کلمه جو
صفحه اصلی

tinker


معنی : وصال، بند زن، وصلهکاری، سرهم بندی کردن، تعمیر کردن، بند زدن
معانی دیگر : بد تعمیر کردن، شورتی گری کردن، ناشیگری کردن، ور رفتن، (سابقا) تعمیر کننده ی سیار دیگ و ظرف، سفیدگر، تعمیر کار، همه فن حریف، کارگر غیر فنی یا دست و پا چلفتی، فعله، عمله، شاگرد خانه، مخبط، اشتباه کار، سرهم بند کن، سفیدگری کردن

انگلیسی به فارسی

بند زن، وصال ( vassaal )، سرهم بندی، وصله کاری،تعمیرکردن، بندزدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who earns a living by traveling from place to place and repairing metal household wares.

(2) تعریف: one who enjoys dismantling, reassembling, or repairing mechanical objects, esp. as a hobby.

(3) تعریف: a clumsy or unskilled worker.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: tinkers, tinkering, tinkered
(1) تعریف: to make a living as a tinker.

(2) تعریف: to make or repair, or attempt to make or repair, something in an experimental or unskillful manner.

- She tinkered with a broken clock for hours.
[ترجمه ترگمان] اون ساعت ها با یه ساعت شکسته بازی می کرد
[ترجمه گوگل] او برای ساعت ها با ساعت شکسته ای کار می کرد
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: tinkerer (n.)
(1) تعریف: to fix or repair as a tinker.

(2) تعریف: to make or repair unskillfully or experimentally.

• mender of pots pans and other household utensils; one skilled in various mechanical jobs, jack of all trades; bungler
patch, fix a household utensil
if you tinker with something, you make some small adjustments to it in order to repair or improve it.

مترادف و متضاد

fiddle with


وصال (اسم)
tinker, joiner

بند زن (اسم)
tinker

وصله کاری (اسم)
tinker

سرهم بندی کردن (فعل)
fudge, slubber, bollix, tinker, vamp, bumble, bungle, botch, foozle, jerry-build

تعمیر کردن (فعل)
service, fix, repair, remodel, remedy, restore, patch, tinker, vamp, mend, refit, remake, renovate, refashion, rehash

بند زدن (فعل)
tinker, leash, garter, joggle

Synonyms: dabble, doodle, fix, mess, mess with, monkey, muck about, niggle, play, play with, puddle, putter, repair, take apart, toy, trifle with


Antonyms: leave alone


جملات نمونه

1. I had a tinker at your radio, but I can't mend it.
[ترجمه ترگمان]من a را در بی سیم شما آماده کرده ام، اما نمی توانم آن را اصلاح کنم
[ترجمه گوگل]من در رادیوی شما چرت زدم، اما نمی توانم آن را اصلاح کنم

2. Don't tinker with the TV.
[ترجمه ترگمان]با تلویزیون tinker نکن
[ترجمه گوگل]با تلویزیون نباشید

3. I'll just have a tinker with the television and see if I can get it to work.
[ترجمه نوید] کمی تلویزیون را دست کاری می کنم تا ببینم می توانم آن را به کار بیندازم.
[ترجمه ترگمان]من فقط یک مسگر با تلویزیون ببینم و ببینم می توانم آن را به کار ببرم یا نه
[ترجمه گوگل]من فقط با تلویزیون تماشا می کنم و ببینم آیا می توانم آن را به کار ببرم؟

4. It is not enough to tinker at the edges; our objective must be to reconstruct the entire system.
[ترجمه ترگمان]It کردن لبه کافی نیست؛ هدف ما بازسازی کل سیستم است
[ترجمه گوگل]کافی نیست که لبه ها را بچرخانید هدف ما باید بازسازی کل سیستم باشد

5. Give my husband an old motorbike to tinker with and he's as happy as the day is long.
[ترجمه ترگمان]به شوهرم یک موتورسیکلت قدیمی بده تا tinker کند، و او هم مثل روز شاد است
[ترجمه گوگل]به شوهرم یک موتور سیکلت قدیمی بپردازید و او همانطور که روز طولانی است خوشحال است

6. Farce likes to tinker with such taboos.
[ترجمه ترگمان]farce از این taboos خوشش می آید
[ترجمه گوگل]فارس دوست دارد با چنین تابوهایی سر و صدا کند

7. The tinker plainly knew what she was about, because there was not one single piece of junk to be seen.
[ترجمه ترگمان]مسگر فهمید که او در چه موردی است، زیرا تنها یک تکه از آن آت و آشغال نبود که بتوان آن ها را دید
[ترجمه گوگل]جادوگر به صراحت می دانست که چه چیزی در مورد او بود، چرا که هیچ قطعه ی ناخواسته ای دیده نمی شد

8. Don't be such a tinker.
[ترجمه ترگمان]این قدر a نباش
[ترجمه گوگل]مثل این نباشید

9. The Tinker test would favor the students as long as there was no substantial or material disruption of schooling.
[ترجمه ترگمان]test تینکر از دانش آموزان تا زمانی که هیچ اختلال اساسی یا مادی در تحصیل وجود نداشته باشد، سود خواهد برد
[ترجمه گوگل]آزمون تینکر برای دانش آموزان به نفع دانش آموزان است تا زمانی که اختلال در آموزش و پرورش قابل ملاحظه ای نیست

10. Don't tinker with my television.
[ترجمه ترگمان]با تلویزیون من tinker نکن
[ترجمه گوگل]با تلویزیون من نباشید

11. Instead they prefer simply to tinker with the particular mechanisms advocated for controlling corporate managerial power.
[ترجمه ترگمان]در عوض آن ها به سادگی ترجیح می دهند که با مکانیسم های خاصی که برای کنترل قدرت مدیریتی شرکت به کار می رود، سرهم بندی کنند
[ترجمه گوگل]در عوض آنها ترجیح می دهند به راحتی با مکانیسم های خاصی که برای کنترل قدرت مدیریت شرکتی مورد حمایت قرار می گیرند، ترجیح دهند

12. Among her prize-winning stock is Bickels Tinker Toy, which she says is one of the smallest miniatures in the world.
[ترجمه ترگمان]از جمله سهام برنده جایزه Bickels تینکر، اسباب بازی Tinker است که او می گوید یکی از کوچک ترین miniatures در جهان است
[ترجمه گوگل]در میان جایزه برنده جایزه Bickels تینکر اسباب بازی است که او می گوید یکی از کوچکترین مینیاتوری در جهان است

13. She spent 8 years living near Tinker Creek, a suburban area surrounded by forests, creeks, mountains, and myriad animal life.
[ترجمه ترگمان]او ۸ سال را در نزدیکی Tinker کریک، یک منطقه حومه شهر که محصور شده توسط جنگل ها، creeks، کوه ها و هزاران زندگی حیوانات بود، گذراند
[ترجمه گوگل]او 8 سال زندگی کرد در نزدیکی تینکر کریک، منطقه حومه ای که توسط جنگل ها، یونان، کوه ها و حیوانات بی شمار زندگی می کند، زندگی می کرد

14. People also tinker with the alignment of cell data.
[ترجمه ترگمان]افراد همچنین با تنظیم داده های سلول سرهم بندی می کنند
[ترجمه گوگل]مردم همچنین با هماهنگ سازی داده های سلولی همکاری می کنند

he tinkered with the radio all day but still couldn't fix it!

تمام روز به رادیو ور رفت؛ ولی نتوانست آن را درست کند!


پیشنهاد کاربران

دخالت ( همراه با with )
Our Tinkerings with nature lead to unintended implications
دخالتهای ما در طبیعت به عواقب ناخواسته ای منجر میشود.

ور رفتن با چیزی ( تلاش بمنظور درست یا اصلاح کردن چیزی به طریق تجربی، سرهم بندی یا وصله کاری )

Tinker with something ( v )
Have a tinker with something ( n )


scum tinker = آشغال پایین شهری

ور رفتن to mess with
انگولک کردن
قوددالاماخ to fiddle with

ور رفتن ( به منظور تعمیر )

# He's in the garage tinkering with his bike
# He spends every weekend tinkering with his car
# I'll just have a tinker with the television and see if I can get it to work

بد تعمیر کردن یک چیزی و سرهم بندی کردن آن.


کلمات دیگر: