کلمه جو
صفحه اصلی

please


معنی : سرگرم کردن، خوشحال کردن، خشنود ساختن، لطفا، دلپذیر کردن، کیف کردن، خواهشمند است، بفرمایید
معانی دیگر : خواهشمندم، خواهش می کنم، خشنود کردن، خرسند کردن، مشعوف کردن، خوشوقت کردن، راضی کردن، دل خواستن، خوش آمدن، میل کردن، خرسند بودن، خشنود بودن، مشعوف شدن یا بودن، خوشوقت بودن یا شدن

انگلیسی به فارسی

لطفا، خوشحال کردن، دلپذیر کردن، خشنود ساختن، کیف کردن، سرگرم کردن، خواهشمند است، بفرمایید


دلپذیرکردن، خشنود ساختن، کیف کردن، سرگرم کردن،لطفا، خواهشمند است


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pleases, pleasing, pleased
(1) تعریف: to satisfy or give pleasure to; make happy.
مترادف: content, delight, gladden, gratify, satisfy
متضاد: aggravate, annoy, dismay, displease, dissatisfy, distress, exasperate, frustrate, grieve, irk, spite
مشابه: amuse, indulge

- As a waiter, I do my best to please the customers.
[ترجمه پریا] من به عنوان یک پیشخدمت سعی میکنم که مشتری هارو راضی کنم
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک پیشخدمت، من بیش ترین سعی خودمو می کنم که مشتری ها رو راضی کنم
[ترجمه گوگل] به عنوان یک پیشخدمت، من بهترین کار را برای مشتریان دارم
- It pleased her to see the children happy with their gifts.
[ترجمه ترگمان] از دیدن کودکانی که از gifts راضی بودند خوشحال شد
[ترجمه گوگل] او را خوشحال کرد تا فرزندانش را با هدایای خود ببیند
- No matter what he did, he could never please his father.
[ترجمه ترگمان] مهم نبود که چه کرده بود، هرگز نمی توانست پدرش را راضی کند
[ترجمه گوگل] مهم نیست که او چه کار کرد، هرگز نمی توانست پدرش را بپذیرد
- It pleased me that my old friend had finally achieved success.
[ترجمه ترگمان] از اینکه دوست قدیمی ام بالاخره موفق به موفقیت شد، برایم خوشایند بود
[ترجمه گوگل] من خوشحال شدم که دوست قدیمی من در نهایت موفقیت را به دست آورد
- It pleases him when he receives a compliment.
[ترجمه ترگمان] وقتی ازت تعریف می کنه خوشش میاد
[ترجمه گوگل] وقتی او یک تعریف دریافت می کند، او را خوشحال می کند

(2) تعریف: to be the will or wish of.
مشابه: kindly, suit

- If it please the court, we'd like to ask for a recess.
[ترجمه دریا] اگر دادگاه را راضی کنیم، دوست داریم استراحتی بکنیم.
[ترجمه ممدم] دادگاه خوبه ممد نوبه
[ترجمه ترگمان] ، اگه دادگاه رو راضی کنیم میخوایم یه استراحتی بکنیم
[ترجمه گوگل] اگر دادگاه را بپردازید، ما می خواهیم یک فریب بخواهیم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to give satisfaction or pleasure.
مترادف: delight, satisfy
متضاد: annoy, displease
مشابه: charm

- Their wealth will not please forever.
[ترجمه ترگمان] ثروت آن ها تا ابد طول نخواهد کشید
[ترجمه گوگل] ثروت آنها برای همیشه لطفا برایتان نخواهد بود
- The sales clerk was eager to please.
[ترجمه ترگمان] فروشنده دوره گرد مشتاق بود که این کار را بکند
[ترجمه گوگل] کارمند فروش مشتاق بود که لطفا
- His childish clowning no longer pleased.
[ترجمه ترگمان] رفتار کودکانه او دیگر خوشایند نبود
[ترجمه گوگل] دلقک بچه گانه او دیگر خوشحال نیست

(2) تعریف: to wish or like.
مترادف: like, want, will, wish
مشابه: choose, elect, prefer

- He comes and goes as he pleases.
[ترجمه ترگمان] او می آید و هر طور دلش می خواهد می رود
[ترجمه گوگل] او می آید و همانطور که دلش می خواهد
قید ( adverb )
مشتقات: pleasable (adj.), pleaser (n.)
• : تعریف: I beg of you; kindly; if you will (used to intensify or add politeness to a request.)

- Call a doctor, please!
[ترجمه ترگمان] ! زنگ بزن دکتر، خواهش می کنم
[ترجمه گوگل] لطفا با دکتر تماس بگیرید
- Please fill out this form.
[ترجمه ترگمان] لطفا این فرم را پر کنید
[ترجمه گوگل] لطفا این فرم را پر کنید
- Could you please set the table?
[ترجمه ترگمان] میشه لطفا میز رو بذاری؟
[ترجمه گوگل] آیا می توانید جدول را تنظیم کنید؟

• satisfy a desire; cause pleasure, give pleasure
if you would be so kind
you say please to show politeness when you ask someone to do something or ask them for something.
you use please when you are accepting something politely.
if someone or something pleases you, they make you feel happy and satisfied.
you use please in phrases such as `as she pleases' and `whatever you please' to indicate that someone can do or have whatever they want.
you say `please yourself' to indicate in a rude way that you do not mind or care whether the person you are talking to does a particular thing or not; an informal expression.
see also pleased, pleasing.

مترادف و متضاد

Antonyms: be unwilling, deny, refuse


سرگرم کردن (فعل)
amuse, entertain, inveigle, occupy, make tipsy, please

خوشحال کردن (فعل)
please, joy, gladden, make happy, make glad

خشنود ساختن (فعل)
please, satisfy, gladden

لطفا (فعل)
please

دلپذیر کردن (فعل)
please

کیف کردن (فعل)
please

خواهشمند است (قید)
please

بفرمایید (قید)
please

delight, make happy


Synonyms: amuse, charm, cheer, content, enchant, entertain, fill the bill, gladden, go over big, grab, gratify, hit the spot, humor, indulge, kill, make the grade, overjoy, satisfy, score, suit, sweep off feet, tickle, tickle pink, titillate, turn on, wow


Antonyms: anger, annoy, depress, displease, disturb, upset, worry


will, elect to do


Synonyms: be inclined, choose, command, demand, desire, like, opt, prefer, see fit, want, wish


جملات نمونه

1. please accept my apologies
لطفا مراتب عذرخواهی مرا بپذیرید.

2. please accept my condolences
لطفا (مراتب) تسلیت مرا بپذیرید.

3. please accept my heartfelt condolences
(خواهشمندم) مراتب تسلیت صمیمانه ی مرا بپذیرید.

4. please accept my humble apology
لطفا پوزش فروتنانه ی مرا بپذیرید.

5. please accept my regrets
خواهشمندم پوزش مرا بپذیرید.

6. please act carefully
لطفا محتاطانه عمل کنید.

7. please address your questions to the platform
لطفا اظهارات خود را به سخنران خطاب بفرمایید.

8. please address your remarks to the bench
لطفا دادگاه را مخاطب قرار دهید.

9. please allow for the differences in their ages too
لطفا فرق سنی آنها را هم در نظر بگیرید.

10. please allow us to listen
لطفا بگذارید گوش بدهیم.

11. please answer at your earliest convenience
لطفا در اولین فرصت پاسخ بدهید.

12. please answer my question
لطفا به پرسش من پاسخ بدهید.

13. please approach the desk
لطفا جلوی میز بیایید.

14. please arrange to have a taxi bring us from the airport
لطفا ترتیبی دهید که یک تاکسی مارا از فرودگاه بیاورد.

15. please assist the old lady in climbing the stairs
لطفا پیرزن را در بالا رفتن از پلکان کمک کنید.

16. please attach your signature here
لطفا اینجا را امضا کنید.

17. please be open with me!
لطفا با من رو راست باش !

18. please be quiet!
لطفا صدا نکنید!

19. please be ruled by me and don't buy that house
خواهش می کنم به حرفم گوش بده و آن خانه را نخر.

20. please bear with me as i explain
لطفا صبر کنید تا توضیح بدهم.

21. please buckle your seat belts
لطفا کمربندهای ایمنی خود را ببندید.

22. please call me at six a. m.
لطفا ساعت شش صبح مرا صدا بزنید.

23. please charge the cost to my account
لطفا هزینه را به حسابم بگذارید.

24. please check to see if the guests have come!
لطفا ببین آیا مهمان ها آمده اند یا نه !

25. please come to the point!
لطفا حرف اصلی خود را بزنید!

26. please complete this form
لطفا این پرسشنامه را پر کنید.

27. please disregard what he says, he is drunk
لطفا به حرف هایش اعتنا نکنید،او مست است.

28. please do me the favor of not smoking here
خواهش می کنم لطف کرده و از سیگار کشیدن در اینجا خودداری کنید.

29. please do not flush sanitary napkins down the toilet
لطفا از انداختن نوار بهداشتی در مستراح خودداری کنید.

30. please do not trample on the flowers
لطفا گل ها را لگد نکنید.

31. please don't be so formal
خواهش می کنم این قدر رودربایستی نکنید.

32. please don't bother; we won't stay more than a few minutes
لطفا زحمت نکشید; ما چند دقیقه ای بیشتر نخواهیم ماند.

33. please don't bring any children
لطفا از آوردن بچه خودداری فرمایید.

34. please don't distress yourself!
خواهش می کنم دلواپس نشوید! (نگران نباشید!)

35. please don't disturb yourself
خواهش می کنم خود را ناراحت نکنید.

36. please don't duck me, i have an earache
خواهش می کنم مرا غوطه ندهید گوش درد دارم.

37. please don't honk your horn near the hospital!
لطفا در نزدیکی بیمارستان بوق نزنید!

38. please don't make any noise; the baby is sleeping
لطفا سر و صدا نکنید،بچه خواب است.

39. please don't make free with my cigaretts
لطفا سیگارهای مرا مال خود ندانید (برندارید).

40. please don't park your car here
لطفا اتومبیل خود را در اینجا پارک نکنید.

41. please don't quote what i said
لطفا آنچه را که گفتم بازگو نکن.

42. please don't speak further
لطفا بیش از این صحبت نکنید.

43. please don't speak loudly!
خواهش می کنم بلند حرف نزنید!

44. please don't touch!
لطفا دست نزنید!

45. please enclose your picture too
عکس خود را هم پیوست بفرمایید.

46. please fill in the blanks on this form
لطفا جاهای خالی این درخواستنامه را پر کنید.

47. please follow me
لطفا دنبال من بیایید.

48. please follow me!
لطفا دنبال من بیایید!

49. please follow the direction of the arrow
لطفا در جهت پیکان (فلش) حرکت کنید.

50. please forward our letters to our new address
لطفا نامه های ما را به آدرس جدیدمان بفرستید.

51. please give me (notes of) larger denomi- nations
لطفا اسکناس های درشت تر بدهید.

52. please give me a glass of water
لطفا یک لیوان آب به من بدهید.

53. please give me some water
لطفا یک قدری آب به من بدهید.

54. please give some background information on yourself
لطفا سوابق خود را ذکر کنید.

55. please give them my excuses
لطفا از سوی من از آنها پوزش بخواه.

56. please have another apple
بفرمایید یک سیب دیگر میل کنید.

57. please have some tea
چای میل بفرمایید.

58. please hear him out!
لطفا بگذارید حرفش را بزند!

59. please hear what i have to say!
لطفا به حرفهایم گوش بدهید!

60. please help me, i've lost my way
لطفا به من کمک کنید،راه خود را گم کرده ام.

61. please introduce me to your friend
لطفا مرا به دوست خود معرفی کنید.

62. please keep my chair until i get back from the bathroom
لطفا صندلی مرا نگهدارید تا از دستشویی برگردم.

63. please keep the change!
پول خرد مال خودتان !

64. please leave your message after the tone
لطفا پس از تک زنگ پیام خود را بگویید.

65. please let's keep this among ourselves
لطفا این موضوع بین خودمان بماند.

66. please lie on this couch
لطفا روی این تخت دراز بکشید.

67. please lower your voice
لطفا آهسته صحبت کنید.

68. please make yourself comfortable!
لطفا راحت باشید!،منزل خودتان است !

69. please note that this bill must be paid within ten days
لطفا توجه بفرمایید که این صورت حساب باید ده روزه پرداخت شود.

70. please notify us of your change of address
لطفا تغییر نشانی خود را به آگاهی ما برسانید.

I am very pleased to meet you.

از ملاقات شما خیلی خوش‌وقتم.


please, don't smoke!

خواهشمندم سیگار نکشید!


Please don't bring any children.

لطفاً از آوردن بچه خودداری فرمایید.


please don't speak loudly!

خواهش می‌کنم بلند حرف نزنید!


please follow me!

لطفاً دنبال من بیایید!


Please give me some water.

لطفاً یک قدری آب به من بدهید.


Please sit down.

بفرمایید بنشینید.


Please have some tea.

چای میل بفرمایید.


hello, can I speak to Ahmad, please?

الو، ممکن است با احمد صحبت کنم؟


We aim to please our customers.

هدف ما خشنود کردن مشتریان است.


The gift pleased her very much.

هدیه خیلی او را خشنود کرد.


Nothing I do pleases my wife.

هرکاری می‌کنم باز زنم ناراضی است.


It pleased him to remain.

دلش خواست بماند.


He does what he pleases.

او هر کاری دلش بخواهد می‌کند.


Eat what you please.

هر چه میل داری بخور.


What pleases me most is your satisfaction.

آنچه مرا از همه بیشتر خرسند می‌کند رضایتمندی شماست.


اصطلاحات

if you please

اگر بخواهید، اگر دلتان بخواهد، اگر اجازه بدهید


please God

1- ان‌شاءالله، اگر خدا بخواهد 2- خدایا


please oneself

به دلخواه خود عمل کردن


پیشنهاد کاربران

لطفا, خواهش میکنم…

بی خیال ( به صورت اصطلاح استفاده می گردد )

🌻💐🌱🌲
میلاد حضرت معصومه ( س ) مبارک باد
تقاضا کردن ، خواستن ازطرف مقابل

`Happy girs day`
دخترای گل روزتون مبارک.
لطفاً، خواهشاً، خواهش.

التماس

راضی شدن

Please accept this check sheet and drop us a shrine
لطف کن این برگه چک را قبول کن و شرتو از ما کم کن
لطفا این برگه چک را بپذیرید و یک زیارتگاه را به ما بدهد

So please do not upset me

خشنود ساختن

راضی کردن

she was pleased with herself
او از خودش راضی بود 🚥🚥🚥

Plea
به کلمه معنی تقاضا و خواهش میده

please خواهش

Appeal

التماس و درخواست

Complacent از خود راضی


Pleasure

لذت بخش بودن

خواهش می کنم


لطفاً خواهش کردن

?Could we have the menu, please
ترجمه ی اینجانب: لطف می کنید منو رو بیاورید؟


خوب

دل خواستن، خوش آمدن، میل کردن،

حظ کردن یا حظ بردن

خوش آمدن، لذت بخشیدن ( The coffee pleased me a lot. ) ( قهوه خیلی به من لذت بخشید ( یا چسبید ) ، از این قهوه خیلی خوش ـم آمد )

فعل please به معنای خشنود کردن
فعل please در مفهوم خشنود کردن اشاره دارد به خوشحال کردن کسی با چیزی یا عملی و یا موجب شادی کسی شدن و لبخند بر لب او آوردن. مثال:
. i only got married to please my parents ( من فقط برای خشنود کردن پدر و مادرم ازدواج کردم. )

حرف ندای please به معنای لطفا و خواهشا
معادل فارسی حرف ندای please لطفا و خواهشا است.
- برای درخواست مودبانه و دستور مودبانه. مثال:
. close the door, please ( لطفا در را ببند. )
?please could i leave early today ( خواهشا می توانم امروز زود بروم؟ )
- برای افزودن تاکید بر یک درخواست یا گفته. مثال:
. please don't leave me here alone ( لطفا مرا اینجا تنها نگذار. )
- برای پذیرش مودبانه یک درخواست. مثال:
‘. would you like some help?’ ‘yes, please’ ( کمک می خواهی؟ بله، لطفا. )

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: