کلمه جو
صفحه اصلی

pick up the pieces


زمین را شکستی، اردهاراریختی

پیشنهاد کاربران

جفت جور شدن کارها

جمع وجور کردن اشاره به فرد

مسئولیت پذیرفتن

درست کردن مجدد آن جو دوستانه. به عبارتی آب ریخته را نمی توان جمع کرد

مسئولیت کاری را قبول کردن، یک قسمت از کار را گرفتن ( =take responsibility )

به وضع عادی برگشتن

احیا کردن چیزی
روبراه کردن اوضاع بهم ریخته
Restore sb's life or situation

Re_establish a friendly atmosphere

try to return to normal


کلمات دیگر: