گاوها اولین بار در عصر حجر بودند
[ترجمه گوگل]گاوها ابتدا در زمان نوسنگی اهلی شدند

8. Since they had their baby they've both quite domesticated.
[ترجمه ترگمان]از انجایی که آن ها بچه شان را داشتند، هر دوی آن ها کاملا اهلی شده بودند
[ترجمه گوگل]از آنجایی که آنها بچه خود را داشتند، آنها هر دو کاملا اهلی شده بودند

9. He's become a lot more domesticated since his marriage.
[ترجمه ترگمان]او از زمان ازدواجش به کلی اهلی شده است
[ترجمه گوگل]او از زمان ازدواجش بسیار اهلی شده است

10. Ray's very domesticated and even likes baking cakes.
[ترجمه ترگمان]ری خیلی اهلی است و حتی کیک پخت را دوست دارد
[ترجمه گوگل]ری بسیار اهلی و حتی کیک پخت را دوست دارد

11. They've become a lot more domesticated since they got married.
[ترجمه ترگمان]آن ها از زمانی که ازدواج کرده اند، اهلی شده اند
[ترجمه گوگل]آنها از زمانی که ازدواج کرده اند، بسیار اهلی شده اند

12. Dogs were probably the first animals to be domesticated.
[ترجمه ترگمان]سگ ها احتمالا اولین حیواناتی بودند که اهلی می شدند
[ترجمه گوگل]احتمالا سگ ها اولین حیوانات اهلی شده بودند

13. We domesticated the dog to help us with hunting.
[ترجمه ترگمان]ما سگ را اهلی کردیم تا با شکار به ما کمک کند
[ترجمه گوگل]ما سگ داریم که برای شکار کمک می کند

14. Desmond Morris interprets the behaviour of domesticated horses, and reveals it as being much the same as their wild ancestors.
[ترجمه ترگمان]دزموند موریس رفتار اسب ها اهلی را تفسیر می کند و آن را به اندازه نیاکان وحشی خود نشان می دهد
[ترجمه گوگل]دزموند موریس رفتار اسب های اهلی را تفسیر می کند و آن را بسیار شبیه به اجداد وحشی می کند

15. When was the cat first domesticated?
[ترجمه ترگمان]اولین بار گربه کی اهلی شد؟
[ترجمه گوگل]وقتی که گربه اول اهلی شد؟

پیشنهاد کاربران

( برای حیوانات ) رام شده - اهلی شده

دست آموز، مطیع، خانگی

آموزش دیده یا برنامه ریزی شده

domesticated: جانواران خانگی شده " رام شده" اهلی

Domesticated Animals : دام - حیوانات اهلی و رام شده

domesticated ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش )
واژه مصوب: اهلی شده
تعریف: 1. ویژگی جانوری وحشی، اما تربیت شده که بدون هراس از انسان در مناطق مسکونی زندگی می کند 2. ویژگی گونه ای که در گذشته وحشی بوده است، اما اکنون برای رفع نیازهای انسان پرورش داده می شود


کلمات دیگر: