زمین را شکستی، اردهاراریختی
pick up the pieces
زمین را شکستی، اردهاراریختی
پیشنهاد کاربران
جفت جور شدن کارها
جمع وجور کردن اشاره به فرد
مسئولیت پذیرفتن
درست کردن مجدد آن جو دوستانه. به عبارتی آب ریخته را نمی توان جمع کرد
مسئولیت کاری را قبول کردن، یک قسمت از کار را گرفتن ( =take responsibility )
به وضع عادی برگشتن
احیا کردن چیزی
روبراه کردن اوضاع بهم ریخته
Restore sb's life or situation
روبراه کردن اوضاع بهم ریخته
Restore sb's life or situation
Re_establish a friendly atmosphere
try to return to normal
کلمات دیگر: